اما به نظر میرسد عدم تناسب ظرف و مظروف و آنچه هست و آنچه باید باشد، در ورزش شهرستان شرایطی را به وجود آورده که برونرفت از آن، محتاج مدیریتی قوی و انتصاب رؤسایی فعال است. در واقع باید گفت؛ ظرفیت ورزش کاشمر، با مظروف موجود آن، خوانایی ندارد و این نقد همواره بر مدیران گذشته و حال ورزش کاشمر بوده و هست.
پیشکسوتان ورزشی شهر که در واقع سرمایههای فکری این امر محسوب میشوند؛ در پازل مدیریتی جایی نداشته و حتی آنقدر مهجور ماندهاند که اجازه ندارند در دوران پس از قهرمانی خود با آسودگی خیال از حداقلهای موردنیاز، استفاده کنند. در حقیقت دوری ورزش از تجربه و متکی شدن به اتفاقات، شرایطی را به وجود آورده که احاطه مدیر بر محیط به حداقل رسیده و به هیچ عنوان برای طراحی برنامههای ورزشی بهصورت سالیانه و حتی ششماهه، تفکری اتخاذ نگردیده است.
با مرور مختصر تاریخ ورزش کاشمر متوجه میشویم؛ ورزش این شهر از پهلوانی داخل گودهای زورخانه آغاز شده و با رشتههایی چون والیبال، فوتبال و بسکتبال و با بازیکنان بومی و غیربومی ادامه حیات داده است. روزگاری که قهرمانی ملاک ورزشکار نبود و پهلوانی ذهن جوانان را به خود مشغول کرده بود. باستانیکاران کاشمر در طول سال با میل و کباده، زمزمه عاشقی داشتند و کشتیگیران بهرسم جوانمردی با هم کشتی میگرفتند. بزرگانی چون شمس، حسینی، کلالی و فیض در ورزش باستانی و نیز موحد، پورناصر، فتحی و تکبیری در کشتی و همچنین میرجردوی، شفیعی و امیدوار در وزنهبرداری در کنار مرحوم رجبنیا، جلالی در دومیدانی، پیشکسوتانی بودند که پیمانه ورزش کاشمر را وسیع برداشته و قلمرویی به عظمت ترشیز را برای ورزش این شهر بنیان نهادند.
فوتبالیستها و والیبالیستها و بسکتبالیستهای آن دوران در زمینهای خاکی (حوض قزاقها و میدان بالا) زیر بنایی را استوار کردند که هنوز نیز ورزش کاشمر وامدار آنهاست. که البته ضروری است؛ خاطرات ورزشکاران قدیم را بشنویم و مکتوب کنیم تا در هر سطر آن بزرگی و لیاقت واقعی ورزش شهر را درک نماییم.
جواد شمس از باستانیکاران صاحب سبک کاشمر، نقل میکند؛ ما در کنار بزرگان ورزش این شهر حدود چهل سال در گود زورخانهها، بدون آنکه به مسابقه و گرفتن جام قهرمانی فکر کنیم به ورزش میپرداختیم و با ذکر مولا علی(ع) روح و روان خود را جلا میدادیم. لحن کلام شمس و حسینی مملو از پهلوانی است. حتی جو حاکم بر دهههای 50 و 60 نیز با ورزشکارانی چون شهابی و آریانپور در بسکتبال و برادران حسینی و کرد در فوتبال، حال هوایی بهرسم پهلوانی داشت. هنوز هم بسکتبالیستهای ما شیوه و سلوک کریمزاده را پیشه خود دارند. تختی بعد از دوران جوانی در ردای یک بسیجی دوستداشتنی جوانان زیادی را پرورش داده است. و از خدمات برادران دانش نیز باید کتابی خواندنی چاپ کرد.
حال چه شده است که در دهه اخیر، ورزش ما و کارنامه آن تاب و توان پرداختن را ندارد. چرا همواره هر نقدی با ترشرویی روبرو شده و منتقد خائن تلقی میشود. ورزشگاههای قدیم به مرز نابودی رسیده، اماکن جدید شکل و شمایلی ندارد. متعدد شدن ورزشکاران، نه به قهرمانی منجر شده و نه با پهلوانی میانهای دارد. کاشمریها را دعوت میکنیم برای نمونه از چند مسابقه ورزشی فصل پیش روی کاشمر دیدن کنند. تقاضا داریم دلسوزان به خروجی ورزش کاشمر با قدمت و پیشینه غنی خود نظری بیندازند.
