صبح بیست و یکم رمضان مصادف با روز احیا این مطلب را مینویسم. دیشب به برکت حضورکرونا مراسم دعای جوشن کبیر را از تلویزیون گوش میکردم و تمام مدت بهجای توجه به دعا و حضور قلب فکرم همهجا بود الا دعا! گاهی با خودم غرغر میکردم چهل سال از انقلاب گذشته هنوز یک نفر نتونسته جای مرحوم کافی رو بگیره هرچند خیلیها خواستن اداشو در بیارن! در حالی که از عصبانیت برافروخته بودم در اندرون نهیب میزدم، چرا اینهمه مداح خوشصدا خودشون رو اینقدر آلوده مسائل مختلف کردن که در حرم مطهر امام رضا(ع) و در ماه مبارک رمضان از قماربازی و شرطبندی سیدالشهدا مرثیهسرایی میکنند و هیچکس دم بر نمیآورد؟ بهراستی کجا رفتند طلاب و علمایی که به خاطر چاپ یک نمایشنامه خیالی از جوان 18 ساله در یک نشریه دانشجویی با تیراژ 150 نسخه کلاسهای درس را تعطیل کردند! چه شد کفن پوشان و سخنرانانی که حکم ارتداد و اعدام صادر میکردند و به قوه قضائیه هشدار میدادند که اگر اقدام نکند شخصاً مسببین را مجازات میکنند! و چنان فضا را ملتهب و احساسات شیعیان را جریحهدار کرده بودند که اگر رهبری ورود نمیکردند آن «موج» به یک غائله تبدیل شده بود! با خود میگفتم اینهمه سال پای منبر و روضه و مداحی نشستهایم چرا یک بزرگواری از سیاست و حکومتداری علی(ع) نگفت! چرا فقط داستان عقیل و کندن درب قلعه خیبر را ما شنیدیم که درک هر دو برایمان سخت و ناممکن است؟ چرا در کتابهای مدرسه فقط داستان چاه کندن و وقف حضرت علی را داریم؟ چرا از نهجالبلاغه و نامه به مالک خبری نیست؟ چرا نگفتند که فرق علی را شمشیر جهالت و تعصب شکافت! چرا نمیگویند حکم ارتداد فرزند رسول خدا و سیدالشهدا را نیز همان مسلمانان متعصب صادر کردند که هنوز بعد از 1400 سال در سراسر جهان گستردهاند و به مسلمان کشی ادامه میدهند! اینقدر با این تخیلات مشغول شده بودم که چیزی از دعا به یاد ندارم فقط فراز (100) که بر صفحه تلویزیون ظاهر شد مرا به خود آورد که دعا تمام شد و تاکنون فقط چشمم به تلویزیون بوده و بیخود الغوث، الغوث میکردهام، دعا تمام شد و شب قدر نیز از دست رفت! اما گویی همان دو سه جمله فراز آخر که بهسرعت از مقابل دیدگانم گذشت بهاندازه یک دریا آب آرامش بر آتش خیالم ریخت! آری يَا حَلِيما لا يَعْجَلُ يَا جَوَادا لا يَبْخَلُ يَا صَادِقا لا يُخْلِفُ ….. اى بردبارى که شتاب نکند اى بخشندهای که بخل ندارد اى راست و عدهای که خلاف وعده نمیکند… دعا با یک سر زدن مداح به محراب کوفه و یک سر به صحرای کربلا تمام شد! و من امیدوار که بالاخره صبر خدا زیاد است و وعده الهی محقق خواهد شد! حالا کی؟ نمیدانم!!
بعد از دعا در فضای مجازی به نوشتهای از مصطفی ملکیان برخوردم از ایشان نقل کرده بودند که حضرت علی(ع) دعایی دارند که بسیار عجیب است «اللهم اجعل نفسی اول کریمه تنتزعها من کرائمی» خدایا کاری کن که از چیزهای ارزشمند زندگی، جانم اولین چیزی باشد، که از من میگیری؛ نکند قبل از اینکه جانم را میگیری، انصافم، شرفم، عدالتم، راستگویی و ادب و دیگر مکرمتهای اخلاقی را گرفته باشد و تفالهای شده باشم که تو جانم را میگیری. خدایا از میان چیزهای شریف، اولین چیزی که میگیری جانم باشد، وقتی میمیرم شرفم، صداقتم، عدالتم، انصافم و مروت و جوانمردی و صداقت و تواضعم را از دست داده باشم. این جمله شبیه به جمله حضرت عیسی است که میفرمایند: «نمیارزد جهان را بگیری و در مقابلش روح خودت را بفروشی، ولو جهان را در مقابل روحت به تو بدهند».
من نیز همانند قاطبه مردم بارها بر فرق شکافته علی گریستهام ولی هیچگاه از خود نپرسیدهام که چرا علی شبانه سر تا سینه به داخل چاه میبرد و گریه میکرد؟! نکند میترسید وقتی به او در زمامداریش انتقاد میکنند انصاف از کف بدهد!؟ حال میشود درک کرد چرا برخی حاضر نمیشوند عذر بخواهند و جان خویش از بند برهانند! حتماً میترسند روح خود را در مقابل جان بفروشند.! اکنون میشود درک کرد چرا پس از شکافته شدن فرقش به فرزند ارشدش سفارش ضاربش را میکند که: فرزندم با اسیر خود مدارا کن و طریق شفقت و رحمت پیش دار. آیا نمیبینی چشمهای او از ترس چگونه گردش میکند و دلش چگونه مضطرب است؟ حال میتوان اندکی فهمید چرا به فرزند خویش فرمود: به آن حقی که بر گردن تو دارم، در لباس و غذا، آنچه میپوشید و میخورید به ابنملجم نیز بپوشانید و بخورانید. شاید اکنون بشود بهتر درک کرد که چرا به قضات و کارگزارنش فرمان میدهد که: اقرار زندانی که لباس از تنش بیرون میآورند، به او اهانت میکنند، او را محبوس و تهدید میکنند و میترسانند را بیاثر میداند.
اکنون میشود بهتر درک کرد چرا به گواه تاریخ مخالفانش در زمان زمام داریش در مسجد علیه او سخن میگفتند و ساعتی بعد برای دریافت حق خود از بیتالمال به وی مراجعه میکردند! البته من چندی پیش این جمله را به دوستی که اتفاقاً از علما معمم بود گفتم، ایشان گفتند؛ الان هم همانطور است بسیاری از طلبههای ما بر علیه رئیسجمهور بر منبر سخن میگویند و یارانه کمک معیشتی هم دریافت میکنند!!
آری هنوز میخواستم بگویم و بگویم و بگویم که گویی شخصی از درونم نهیب زد بس کن! که او علی بود علی! و من بس کردم.!