• امروز : یکشنبه, ۴ آذر , ۱۴۰۳
  • برابر با : Sunday - 24 November - 2024
پارس وی دی اس
13

اصول چیست؟ اصول‌گراواصلاح طلب کیست؟

  • کد خبر : 9057
  • ۰۷ شهریور ۱۴۰۲ - ۱۲:۵۳
اصول چیست؟ اصول‌گراواصلاح طلب کیست؟
صدای خاوران-مرادِ این نوشته، بیش‌تر ناظر به «اصول‌گرایی» در بستر اجتماع و سیاست است؛ چراکه از یک سو قوانین مدنی ما با اصول و مبانی عقیدتی درآمیخته و سیاست‌ورزی در ایران از نوع «اسلامی» آن است؛ و از دیگر سو عده‌ای از مفهوم «اصول‌گرایی» تعابیر فردی، گروهی و جانب‌دارانه و مصلحتی را مستفاد می‌کنند، تا نوع عرفی و یا قانونی آن. به عبارت دیگر «اصول‌گرایی» که دست کم در حوزه‌ی دین از قداست و معنویت خاصی برخوردار است، امروز به ابزاری تبدیل شده است که گروهی اندک به مصلحت، و به استناد تفاسیر شخصی در عرصه‌‌ی سیاست، آن را مصادره و به سود جریانی خاص از آن بهره می‌گیرند.

اصول چیست؟ اصولگراواصلاح طلب کیست؟

(مروری تاریخی برکارنامه دوجریان شاخص اصلاحات واصول گرا)

 

 یکی از پرکاربردترین عباراتی که در دوران متاخر، وارد زبان محاورهای ما ایرانیان شده «اصول‌گرایی» است. «اصول» کلامی، بیگانه نیست که همزاد توأمان ماست و قدمتاش به سال‌های نخستِ تولد ما‌ برمیگردد؛ چرا که «اصول» بخشی از اعتقادات ماست که در خانواده با آن آشنا میشویم.

«اصول» جمع «اصل» به معنای ریشه، بنیاد، تبار، نژاد و… میباشد. اصول یعنی: «آن‌چه از طریق تکرار و پذیرش جامعه به صورت سنت، رسم یا قاعده درآمده است». از منظر فقه: دانش بررسی قواعدی که فقیه را به استناد «قرآن، سنت، اجماع و عقل» برای استنباط احکام شرعی آماده می‌کند. اصول دین، اعتقادات بنیادی دین اسلام است که عبارتند از: توحید، نبوت، معاد، که مسلمانان شیعه دو اصل عدل و امامت را هم بدان افزودهاند. به دو اصل عدل و امامت، اصول مذهب نیز میگویند.

این‌ها، معنی لغوی و نیز استنباطهای عقیدتی از «اصول» است، و به همین حدود، محدود نیست. «اصول» را در معنای گستردهتری نیز میتوان تبیین کرد؛ به مجموعهی آداب، سنن، باورها(عرف) و یا قوانینی که در هر جامعهای از طرف عامهی مردم مورد پذیرش واقع شده و یا توسط مراجع ذیصلاح تدوین شده باشد و ذیل عنوان «قانون» از آنها یاد میشود میتوان تسرّی داد. پارهای از اصول، بومی و برخی فرا ملی است، که در تعامل با جهان امروز میبایست رعایت و محترم شمرده شود.

مرادِ این نوشته، بیشتر ناظر به «اصولگرایی» در بستر اجتماع و سیاست است؛ چراکه از یک سو قوانین مدنی ما با اصول و مبانی عقیدتی درآمیخته و سیاستورزی در ایران از نوع «اسلامی» آن است؛ و از دیگر سو عدهای از مفهوم «اصولگرایی» تعابیر فردی، گروهی و جانب‌دارانه و مصلحتی را مستفاد میکنند، تا نوع عرفی و یا قانونی آن. به عبارت دیگر «اصولگرایی» که دست کم در حوزه‌ی دین از قداست و معنویت خاصی برخوردار است، امروز به ابزاری تبدیل شده است که گروهی اندک به مصلحت، و به استناد تفاسیر شخصی در عرصه‌‌ی سیاست، آن را مصادره و به سود جریانی خاص از آن بهره میگیرند.

راست آنکه این مفهوم (اصولگرایی مذهبی) امروز به ملغمهای تبدیل شده که هم، اصول مسلّم دین را آسیب می‌زند، و هم کشور را از انسان‌های فرهیخته و صدیق محروم می‌سازد. باید دانست، اصول‌گرایی اصطلاحی من درآوردی و برساخته جریان اقتدارگراست که در هیچ یک از کتب یا مکاتب سیاسی جهان نامی از آن برده نشده است. اما اصلاحات (رفرم) همزاد آدمی‌ست و تاکنون بشر مسیری بهتر از آن برای تغییر نیافته است؛ دریغا که رفرمیست‌های ایرانی به رهبری سیدمحمد خاتمی با بومی‌سازی آن، این مفهوم خردگرایانه را عقیم، و حتا منفور خاص و عام ساختند. شعاراصلاح‌طلب اصول‌گرا را یادتان هست؟!

