دولت و سایر نهادهای نظامی و حاکمیتی به امدادرسانی و کمکرسانی میپردازند، اما در این میان هستند کسانی که از این سیل گِلآلود ماهی خود را با انگیزههای تخریب و تسویه حساب سیاسی صید کنند.
تخریب و تسویه حساب آنها به حدی است که اگر دولت بهترین عملکرد را در خدماترسانی داشته باشد یا اساساً عملکردی از خود بروز ندهد، برای مخالفان علیالسویه است چرا که از پیش برنامههای خود را چیده و حکم محکومیت را نیز صادر کردهاند. در این میان برخی رسانهها چون صداوسیما نیز به بلندگوی این جریانات تبدیل شدهاند.
در همین حال کمی آن طرفتر در حوزه سیاست، جریانات سیاسی کمکم خود را مهیای حضور در آوردگاه مجلس یازدهم میکنند. “روز نو” گفتگویی با “امیررضا واعظی آشتیانی” معاون وزیر صنعت و معدن در دولت نهم و فعال سیاسی اصولگرا انجام داده و سؤالات مختلفی از وی پرسیده که در اینجا دو سؤال و پاسخ وی در حوزه سیاست و انتخابات پیشروی شما قرار میگیرد:
* تاکنون جلسات بسیاری برای وحدت میان اصولگرایان تشکیل شده از جمله “جمنا” و “شورای وحدت”، اما هنوز چند دستگی و چندپارهگی در اصولگرایان مشاهده میشود؛ این موضوع چه میزان میتواند در انتخابات 98 به ضرر اصولگرایان تمام شود؟
من معتقدم یکی از دلایلی که اصولگرایان به اجماع نمیرسند اختلاف دیدگاه است. برخی معتقدند؛ بعضی از گروهها سهمخواهی میکنند، برخی دیگر خودمحوری را ملاک کار و رفتار خود قرار میدهند یا بیشتر توجهشان به افراد مردود شده در عالم سیاست است و برخی هم میگویند؛ باید نیروهای تازه نفس را وارد عرصه کنیم. چنین تضادی موجب عدم انسجام و وحدت اصولگرایان میشود. مهمتر اینکه دلیلی هم دیده نمیشود؛ اینها بخواهند به اجماع برسند.
چون اساساً به اجماع رسیدن اصولگرایان بعید است که در نوع خود چالش بزرگی محسوب میشود. البته بارها گفته شده تا زمانی که احزاب قدرتمند، برنامهدار، هدفدار با مدیریت منسجم نداشته باشیم، نمیتوان شاهد کارآمدی احزاب باشیم. باید تشکلی کارآمد وجود داشته باشد وگرنه همین داستان تکرار میشود و تا نزدیک انتخابات میشود گروهها میخواهند دور هم جمع شوند و به وحدت برسند که در آخر هم نمیرسند. تفاوت نگاه بسیار زیادی بین گروههای اصولگرا وجود دارد و هر کدام تشکل جداگانهای هستند.
زمانی که هرکدام تشکلی با تفکر و اهداف متفاوت هستند چگونه میتوانند بهعنوان یک کل منسجم عمل کنند؟ در انگلیس دو حزب کارگر و محافظهکار، در آمریکا دو حزب جمهوریخواه و دموکرات وجود دارد و تکلیف خود را با یکدیگر میدانند در حالی که در کشورمان چندین و چند تشکل وجود دارد.
*اصلاحطلبان به هر نحوی رئیس دولت اصلاحات را بهعنوان لیدر و عقل فعال خود جهت به وحدت رسیدن مورد پذیرش قرار دادهاند، اما این رویکرد در اصولگرایان وجود ندارد؛ میتوان اینگونه برداشت کرد؛ عدم وحدت در این جریان به علت نبود لیدر یا رهبر است؟
من بخشی از دلیل نبودِ لیدر را خودخواهی و سهمخواهی برخی گروهها میدانم وگرنه در مجموعه اصولگرایی هستند افرادی که بتوانند نقش لیدری داشته باشند، اما مشکل اینجاست؛ به تفاهم نمیرسند. زمانی که سهمخواهی، یکهتازی و قبول نداشتن یکدیگر وجود داشته باشد اینها میتواند ترکیبی باشند از اینکه اینها به یک انسجام واحد و لیدر مشخص نرسند. اما به اعتقاد من اصولگرایان بهطور نسبی به تفاهم میرسند، اما به جهت اینکه بتوانند ید واحد باشند متفاوت است.