بيمهري به آیینهای سنتی شاید به دلیل ناآشنایی نسل جوان باریشههای فرهنگي و هويتي است، در صورتیکه آیینها و موسيقي سنتي، رسوم رايج شهرها و روستاها را بهخوبی نشان میدهد. یکی از این آیینها “نوروز خوانی” است که هنرمندانی در روستاها بانوای خوش خود، نوید فرارسیدن بهار را به مردم میدهند و شور و شوقی وصف نشدنی در جامعه به راه میاندازند.
“حاجمحمد طاحونی“ از پیشکسوتان این عرصه در این زمینه به خبرنگار آوایکاشمر گفت: یکی از سنتهایی که درگذشته در آستانه نوروز انجام میگرفت، “نوروز خوانی” بود، افرادی در کوچه و دشت، با اشعاری در وصف نوروز، با لهجه محلی آواز میخوانند و مردم در حال و هوای بهاری، از زنده شدن دوباره طبیعت خوشحال و سرحال هستند.
وی با بیان اینکه از زمان کودکی با آیین “نوروزخوانی” آشنا شدهام، عنوان کرد: در گذشته نوروز حال و هوای دیگری داشت، اگر چه وضع مالی خوبی نبود ولی دلِِ خوش و همبستگی خوبی وجود داشت و احترام بزرگترها بهخوبی حفظ و همه اقوام از حال یکدیگر خبر داشتند.
طاحونی ادامه داد: روز اول عید، کسانی که خوشصدا بوده و طبع شعر داشتند، با نوای خود، رسیدن نوروز و عید را در کوچه و محل خبر میدادند و کوچه به کوچه را طی میکردند و اهالی نیز به پاداش این خبر خوب، به آنها شیرینی و عیدی میدادند، ” نوروز خوانی” حتی در محافل خانوادگی نیز اجرا میشد.
وی افزود: مدت10 سال است دوباره این آیین زنده شده و دوباره اشعاری در آستانه فرارسیدن بهار خوانده میشود، ولی اکنون بهجای راه رفتن در کوچه و محله در مکانی خاص این مراسم اجرا و اشعار خوانده میشود.
این پیشکسوت آیینهای سنتی با اشاره به اینکه “نوروز خوانی” در کنار صدای خوش، زیبایی آن در دفنوازی، دو سازه، دُهُل و سورنا است که به نوای زیبای خواننده میافزاید، گفت: نوروزخوانی در کشورمان با زبان ترکی، مازندرانی و فارس اجرا میشود که به اذعان کارشناسان موسیقی زبان فارس را همه درک میکنند و میفهمند که در کشور، من توانستهام این هنر را به دست گرفته و اجرا کنم.
وی تصریح کرد: نوروزخوانی را از زمان کودکی فراگرفتهام، گرچه سواد خواندن و نوشتن را در دوران سربازی آموختم، ولی حافظه قویام مرا یاری کرد تا اشعار در ذهنم بماند و این آیین را اجرا کنم.
وی با اشاره به اینکه اشعار نوروزخوانی درگذشته بهخوبی اجرا نمیشد و اشعار قطعهقطعه بر اساس آنچه در ذهن داشتند، میخوانند؛ گفت: اکنون، شعر نوروز را با وزن و پشت سر هم میتوانم بخوانم.
طاحونی با اشاره به اینکه اسفندماه در زمستان، به ماه نوروز نیز معروف است، گفت: در اشعار “نوروزخوانی” ابتدا فرارسیدن نوروز را خبر میدهد و بعد اشعار بهار میآید.
وی ادامه داد: در آن زمان یکی از رسوم، قول گرفتن لباس نو از طرف پدر و قول پخت پلو شب عید از طرف مادر بود که فقط یکتکه لباس (پیراهن و یا شلوار) برایمان تهیه میشد و اگر پیراهنمان بهتر بود پنبه را جمع و نخ میکردند و با پارچه کرباس برایمان شلوار با دست میدوختند و بارنگ طبیعی سیاه میکردند؛ اما پلو شب عید دو سیر و نیم برنج و رشته (خوش دری) تف میدادند و به برنج اضافه میکردند تا همه سیر شویم.
