چند وقتی است یک جفت از این پرندگان ساده و پُرتلاش که ما در ولایتمان “موسی کو تقی” مینامیمشان، تمامِ روز را برای ساختن لانه بر لبه جمع شده حصیر، از اطراف سیخ و سخال میآورند و هر روز عصر با باز شدن حصیر، متأسفانه زحماتشان بر باد میرود و شبانگاه بر یکی از شاخههای درخت سیب میخوابند تا فردا دوباره کار خود را آغاز کنند. دیشب که توی حیاط منزل نشسته بودم و سرگرم گشتوگذار در فضای مجازی، ناگهان متوجه شدم گربهای نهچندان ملوس از دیوار کوچه بالا آمد و با عبور از روی درخت انجیر آهسته راه بهسوی شاخه درخت سیب و موسی کوتقیها در پیش گرفت. از جا بلند شدم و به زیر درخت انجیر رفته و چند بار آهسته گربه را پیشت کردم! انگار نه انگار! خیرهخیره نگاهم کرد و با یک مو کردن رقیق، یعنی نِمُخُم، راه خودش را میرفت. ناچار به سراغ موسیکوتقیها رفتم که تلاش بیوقفهشان مرا یاد مسکنمهر میاندازد! آنها را کیش کردم تا متوجه خطر شوند ولی چنان بیتفاوت نگاه میکردند که گویا نیمهشب با آنها شوخیام گرفته است. از اینهمه آرامش آنها و خیرهگی گربه، حرصم درآمده بود. جارو دستهدار را برداشته به جان شاخههای درخت افتادم و با سروصدا، موسی کوتقیها پریدند و گربه هم ناامید راه برگشت در پیش گرفت. موقعی که برگشتم تا پیروزمندانه سر جایم بنشینم، نمیدانم چرا ناخودآگاه یاد دستورات مقامات دولت انقلابی، از مبارزه با گرانی و تورم گرفته تا ریشهکنی فقر و این اواخر دستور ساخت هواپیما افتادم، حالا چه رابطهای بین این دستورات دولت و پیشت کردن گربه وجود داشت، ما خودمان هم نفهمیدیم. شما هم ذهن مبارک را مشغول ندارید.
شاید از همان زمان مناظرههای انتخاباتی، کاملاً مشخص بود که ادبیات رئیس دولت انقلابی متأثر از چهلسال خدمت در سیستم قضایی کشور است که حاکم حکم میکند و محکوم واقعاً محکوم به اطاعت است و معلوم بود تا ادبیات ایشان به ادبیات خدمتگزار مردم تبدیل شود، زمانبَر خواهد بود. اینکه بر ایشان ثابت شود میتوان اقتصاددانان طراز اول کشور را برای همکاری به خط کرد یا نه؟ و یا با امر و نهی کردن و دستورات ملوکانه، کالا و خدمات ارزان نخواهد شد، واقعاً نیازمند زمان بود تا دولت مستقر شده و زمام امور را کاملاً در اختیار بگیرد.
لذا حال که دولت، خود دست به اصلاح کابینه و تغییر آرایش احتمالی زمامداری گرفته باید عرض کنیم که:
امروزه کشورهایی که دارای قدرت اقتصادی هستند و به حقوق مدنی و اجتماعی مردم خود احترام میگذارند، در عرصه بینالمللی بازیگران بانفوذ و قابلاحترام برای سایر مجامع بینالمللی محسوب میشوند. در حال حاضر شاخصهای قدرتمندی در روابط بینالملل، پرورش نیروی انسانی خلاق و یا جذب آنها از سراسر جهان است. بهترین سرمایهها، نیروهای انسانی هستند که میتوانند تولید فکر کنند، خلاقیت داشته باشند تا دولتها به کمک آنها ایجاد ثروت کنند و برای آزادیهای مردم و مرفهسازی آنها تلاش نمایند تا بتوانند به جمع کشورهای قدرتمند جهان راه یابند. اگر حاکمانِ کشوری در یک دوره زمانی به هر دلیلی حتی جنگ، نتوانند شاخصهای توسعه انسانی را بهبود بخشند و مردم خود را در ابعاد گوناگون مرفهتر کنند، یعنی نتوانستهاند کشور را قدرتمندتر نمایند و برعکس چنانچه هرکدام از شاخصهای فوق در طول این دورهها کاهش پیدا کند، یعنی تصمیمات و سیاستهای دولت و حاکمیت، کشور را تضعیف کرده و مردم را فقیرتر ساخته است.
در بین همه علوم، نقش علم اقتصاد در قدرتمندسازی کشورها بیشتر است. هنر علم اقتصاد باید تولید ثروت برای مردم باشد یا به عبارتی باید ثروتسازی کند و تولید، یکی از آن راهکارها برای رسیدن به ثروت و در نتیجه قدرتمند شدن کشور است. این تولید میتواند در تمام عرصهها اتفاق بیفتد از تولید در بخش کشاورزی گرفته تا تولیدات صنعتی و پالایشگاهی و مهمتر از آن تولید علم و فکر!