((دراین نوشتار به اختصار به تبارشناسی دوجریان غالب و به ظاهر رقیب در ساختار حکومت اسلامی پرداخته، و از اکثریت ساکت و غایب سخن نمی‌رود. چه مراد آنانی‌ست که سرنوشت مرا و تو را رقم زده‌اند. مارا، در قریب به نیم قرن))

اصول (دینی ـ عرفی) تا آنجا که با سیاست در نیامیخته، درگذر سدهها از گزند حوادث و نقصان ایمن ماندهاند، و باورمدارانش پیوسته به آن عامل بوده و از مهمترین عوامل ایجاد وحدت (که بقای امنیت ملی را متضمن است) در درازنای تاریخ بوده است. اکنون که سیاست ما دینی شده است نمی‌توان «اصول» را فقط به عرف و سنن اجتماعی و یا قوانین مدنییِ مصوب نهادهای اجتماعی ـ سیاسی محدود کرد؛ این درآمیختهگی اصول عقیدتی ـ مدنی، نوعی پیچیدهگی و دوگانهگیِ قداست‌گونه را موجب شده است،که هم عرصهی نقد و تحلیل را دچار تنگنا میکند و هم از حاصل تجربهی تاریخی نوع بشر و ملل محرومت میگرداند. با این همه، اصول عقیدتی همواره از طرف باورمداران و حتا مخالفانش محترم شمرده میشود؛ ولی آنجا که با قوانین مدنی و بایستههای دنیای بیمرز امروز در میآمیزد، بری از خطا نبوده و مشمول نقد و نظر خواهد بود؛ خاصّه نقد آنها که «اصول» را تفسیر به رأی کرده و خرج مصالح و یا منافع گروهی خاص (اقلیت) میکنند.

مضار تفسیر به رأی «اصول» در چهار دههی گذشته چندان است که، ذهن و زبان مبهوت میشود؛ قلم، کم میآورد و کاغذی به مصداق مثنوی هفتاد من کاغذ می‌طلبد؛ ناگزیر به دورهی تاریخی مشخصی محدودش می‌سازیم: دوران هشت‌سالهی حاکمیت «اصولگرایان». (آن هم فقط چند شاخص، و بس) به سکان‌داری معجزهی هزارهی سوم، محمود احمدینژاد و مقایسهی آن با دوران مدیریت «اصلاحطلبان» و سیدمحمدخاتمی.

  1. سیاست: با پایان جنگ ویرانگر هشت‌سالهی ایران و عراق و سیاستهای بازار آزاد و ریاضت‌های اقتصادی دولت سازندهگی، مردم ایران در یک اجماع بینظیر در دوم خرداد 76 حول یک روحانی خوش‌فکر، گونهای دیگر از مدیریت کشور را خواستار شدند، که از آن به دوران حاکمیت «اصلاحطلبان» یاد میشود.

رییس دولت اصلاحات با جهان زبان به آشتی گشود، و راه‌های بسیاری هموارکرد؛ اما با بروز پدیده نوظهوری به نام احمدی‌نژاد در سال84، که نه زبان دیپلماتیک می‌دانست، نه اقتصاد، نه ادب و فرهنگ، و نه… کشتیبان را سیاستی در پیش آمد که در دوره پس از او (اعتدالیون) به رغم تلاش‌های بسیار، آب رفته به جوی باز نیامد.

  1. اقتصاد: می‌دانیم که «اصلاحطلبی» و حتا «اصولگرایی» تنها یک مفهوم نیست، بلکه یک «مِتُد» مدیریتی است که در وجود یک شخص نمیتوانش جُست. مدیریت کلان کشور، علیالقاعده مرکب از یک تیم اندیشهورز، عقلگرا و باتجربه است، که میباید دارای تخصص مرتبط و کلاننگر باشد، نه متشاعر، گروهگرا و غوغایی!

گفتمان اصلاحات مدیریت اقتصادی کشور را با تورم50 درصدی و نفت زیرده دلار تحویل گرفته و گشایش اقتصادی گسترده‌ای در حوزه صنعت، اشتغال، معیشت، و… موجب شدند؛ که نتیجه تعامل با جهان و مدیریت نسبتا کارآمد بود.

با ظهور پدیده احمدی‌نژاد و سیاست‌های پوپولیستی و پول‌پاشی عهد قجری، با استفاده از کادری ناکارآمد و آلوده دست، و تخاصم با جهان تمام دست‌آوردهای پیشین به باد رفت!