مجموعه تختی کاشمر کجاست؟ آیا به یاد عزیزان هست که آن مجموعه قدیمی علاوه بر نوستالژی ورزشی، دارای تجهیزاتی بود که در زمان خود بینظیر و منحصربهفرد بود. تنها استخر روباز سالهای دور کاشمر که تابستان کاشمریها را مفرح میکرد در تبدیلی درازمدت نابود شده و معلوم هم نیست که در صورت بازسازی، توان برابری با استخرهای خصوصی را دارد یا خیر؟ بیم آن میرود که باز آن مجموعه، سرنوشت سالنها و چمنها را پیدا کرده و هر ساله بین مستأجران دست به دست شود. آیا توان مدیریتی “همواره خاص کاشمر” میتواند تختی و متعلقات آن را به سرانجام برساند (مبحث اماکن ورزشی در مطلبی مجزا تقدیم خواهد شد)
خانه جوانان کاشمر که لابد محل جدید اداره ورزش کاشمر هم خواهد بود و به قول دوستی اتاق کوچکی به بخش جوانان، در آن تعلق خواهد گرفت را هم باید رؤیت کنیم. «همان ساختمان در حال تأسیس واقع در مجموعه انقلاب» عصر هنگام که تیمهای ورزشی و بهخصوص فوتبالیستهای پیشکسوت در چمن “جذاب آن” و یا در حاشیه آن ورزش میکنند، همواره در ابتدا و انتهای فعالیت ورزشی خود، بحث داغ ساختمان نیز که کلام آنها شده و افسوسی همراه با لبخندی تلخ همواره چاشنی صحبتهاست. (آیا این ساختمان با آرمان ورزش کاشمر تناسب داشته و به آرزوی ورزشکاران نزدیک است؟)
دوباره ظرفیت ورزش کاشمر را یادآور میشویم. تصاویر و عکسهای موجود در آلبومهای ورزشکاران قدیم، غمنامه ورزش به سوگ نشسته امروز کاشمر است. یادتان هست چمن استادیوم آزادی محفل فوتبالیستها بود و روزهای زوج بین تیمهای فوتبال کاشمر تقسیم میشد. یادتان هست باشگاههایی چون کویر، محراب، سیزده آبان و استقلال، رقیب داخلی و رفیق مسابقات استانی و کشوری بودند. حتماً یادمان نرفته سالن ورزشی 22 بهمن را والیبالیستها و بسکتبالیستها قرق کرده بودند. همان زمانی که بلوکهای تختی و مجموعه 22 بهمن پذیرای فوتبالیستها در ضیافت مسابقات گلکوچک بود، در پارک شهر و زمینهای خاکی، والیبالیستها برای خود توری برپا میکردند. به یاد بیاوریم که روستاهایی چون کسرینه و فروتقه و بخشهای بردسکن و خلیلآباد و کوهسرخ در کنار قلعهبالا و محمدیه و سرحوضک به مصاف ورزشکاران شهر میرفتند. «پیری و جوانی پی هم چون شب و روزند/ ما شب شد و روز آمد و بیدار نگشتیم» در حقیقت آنچه از افتخار و سربلندی هم هست، حاصل همان عشقورزی و شور ورزی کسانی بود که بنیانگذار ظرفیت واقعی ورزش شهر بودند.
منتقدان ورزش شهر را در سه دستهی؛ دلسوز، تخریبکننده، و سودجو تقسیم میکنیم؛ دلسوزان همان افرادی هستند که کارنامه خدمت داشته و هزارتوی پرطمطراق آن را گذراندهاند. آنها میدانند و میگویند و در پی گزینش افراد نیستند بلکه دغدغه تفکر دارند. تخریبکنندگان میخواهند به هر طریقی جو را ملتهب کرده و هر روز و بسته به سود و زیان، منقش به رنگ و متمایل به فردی شوند. حال معلوم سودجویان هم احتیاج به نوشتن و گفتن نیست.
میخواهیم بگوییم و یا سؤال کنیم؛ آیا فوتبال کنونی شهر همان چیزی است که در درونمایه آن سراغ داریم؟ والیبال شهر تا کجا و تا کدام نقطه میتواند پیشرفت کند که نکرده است، آنسوتر مدیریت ما فکری برای اقبال جوانان به ورزشهای رزمی که شاهد بروز و ظهور ورزشکاران مدعی هستیم، کرده است. بسکتبال دهه شصت ما مومیایی شده و دومیدانی در پی حادثه است. ورزشکاران ما از شهر به روستا کوچ کردهاند و باشگاهداری فصلی شده است. زمین عارفآباد را خاک برده و مسابقات بیشتر منحصر به زمانی خاص با مناسبتی خاص شده است. دوستان از ژیمناستیک چه خبر؟ درد تکواندو را فهمیدهایم، جودو و کاراته هم در ورزش این شهر سهمی دارند. خانه پیشکسوتان داریم؟ «پهلوانی»، کیلویی چند است؟ «بهتر آن است که برخیزم، رنگ را بردارم، روی تنهایی خود نقشهی مرغی بکشم»
توصیه میشود دوستان با مراجعه به کارشناسانی خوشفکر و سپردن کار به متخصصان و نیز فراخوانِ راهکار مناسب از مدعیان امر، ابتدا اندازه خود را متناسب با ظرف ورزش کاشمر کرده و سپس مظروفی مناسب برای آن متصور شده و در پی چارهای باشند.
شوکران ماندن را سربکشیم تا بدانیم که برای خدمت کردن فقط یکراه وجود دارد. نظم دادن به افکار و پرداختن به احوال و دل بریدن از ماندن و شکستن سکوت برای فریادی دیگر و نیز رسیدن به ابتدای چیزی که آن را اخلاص میگویند.