یقیناً صاحبنظران هشدار دادهاند که منظور از تولید ثروت ملی، تولید ملی به هر قیمتی نیست، تولیدی که ثروت را ببلعد و رفاه مردم را کاهش دهد قطعاً برای کشور زیانبار است. در جهان امروز مدیران هوشمند و حاکمان باتدبیر هیچگاه پشتیبان چنین تولیدات داخلی نیستند و نخواهند بود! شاید برای کشورهایی که ظرفیت تولید برخی کالاهای استراتژیک را داشته باشند، بهمنظور پیشگیری از تهدیدات خارجی و یا فشارهای احتمالی ناشی از تحریمها، تولید آنها یک اولویت باشد. مثلاً تولید غلات برای حفظ امنیت غذایی ملتها بهویژه در شرایط غیرعادی! ولی به بهانه حمایت از تولید داخل نباید ثروتسوزی کنیم.
همواره یک پرسش بیجواب در کشور مطرح بوده که، چرا نزد حاکمیت باید تولیدکننده قدیس باشد و موردحمایت، اما مصرفکننده کالا که میتواند خود تولیدکننده فکر و خلاقیت باشد مورد حمایت نباشد؟ چرا باید پزشک فوق تخصص و نخبگان علمی یک کشور به دلیل استفاده از خودروهای بیکیفیت به کام مرگ فرستاده شوند و تولیدکننده در حاشیه امن قرار داشته باشد؟ چرا فکر میکنیم باید همهچیز را در کشور با سوزاندن ثروت و سرمایههای ملی و بدون برخورداری از تکنولوژیهای روز دنیا در داخل تولید کنیم؟
اگر دستور رئیسجمهوری در ساخت هواپیمای مسافربری صحت داشته باشد، آیا ابتدا نباید سرنوشت تولیدات قبلی این شرکت و همچنین کشتهشدگان در سقوط تولیدات قبلی آنها مورد بررسی قرار گیرد؟ اگر این همان هواپیمای مونتاژ شدهای باشد که به نقل از سایت عصر ایران از 5 فروند تولیدشده آن چهارتایش سقوط کرده است چه تضمینی برای تبدیل نشدن به یک ارابه کشتار دیگر وجود دارد؟
مسلّم است در این شرایط دستاورد چنین تولیدات داخلی جز افزایش رانت و اختلاس و از بین رفتن سرمایههای مادی و معنوی کشور نخواهد بود. بهعنوان نمونه به تولید خودرو ملی دقت کنید، علیرغم حمایت مطلق و بیچون چرای از آن در نیمقرن گذشته، هنوز کالایی بیکیفیت با چند برابر قیمتِ خودروهای باکیفیت خارجی تولید میکنند و با حقیر ساختن ملت از طریق پیشفروش و قرعهکشی به مردم میفروشند. اتومبیلی که به ارابه مرگ معروف است و سهم خسارت ناشی از تصادفات آن به گفته رئیس پلیس راهوار کشور بیش از هفتدرصد تولید ناخالص ملی است. بنا به گفته ایشان، اگر هفتهزار میلیارد تومان پرداخت خسارت به مصدومان را به آن اضافه کنند این رقم بسیار وحشتناک خواهد بود! تصور این اعداد و ارقام زمانی بهتر قابلدرک خواهد بود که بدانیم بر اساس گزارش تسنیم در مورخه 9/8/1399، سهم بزرگترین و پرجمعیتترین وزارتخانه کشور یعنی آموزشوپرورش کمتر از دو درصد تولید ناخالص کشور است! اگر به خسارتهای فوقالذکر، خسارات ناشی از کشته شدن نخبگان و تولیدکنندگان علم و خساراتهای ناشی از معلولیتها را در طول دوران حیات فرد به آن اضافه کنیم آنوقت حمایت از چنین تولید داخلی دیگر هیچگونه توجیهی نخواهد داشت. همانطور که تولید محصولات جالیزی در مناطق کم آب کشور توجیه ندارد! و کم نیستند تولیدات داخلی بیکیفیت در عرصههای متفاوت از کالای بهداشتی و پزشکی که با جان مردم سر وکار دارد تا لوازمخانگی و قطعات و لوازمیدکی! که نهتنها به خلق ثروت ملی منجر نمیشود بلکه باعث ثروتسوزی ملی نیز میشوند. لذا شاید پس از نیمقرن تلاش لازم باشد تا سیاستگزاران راه رسیدن به قدرت را در خلق ثروت بدانند!
امیرکبیر پس از شنیدن خبر ابقای شاهزاده موثقالدوله به حکومت قم، نامهی جالبی به ناصرالدینشاه مینویسد.
دستخط امیرکبیر خطاب به ناصرالدینشاه از این قرار است:
قربانت شوم؛ الساعه که در ایوان منزل با همشیرهی همایونی به شکستن لبهی نان مشغولم، خبر رسید که شاهزاده موثقالدوله حاکم قم را که به جرم رشاء و ارتشاء معزول کرده بودم به توصیهی عمهی خود ابقا فرموده و سخن هزل بر زبان راندهاید. فرستادم او را تحتالحفظ به تهران بیاورند تا اعلیحضرت بدانند که ادارهی امور مملکت به توصیهی عمه و خاله نمیشود. زیاده جسارت است. تقی