وی ادامه داد: 8 ساله بودم، شب عید و چند ساعت از شب گذشته بود و خبری از پلو مادرم نیامد که طبع شعر من گُل کرد و به مادرم گفتم؛
ننه تا کی به انتظار پلو ترک خُو کُنُم
ترسُم پولو نباشَه و از غصه تُو کُنُم
وی افزود: آیینها کمرنگ شده و نسل جوان، با آیینها بیگانهاند. البته کمکاری صداوسیما باعث شده برنامههای خارجی محبوبتر شود و شعرهای بیوزن و قافیه و کم محتوا به جوانان تحمیل شود. ولی در آیینها، شعرها و سنتهای خودمان بر اساس داستان زندگی قدیمیها اشعاری سروده شده که قابلفهمتر و محتوا مفهوم بهتری دارد.
وی بابیان اینکه آیینهای محلی و سنتی باید آموزش داده شود، گفت: خوشحالم هنرمندان به هر اطلاعاتی که نیاز داشتند در اختیار آنها قرار داده و آموزشهای لازم را به آنها دادهام و هر کس تمایل داشته باشد این هنر را یاد بگیرد، بادل و جان به او یاد میدهم.
طاحونی با اشاره به اینکه در جشنوارههای خارجی در کشورهای بلاروس، چین، مالزی، دبی و اوکراین و… نیز حضور داشتهام گفت: اشعاری برای مناسبتها و ایام ویژه نوشته ام و در اختیار فرزندانم گذاشتهام، ولی بهصورت کتاب چاپ نشده است.
وی با اشاره به اینکه در خانه هم شعر میخوانم، گرچه سالهاست همسرم بیمار است و حالِ خوشی ندارم، اما اینچنین برایش میخواندم؛
چشم سیهت سرمه به مثقال بَرد
اَبروی کجت دل مرا از حال برد
موهای سیاه که ریختهای بر سر دوش
عقل از سر بچههای شیرخوار برد
اول به رنگ زرد من نگاه کو
دوم بنشین و چشمانت سیاه کن
سوم بنشین بر تخت عدالت
چهارم تو درد عاشق را دوا کن
وی با اشاره به اینکه پدرم و عمو و اقوام دیگرم نیز خواننده شعرهای آیینی بودند، افزود: در موضوع “نوروزخوانی” میر شبان که چوپان بود و عموی خودم، نوروزخوانی میکرد و من در کنار آنها، وقتی شعر را جابجا میخواندند تلاش میکردم ابیات را به هم وصل کنم که اینگونه شده است؛
نوروز اَمد فصلِ بهارَ، حالا نوروزَ یاران
بیا دشت و بیابون لاله زاره، حالا نوروزَ یاران
مو رفتُم دشت و صحرا گل بچینُم، حالا نوروزَ یاران
بجای گل مُرُم دیدن یارا، حالا نوروز یاران
حالا نوروز یاران، روز نوروز یاران
بین هم رو ببینِم، دنیا چند روزِ یاران
که نوروز آمد و باز سال گردید، حالا نوروز یاران
روان گردِم برای دید و بازدید، حالا نوروز یاران
بگردیم شهر به شهر روستا به روستا، حالا نوروز یاران
به نزد قوم و خویشان دور و نزدیک، حالا نوروز یاران
حالا نوروز یاران، روزِ نوروزِ یاران
بین هم را ببینم، دنیا چند روز است
بین هم را ببینم دنیا پنج روزِ یاران
که نوروز آمد و باز سال نو شد، حالا نوروزِ یاران
قِباهای کُهنه در بر بود و نو شد، حالا نوروزِ یاران
مو رفتم صبح نوروز با سلامِش، حالا نوروزِ یاران
بپرسید او که احوالت چطور شد؟ حالا نوروزِ یاران
حالا نوروز یاران، روز نوروز یاران
بین هم را ببینم، دنیا چند روزِ یاران
که نوروز آمد و یکباره شو شد، حالا نوروزِ یاران
خدا کم نون جو بود و پلو شد، حالا نوروزِ یاران
الهی الهی پیر ناداری بسوزَ، حالا نوروزِ یاران
که دستای مرد و زن پُر جو شد، حالا نوروزِ یاران
حالا نوروز یاران روز نوروز یاران
بین هم را ببینم دنیا چند روز یاران
اگر یاروم با مو یکرنگ و باشه، حالا نوروزِ یاران
صدای نالَیُم چو زنگ و باشه، حالا نوروزِ یاران
روُم صبح نوروز با سلامش، حالا نوروزِ یاران
اگر راهُم دو صد فرسنگ و باشه، حالا نوروزِ یاران
حالا نوروز یاران روز نوروز یاران
بین هم را ببینم دنیا چند روز یاران