  1. فرهنگ: رییس دوره اصلاحات، از کم شمار روحانیونی بود، که علاوه بر علاقه و مطالعهی علوم انسانی، مطالعهی نسبتاً مفصلی هم پیرامون فلسفهی غرب داشت. او هنر را میفهمید و رمان و تاریخ بسیار خوانده بود؛ با گزینش کادری نسبتا مجرب فضای قابل قبولی برای میلیونها جوان، دانشآموز و دانشجو، استاد و معلم، روزنامهنگار و هنرمند فراهم آورد. ره‌آورد این شیوه از مدیریت، آزادیهای مدنی و حقوق شهروندی نسبی، آرامش روانی، اندکی شور و شوق و امیدبه آینده، افزایش سطح فهم و درک عمومی، اعتماد به رسانههای داخلی، پیشرفت علم و فنآوری، پیش‌گیری از فرارمغزها، ترویج اندیشه و خرَد به جای خرافه و ریا، ترویج و منزلت فرهنگ و هنرایران، افزایش سرانهی مطالعه و…بود. رییس اصول‌گرایان اما، مردی بی پرنسیب، لمپن و ضدفرهنگ بود. دوره او را باید دوران عزلت فرهنگ و احیای کتاب‌سوزی دانست.
  2. اجتماع: یکی از بنیادیترین وظایف و اهداف نظامهای مدیریتی عصر حاضر، تأمین آرامش روانی شهروندان است. امنیت روانی شهروندان، ارتباط مستقیم و تنگاتنگی با امنیت ملی دارد. هرچقدر نارضایتیهای مردمی فزونی گیرد، به همان میزان ضریب امنیت ملی نقصان می‌پذیرد. باید این نیز اضافه نمود: جامعهای که افسردگی و ملال و نومیدی بر آن حاکم باشد، نمیتواند پیشرفت چشم‌گیری داشته باشد؛ چه، جسم و جانِ ملول، دربندِ رهایی خویشتن است، و نوعِ انسان تا از خویش نگذرد، به جامعه و غیر نمیپردازد. اصلاح‌طلبان تاحدودی در این خصوص موفق عمل کردند؛ اما اصول‌گرایان آن را به مرز انفجار رسانده‌اند؛ نمود این‌گونه از مدیریت را، همینک در دو سه سال اخیر شاهدیم.
  3. مذهب: انقلابیون57 به یاد دارند که «نهاد دین» هم از نخست «مردم نهاد» بود. مساجد، تکایا، بقاع متبرکه، حوزههای علمیه و… با کمک مؤمنین اداره میشد. در دورهی حاکمیت «اصولگرایان» و به منظور به انقیاد کشیدن و بهرهگیریِ جناحی، بودجهی قابل توجهی به این اماکن اختصاص داده شد. این سیاست در نهایت، مسبب ایجاد فاصله بین دل و دین، و مکان و مؤمن، شده است. مسجد پایگاه و مأمنی برای عبادت بود، اکنون محفلی، برای سیاست شده است.

باری از این مقدمه طولانی که متن را به حاشیه برد، مراد آن است که پس از آن دو تجربه سنگین، اینک به کدامین ره آورد خوش بین باشیم، تا درانتخابات اسفند مشارکت داشته باشیم؟!

در مقدمه به اختصار، دو دوره (میل و اراده ـ قدرت وثروت) طلایی چهاردهه (اصلاح‌طلب خاتمی و اصول‌گرای احمدی نژاد) گذشته را گواه ادعا گرفتم.

دو دهه نخست پس از انقلاب به جنگ و تبعات و آزمون و خطای پس از آن فاجعه (جنگ) غمبار گذشت. ادواری که، دوره پختگی و عقلانیت بود، توسط طالبان قدرت یکی را عقیم و دیگری را منحرف ساختند. پس از آن دور به دولت اعتدال حسن روحانی رسید که در میانه دوسوار، پیاده طی طریق کرد. مشخص نشد که نخواست و نتوانست، یا می‌خواست و نگذاشتند!

اینک قدرت و ثروت توأمان یک کاسه و یک دست در اختیار کسانی است که در سه دوره گذشته، زیست‌شان در سایه بوده است. هر سه قوه مقننه، مجریه و قضائیه را در غیاب رکن چهارم دموکراسی (مطبوعات) در اختیار دارند، جز آن چه شرط اصلی مشروعیت هر نظام مدّعی جمهوریت است: حضور مردم.

مردمی که پس از حوادث یک‌سال گذشته، بیش‌ترین فاصله را در تمام سال‌های پس از انقلاب با حاکمیت دارند و سال‌هاست از اصلاح‌طلبان ناامید شده‌اند، گو این‌که، هرگز روی خوشی با مدعیان اصول‌گرایی نداشته‌اند. حوادث یک‌سال گذشته و بی توجهی مسوولین، کم‌ترین روزنی را برای آشتی ملی باز نگذاشته است. حال باید دید این جماعت کثیری که در حوزه انتخابیه کاشمر (153نفر) و کشور قصد ورود به خانه ملت را دارند، با چه انگیزه و امیدی چشم به همراهی مردم دارند؟ مگر این‌که چون زعمای اصول‌گرا، امید به رأی اقلیت هم سو داشته، و در غیاب اکثریت خاموش به همان اندک بسنده کنند. نماینده‌ای که رای اکثریت را نداشته باشد، بی‌گمان شرمسار از حضور در حوزه انتخابیه‌اش خواهد بود؛ مگر این‌که با هدف نیل به منافع شخصی ورود کرده باشد، که نماینده مردم نیست!

     

 

لینک کوتاه : https://sedayekhavaran.ir/?p=9057
  • نویسنده : حسن قربانی
  • منبع : صدای خاوران
پارس وی دی اس

برچسب ها

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.