هنوز دو سه هفتهای از اعتراضات اخیر نگذشته بود که رئیس قوهقضائیه در جلسه روز هجدهم مهرماه شورای عالی قوهقضائیه در فراخوانی مهم خطاب بهتمامی جریانهای سیاسی، گروهها، دستهجات و مردم گفت: «هر کس هر ابهام، سؤال، انتقاد و یا اعتراضی دارد در خدمت آنها هستم تا در مورد مسائل حوزه اختیارات من با آنها گفتگو کنم. انتقاد و اعتراض را میپذیریم و اگر جایی لازم باشد، در مورد اشتباهی که انجام دادهایم اصلاحاتی انجام دهیم حتماً انجام خواهد شد و ضعفمان را برطرف میکنیم». همان زمان در مطلبی که تحت عنوان گفتوگو با قاضیالقضات در همین نشریه منتشر شد خدمتشان عرض کردیم؛ گرچه جنس اعتراضات حاکی از آن است که بخش بسیار کمی از مطالبات معترضین در صحنه و اکثریت معترضین خاموش جامعه، در حوزه اختیارات مقام شامخشان میباشد! و بر این باوریم که چنانچه این «گفتوگو» به موقع و بهشرط شنیده شدن و رفع کاستیها انجام شود در کاهش شدت اعتراضات بعدی بسیار مؤثر خواهد بود، پیشنهاد کردیم بهمنظور اثبات حُسن نیّت، جلسات گفتگوی خود را با حضور رسانههای مستقل مجازی بهصورت زنده از زندان اوین و با برخی از خادمین گذشته نظام مانند آقای تاجزاده شروع کنند! یا با برخی اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام همچون برادران لاریجانی و یا محمود احمدینژاد گفتگو شود!
تقریباً دو ماه از آن پیشنهاد عالی و روشنفکرمآبانه گذشته است و هیچ خبری از گفتوگو و یا پیگیریهای بعد آن نشد! چنین به نظر میرسد یا ارادهای پشت آن ادعا نبوده و یا فعلاً زمان مناسبی برای گفتوگو نیست! دقیقتر که بررسی کنیم خواهیم دید بخش قابلملاحظهای از اعتراضات مردم ناشی از برخی کوتاهیها در برخوردها و یا عدم اطلاعرسانی بهموقع قوهقضاییه در دورههای گذشته بوده است! وقتی اخبار فساد و اختلاس رسانهای میشود، افکارعمومی منتظر برخورد بهموقع و اطلاعرسانی شفاف به مخاطبین است. خبر میتواند راست یا دروغ باشد ولی ورود بهموقع قوهقضاییه و مدعیالعموم میتواند از قائلهای جلوگیری کند. مثلاً ورود بهموقع و بیطرفانه قوهقضائیه به خبر تجاوز فرمانده نیروی انتظامی به دختر پانزدهساله بلوچ و حلوفصل آن به کمک معتمدین منطقه میتوانست از بروز اعتراضات و حوادث بعد از آن در شرق کشور جلوگیری نماید همانطور که ورود زود، سریع و انقلابی به مسئله فوت مهسا امینی میتوانست از حوادث غرب کشور جلوگیری کند.
بهراستی اگر مردم به قوهقضاییه اعتماد داشته باشند که بدون اغماض و عادلانه داد مردم را میستاند، باز هم این حوادث رخ میدهد؟ نمیشود از جامعه زنده و پویای ایرانی توقع داشت که فساد 92 هزارمیلیاردی یک شرکت از تریبون مجلس مطرح شود ولی منتظر اطلاعرسانی نتیجه نباشند؟ و احکام قضایی مرتبط با فساد بابک زنجانیها و حسن رعیتها در مقابل احکام دانشجویان معترض را مقایسه نکنند!
