یکی از دغدغههای مهم خانوادههای متدین در این روزها پدیده نامبارک دینگریزی و فاصله گرفتن از دین است که نسل جوان و جامعه ما را تهدید میکند. نمونه آن را میتوان در بیتوجهی نسبت به انجام فرایض دینی، خلوتی مساجد از نسل جوان و اخیراً پوشش نامناسب برخی زنان و دختران مسلمان که همه مولود پدیده شوم “دینگریزی“ است، مشاهده کرد.
دین مقدس اسلام، استوارترین ستون حیات مادی و معنوی انسان است که به او عزت و شرافت میبخشد و از اسارت و تعلقات و وابستگی نفسانی و حیوانی آزاد میسازد.
دینداری نهادینه کردن تعالیم و ارزشهای دینی در همه ابعاد زندگی است که ثمرات بیشماری در فرد و اجتماع دارد و در لباس یقین، صبر، تسلیم، رضا، امانتداری، راستی، حیا، پاکدامنی، وفاداری، انفاق، احساس، عطوفت، گذشت، مدارا، طاعت، عبادت، تلاش جلوه میکند و به زندگی و شخصیت انسان زیبایی و طراوت و شادابی میبخشد ولی پیوسته عواملی بهصورت پیدا و پنهان، دینداری را تهدید میکند که یکی از این آفتها دینگریزی است که برای مبارزه با این آسیب ابتدا باید آن را شناخت و سپس علاج کرد.
کلیپی در فضای مجازی این روزها منتشر شده؛ در این کلیپ زن و مردی باهم گفتگو میکنند. مرد میگوید؛ “ما افتخار میکنیم که بیناموس و حرامزادهایم”، ادامه میدهد؛ “حجاب بهانه است، ما دنبال این هستیم که با زنان لخت شویم، ما میخواهیم آزادی داشته باشیم و به کسی مربوط نیست، ما به دنبال این هستیم که مفهوم ناموس را در جامعه ایران از بین ببریم”. او در ادامه میگوید؛ “لچک و روسری بهانه است ما از آزادی دنبال همین هستیم که بریم بار و میکدههامون باز شود”.
کینه و توطئه دشمنان اسلام خصوصاً صلیبیها و صهیونیستها که از دیرباز اسلام را مورد تهاجم قرار دادهاند و با هر وسیله و ترفند ممکن از جمله ترویج فساد و فحشاء و اشاعه منکرات و ایجاد تزلزل در اعتقادات و اهانت به مقدسات را به کمک میگیرند و تاریخ اسلام هم از این صفحههای تلخ بسیار دارد.
برای نمونه ماجرای اندلس (اسپانیا) را میتوان یادآور شد؛ هنگامیکه مسلمانان توانستند از تنگه جبلالطارق عبور کرده و با پشت سرنهادن دریا، دروازه اروپا را بگشایند و تمدن اسلامی را در آن سرزمین بنیان نهند، توطئههای گوناگون صلیبیها بالاخره در بُعد اخلاقی و فرهنگی فائق آمد و قدرت و منزلت مسلمین را در هم شکست و فاجعه در سقوط اندلس اسلامی را به دنبال آورد و سرآغاز جنگهای صلیبی و قتلعامهای وحشیانه مسلمانان به دست مسیحیان گردید. توطئه مسیحیان در این ماجرای اسفبار جز ترویج فساد نبود که در چارچوب آزادیهای لجامگسیخته، مشروبات الکلی، آمیزش پسران و دختران و ترویج فرهنگ مسیحی به اجرا درآمد
*چرا اندلس سقوط کرد؟
قریب 800 سال کشور اندلس(اسپانیا) منطقه نفوذ مسلمین بود و مسجد و مأذنه داشت و مسلمانان بر آن حکومت میکردند. مسیحیان به فکر تسخیر آن افتادند ابتدا یک نفر از سرداران عرب را به نام “یراق بن عمار“ با وعدههایی فریب دادند که بعدها هم به آن وعدهها عمل نکردند، تا اسرار نظامی را در اختیار آنها بگذارد و راه فتح را به آنها نشان دهد.
یراق بن عمار گفت: مسلمین در دین خود متعصباند و برای شرف و ناموس خود تا پای جان میجنگیدند و شیر را جز با مکر و حیله نتوان شکار نمود و گفت بدانید مسلمانان بزرگوار و زودباورند. شما باید پیمانی روی سه موضوع با آنان ببندید؛ “آزادی ادیان“، “آزادی تجارت“، “آزادی تعلیمات“؛ تا در اثر آزادی، دین کشیشهای شما وارد آن کشور شوند و بتوانند اطفال و جوانان مسلمین را دعوت به مسیحیت کرده و نتیجه این دعوت لااقل سستی عقیده و بیمبالاتی طبقه جوان و سلب تعصب دینی خواهد بود و قهراً به جهاد با شما اقدام نخواهند کرد.
مسیحیان این رأی را پسندیدند و قرارداد صلحی با مالک بن عباد فرمانروای کل مسلمانان در اندلس امضا نمودند و این پیشنهاد مقدمه سقوط دولت اسلامی اندلس گردید.
در نتیجه این قرارداد هزار نفر کشیش وارد اندلس شده و شروع به تبلیغ نمودند و جوانها را گمراه کردند و از طرفی با ایجاد مدارس مجانی بیش از 500 معلم که از طرف پاپ حقوقشان پرداخت میشد مشغول تدریس گردیدند و بچههای مسلمین را به مرام خود پرورش دادند.
یک کشیش آنچه انگور در تاکستانهای آنجا بود، خرید که آنها را شراب کند و قسم خورد که آن را جز به دانشجویان مسلمان ندهد و از طرف دیگر دختران نیمه عریان مسیحی را به معرض نمایش و در اختیار جوانان گذاردند. دختران هم بنا به دستوری که داشتند از جوانها با غمازی و عشوهگری دلربایی کردند و کار آنها از مردم عادی گذشت و به زُعما و درباریان رسید و مسلمین بهکلی عوض شدند و روح آزادی و سلحشوری و تعصب دینی از آنها گرفته شد. مساجد از طبقه جوان خالی و بیرونق و به جای آن میخانهها و مهمانخانهها که دخترهای مسیحی در آن بودند برای دلربایی مسلمانان خصوصاً جوانها پر از جمعیت و پررونق بود و کمکم عیاشی و شهوترانی در اکثر طبقات نفوذ کرد و اختلاف طبقاتی هم ایجاد شد.
مسیحیان وقتی زمینه را مساعد دیدند، شهرهای مسلمین را یکییکی تصرف کردند و مالک بن عباد حاکم آندلس فرار و کشورش سقوط کرد. حاکم اندلس وقتی فرار میکرد نگاه حسرتآمیزی به شهر و کاخش کرد و گریست، مادرش گفت: “چون مانند مردان مملکتداری نکردی، اکنون مانند زنان گریه کن“
مسیحیان چندین هزار نفر از مسلمانان را به قتل رسانده و دستور دادند یا مسلمانان مسیحی شوند یا از اندلس خارج گردند.
گستاولون فرانسوی میگوید؛ شاید تاکنون هیچ یک از بیرحمترین و وحشیترین کشور گیران عالم، دامن خود را به چنین لکه قتلعامی آلوده نکرده باشد.
امیدوارم این سرگذشت تأسفبار تاریخ اندلس را دیگر شاهد نباشیم و همواره در صلح، صمیمت و صفا در کنار هم بر مشکلات فائق آمده و امید به فردای بهتر را شاهد باشیم.