در ادبیات ما ایرانیان فقر به گرسنگی تعبیر میشود. فقیر را کسی میدانیم که توان تأمین معاش خود را ندارد دولتها هم با این معیار خط فقر را تعیین میکنند. این البته تمام معنای آن نیست با تغییر در مناسبات زندگی و روابط اجتماعی شاهد تحول در معنای فقر و فقیر هستیم. با نگاهی به معانی جدید این کلمه، طبقهبندی جوامع نیز تغییر خواهد کرد. بدون تردید فقر فقط گرسنگی نیست، عریانی هم نیست. فقر بیش از آنکه در پوشش و معاش، خود را جلوهگر سازد بر ذهن افراد خیمه میزند.
فقر تنها به معنای نداری نیست؛ چراکه بسیارند افراد و جوامعی که با تجمل فراوان فقر خود را زیر شمشهای طلا، لباسهای حریر، داشبورد ماشینهای لوکس، ایوان ویلاهای آنچنانی و… پنهان میکنند.
فقر نداشتن پول نیست، نداشتن تاریخ، هویت و خلاقیت است. جامعهای که به تبعیت و تقلید عادت کرده و میراث دیگران را با حاشیهنویسی به نام خود ثبت میکند و بر آن فخر میفروشد، فقیر است. جامعهای که امنیت در آن به کیمیا تبدیل شده، فقیر است. جامعهای که در آن اخلاق و انضباط به کالایی نایاب تبدیل شده، فقیر است. مؤلفی که آثارش خاک گرفته و خواننده ندارد، فقیر است. سرمایهداری که سرمایهاش اسباب آزار و اذیت دیگران است، فقیر است. روزنامهنگاری که جز کلیشهنویسی و تکرار مکررات دغدغه دیگری ندارد، فقیر است.
فقیر آن فرد به ظاهر نخبهای است که برای اثبات تافتهی جدا بافته بودنش از مردم و جارزدن بزرگمنشی و فرزانگیاش، فرهنگ و تاریخ ملت خود را در انظار جهانیان حقیر و بیخاصیت جلوه میدهد. جامعهای که در آن حرمت جان و زندگی شکسته شود و حیات مردمانش به اندک بهانهای چوب حراج خورد و امید به زندگی در آن رخت ببندد، فقیر است.
فقر آن است که سیاستمداران در باتلاق سیاستزدگی حریمها بشکنند و حقوقها نقض کنند و برای اثبات، خود به تخریب دیگران روی آورند و دغدغهای جز رسیدن به قدرت و ماندن در آن نداشته باشند. جامعهای فقیر است که حقوق شهروندانش محترم شمرده نشود و از طرفی مردمش مسئولیت گریز باشند.
جامعهای که قانون در آن همچون مشتی کاغذ پاره ارزشی ندارد و سقف قانونمندیاش منافع فردی و گروهی باشد، حتما فقیر است. جامعهای که تیراژ کتاب آن از دوهزار تجاوز نکند، فقیرتر از جامعهای است که مردمش گرسنهاند. وقتی میل به کارهای خوب و مفید در افراد کور شده باشد، از فقر حکایت میکند. زمانی که مردم تحمل سختیها را از دست بدهند و به کارهای سهل و آسان رو آورند، بر فراگیری فقر دلالت میکند. فقر آن کتیبه تاریخیای است که روی آن یادگاری نوشته میشود. فقر آب دهانی است که از پنجره اتومبیل سرنشین آن به بیرون پرتاب میکند، یا عابری به محلهای عمومی.
فقر چرخ دندههای آن کارخانهای است که به دلیل کوتهنظری و بیدرایتی مسئولین، از کار افتاده. بیتردید جامعهای که دروغ در آن رواج یافته و نفاق راه کسب نان و نام گشته جزو فقیرترین جوامع قلمداد میشود.
با این اوصاف اگر به کشورهای فقیر و غنی نظر افکنیم در مییابیم که تفاوت در چیست؟ مصر با وجود تاریخ سههزار سالهاش همچنان فقیر است. عربستان باوجود سیطره بر بخش عظیمی از ذخایر باز هم فقیر است. از طرفی کشورهایی همچون استرالیا و کانادا بیش از۱۵۰سال عمر ندارد؛ اما جزو ثروتمندترینها هستند پس تفاوتها ناشی از رفتارهایی است که در طول زمان نام فرهنگ به خود گرفته است.
وقتی در کشوری اخلاق، انضباط، احترام به حقوق شهروندان، احترام به قانون، عشق به کار و نظمپذیری پاس داشته و به فرهنگ تبدیل شود، حتماً آن دیار ثروتمند خواهد بود. نتیجه اینکه سایه شوم فقر همه جا هست و تا به طور اساسی برای درمان آن چارهای نیندیشیم توان ریشهکنی آن را نخواهیم داشت.