نمیتوان در مجامع بین المللی ادعا کرد که “نیروی انتظامی و بسیج اجازه حمل سلاح نداشته اند و هفتهزار نیروی انتظامی مجروح شدهاند” و یا در جایی دیگر عنوان داشت که مقامات سایر کشورها تعجب و تشکر میکردهاند!! ولی پیامد آن محکومیت بینالمللی باشد. (اشاره به بیانات زهره الهیان در سازمان ملل)
نمیتوان خطاب به نخبگان و جوانان بهعنوان معاون مجلس بیان داشت که افراد حق اعتراض در مسائل مختلف را دارند و آن را یک مطالبه بهحق دانست اما راهکاری امن برای چگونگی بیان این اعتراض ارائه نشود. چگونه است که از مدرّس و شجاعت او دم زده میشود اما در مقابل این همه ناکارآمدی و بیبرنامگی برای اداره کشور دم فرو بستهایم؟
ایکاش بعد از ادعای گفت وگو، راهکارهای اجرایی آنهم در حوزه کاری ایشان تدوین میشد و به داد دل مردم بهخصوص جوانان میرسیدند تا معلوم شود که همه مشکلات، سیاسی و اقتصادی نیست، شاید اینچنین بهتر میشد مشکلات را دستهبندی کرد و همهچیز را به گردن مسئولان قبل و دشمنان نمیانداختیم. البته ممکن است کار چندانی از کسی ساخته نباشد همانطور که از دادستان کل کشور ساخته نبوده. به بریدهای از سخنان اخیر ایشان دقت کنید: «بنده بهعنوان دادستان کل، برای مسئولینی که مرتکب این تخلفات شدند، پرونده تشکیل دادم، ثبت هم شد، ولی اینکه رسیدگی نشده، من نمیتوانم علت این مسأله را عرض کنم». وی در خصوص تخلفات صورت گرفته در بورس یادآور شد: «در مورد فضای مجازی مصوبهها پیگیری برای اجرا میشد، ثبت هم میشد؛ در مورد بورس هم با توجه به مسؤولیت بنده در شورای عالی بورس باید گفت که اگر عرض کنم در این شورا چقدر فریاد زدم، اما آنجا ترکیب شورای عالی بورس طوریست که اعضای بورس اکثریت هستند و بنده فقط یک رأی دارم و هشدار و تذکر دادم که این خیانتها دارد انجام میشود و رونوشت آن پروندههای تخلفات را برای مقامات عالی هم ارسال کردم. منتهی شرایط کشور بهگونهای است که گاهی از اوقات اقتضا میکند ما دفع افسد به فاسد کنیم.»
حال اینکه چاره کار چیست و چه باید کرد را باید کسانی بیان کنند که قدرتی فراتر از آن دارند که حتی داستان کل کشور هم نمیتواند توضیح دهد. همانها که مرحوم هاشمی، خاتمی، احمدینژاد و روحانی هم نتوانستند از گزندشان در اَمان باشند و دیر یا زود به سراغ دولت مدعی محرومان هم خواهند آمد، دولتی که قرار بود بورس را سهروزه به سامان برساند، با واردکردن فقط چهارصد میلیون دلار قیمت دلار را کاهش دهد و ریال را قویترین پول منطقه کند، دولتی که میخواست برای مردم سالانه یکمیلیون خانه بسازد و با یکمیلیون تومان شغل ایجاد نماید، دولتی که همه مشکلات را از بیلیاقتی مدیران میدانست و نمیخواست معیشت مردم را به توافقات برجام گره بزند! حالا مانده با دلار بالای 37 هزار تومان و سکه هفده هزار تومان و پراید به قیمت مرسدس بنز! و اعتراضات کشوری و قطعنامههایی که در راه است، چه بکند!
و کلام آخر اینکه، خوب میدانیم گوش شنوایی برای سخنان اهل قلم و دلسوزان واقعی میهن وجود ندارد که اگر وجود داشت، اوضاع بِه از این بود. وقتی بزرگانی همچون زیدآبادی و مصطفی ملکیان از نوشتن و گفتنهای دلسوزانه ناامید شده و قلم را زمین گذاشتهاند، تکلیف ما و امثال ما روشن است و به قول پیرمرد فرزانه کشاورز “شما دانید و مملکتتون”.