«کادرستیزی» دولت رئیسی با هدف نصب دُردانههای بیتخصص
دوام و قوام هر سیستم و سازمانی به کادرهای باکیفیت آن وابسته است. اگر بر سر این گزاره توافق کنیم، ضرورت دارد درباره مفهوم “کادر” و مسائل مرتبط با آن تأمل کنیم. نخست ضرورت دارد تعریفی از مفهوم “کادر” بهدست دهیم.
“کادر” به نیرویی اطلاق میشود که دارای خصال زیر باشند:
اول. قدرت مدیریت بر مجموعهای را دارا باشد و بتواند از پسِ مشکلات و پیچیدگیهای آن برآید.
دوم. در مواقع بحران بتواند مجموعه تحت امرش را مدیریت کند، از تنشهای درون و برون سیستماش بکاهد و نهایتاً آنها را به صفر برساند.
سوم. قدرتِ حل مسئله داشته باشد. بدین معنا که عناصر مسئلهدار سازماناش را مجاب کند تا با دلبستگی در مسیر گرهگشایی، همداستان و همراستا شوند.
چهارم. مدتها در سازمانهای گوناگون با افراد مختلف چانهزنی کرده و قادر باشد با انواع سلیقهها مطابق روحیه آنها کار کند. به عبارتی روحیه کار دستهجمعی داشته باشد.
پنجم. ارتباطات گستردهای با بخشهای مختلف جامعه اعم از جنسیتها، قومیتها، مشاغل مختلف و… داشته باشد. بهطوری که به وقت ضرورت بتواند از طریق نمایندگان گروهها، گِرِهی را از سازمان بگشاید.
ششم. در یک یا چند زمینه علمی عمیقاً متخصص و در کنار آن در سایر زمینهها کمابیش اطلاعاتی داشته باشد.
هفتم. باید با کار تیمی، توانِ جمعی را افزایش دهد بهنحوی که از سایرین پیشی بگیرد.
هشتم. آیندهنگری داشته باشد، بر سر رسوبات ذهنی توقف نکند و در این مسیر گریزی از نوآوری نداشته باشد.
نهم. ضمن کوشش برای ارتقاء کیفی خود، نسبت به کادرسازی و تربیت نیرو برای آینده اهتمام داشته باشد.
این موارد نُهگانه و البته مجموعه خصال دیگر، شاکله “کادر” را بهوجود میآورند. بنابراین بهسادگی نمیتوان عنوان کادر را به عموم افراد اطلاق کرد زیرا کادرها معمولاً مراتب اداری را از پایینترین نقطه آغاز میکنند و عموماً در سنین میانی، خصال موصوف را در خود جمع کنند.
مسئله امروز ایران آن است که دولت از “کادر” تُهی شده است و همزمان ضد کادر و کادرپروری عمل میکند. بهطور دقیقتر، از زمان دولت مهرورز تا امروز، روند بیبازگشت کادرزدایی آغاز شده است. اکنون، تصویر کابینه مستقر در دولت سیزدهم تجسم چنین وضعیتی است و زمانیکه به تحولات درون وزارتخانهها و دستگاههای اداری نظری بیفکنیم، وضعیتی بهمراتب وخیمتر را فهم میکنیم؛ وضعیتی برخلاف انباشت عقل و تجربه. حال آنکه ضرورت دارد همه تلاشها معطوف به تربیت و حفظ “کادر” باشد تا اولاً کارآمدی سیستم حفظ شود، ثانیاً از زوال آن جلوگیری شود و از آنها مهمتر، سیستم به عقب بازنگردد. اما با روی کار آمدن دولت رئیسی، قلع و قمع کادرها آغاز و آن را مهمترین اقدام خود میدانند و رویه حذف کادرها را با هدف جایگزینی دُردانههای خودمانی یا همان حقوقبگیرانِ غیرمتخصص و ناکارآمد به پیش میبرند. البته، لازم به ذکر است که کادر، فقط با آموختن تربیت نمیشود بلکه گذر زمان، تجربهاندوزی، ممارست و داشتن درجهای از افق دید نیز لازم است که بدست آورده باشد. چنانکه سنایی میگوید:
سالها باید که تا یک سنگ اصلی زآفتاب
لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یَمن
ماهها باید که تا یک پنبهدانه ز آب و خاک
شاهدی را حِلّه گردد یا شهیدی را کفن
حتی در مهارتهای متعارف روزمره نیز تا فردی تحت نظر اُستادی تجربه نیندوزد، به پیش نمیرود. به تعبیری:
هیچ قنّادی نشد اُستاد کار
تا که شاگرد شکرریزی نشد
در حال حاضر کادرستیزی دولت مستقر، تصویری هولناک را پیشروی کشور قرار داده و مسئله این است که در ایران با وجود احزاب نیمهجان و فقدان کادر حزبی از یکسو و کادرستیزی و اختلال مسئولیتها از سوی دیگر، در زمینه توسعه چگونه پیش خواهد رفت؟