وقتی سه چهار سال پیش، مسئولان شهرستان با درک اهمیت فعالیت روابطعمومیها در دستگاههای اجرایی شورایی با نامِ “شورای هماهنگی روابطعمومیهای کاشمر” تشکیل دادند و با درک این مهم که روابطعمومی، محور توسعه هر اداره است و توسعه هر دستگاه و سازمانی و موفقیت آن در سطح ملی و استانی مرهون توجه ویژه به روابطعمومی است و روابطعمومیها باید به عنوان بازوی قوی مدیریت اجرایی و مشاور و امین مدیر دستگاه فعالیت نمایند بارقههایی از امید به وجود آمد که زین پس قرار است مسئولان بیش از گذشته به فکر مهندسی افکارعمومی باشند و با فعالکردن پست روابطعمومی و حساسیت نسبت به حلقه اتصال سازمانها و مسئولان با مردم، برای موضوعِ شفافسازی و آگاهیرسانی اهمیت ویژهای قائل شوند و با به روز کردن دانش افراد شاغل در این حوزه دستی از سر تدبیر بر فضای اطلاعرسانی شهرستان بکشند. اما این امید دیری نپایید که به یاس بدل شد و این شورا هم گویا جز برگزاری یکی دو جلسه خروجی دیگری نداشت.
بدیهی است در تعریف روابطعمومى آمده؛ دانشى است که به وسیله آن سازمانها آگاهانه تلاش میکنند، بر مسئولیت اجتماعى خود عمل کنند تا بتوانند، تفاهم و پشتیبانى کسانى را که براى توسعه اهمیت دارد، به دست آورند. بنا به نظر انجمن جهانى روابطعمومى، روابطعمومى بخشى از وظایف مدیریت سازمان است و عملى ممتد، مداوم و طرحریزى شده است که از طریق آن افراد و سازمانها مىکوشند تا تفاهم و پشتیبانى کسانى را که با آنها سرو کار دارند، به دست آورند.
اکنون لااقل در دو دهه فعالیتام در حوزه رسانه در منطقه و لزوم ارتباط بین اصحاب رسانه و فعالان در عرصه روابطعمومی، تغییرات خاصی مشاهده نمیشود و به گمانم مسئولان روابطعمومیها نتوانستهاند به عنوان پل ارتباطی و یک واسطه اثرگذار درون و بیرون موسسه را به هم مرتبط کنند و به منزله پیشانی سازمانی جامعه را در جریان عملکردهای سازمان قرار داده و اطلاعرسانی دقیق در زمینه فعالیتهای سازمان اعلام نمایند و در مرکز چرخه اطلاع سازمان قرار داشته باشند تا بتوانند اطلاعات دقیق و سریعی را منتشر کنند.
واقعیت این است که روابط عمومیها در کاشمر و شاید در کشور با چند واقعیت جدی به عنوان آسیبهای زیربنایی روبرویند.
اول اینکه تعریف غیرکارشناسی ساختار روابطعمومی و ترکیب آن با دیگر واحدهای سازمانی، روابطعمومی را از ماهیت و مسیر اصلی منحرف کرده است.
دوم اینکه طرز تلقی مدیران از روابطعمومی کلیشهای و تشریفاتی است. چه بسیار اداراتی که اصلا فردی که مسئولیت روابطعمومی را ایفا کند و به عنوان امین مدیریت کلان سازمان باشد را ندارند و آن تعدادی هم که روابطعمومی دارند صرفاً برای آنها، نقشی تشریفاتی و کلیشهای در چارت سازمانی در نظر میگیرند. در این میان روابطعمومی در خدمت مدیریت قرار میگیرد نه در خدمت جامعه و سازمان.
سوم اینکه بخش قابل توجهی از مسئولان روابطعمومی تخصص این حوزه را ندارند و برای انجام وظایف، آموزشهای بد و خدمت و ضمن خدمت را پیگیری نمیکنند.
امید که مدیران دستگاهها و نهادها با توجه به این واقعیتها اصلاح و بهبود پست روابطعمومی را به عنوان یک فعالیت زیربنایی پیگیری کنند تا امکان اصلاح روابط مردم و سازمان میسر شود. در غیر اینصورت سازمانها همچون گذشته از فقدان سیستمی ارتباطی برای درک مردم رنج خواهند برد و فاصله ملت و دولت از گذشته بیشتر میشود آن هم در شرایطی که به برکت شبکههای مجازی مردم به اطلاعات هدفمندی نشده بسیاری دسترسی دارند.
بدون شک لازم است با نگاهی علمی، روابطعمومی را نه تنها برای توسعه اخبار رسانهای و تبلیغات بلکه به عنوان پیوند دهنده دولت و ملت و در جایگاه چشم بینا، گوش شنوا و زبان گویای سازمان ببینیم.