امروزه که در اواخر سده بیستم (کتاب از اواخر 1988 منتشر گردیده است) به سر میبریم، بسیاری چنین استدلال میکنند که در آغاز عصری نو قرار گرفتهایم و علوم اجتماعی باید در برابر آن واکنش نشان دهند و این عصر نو ما را به فراسوی مدرنیت کشانده است.
انواع اصطلاحهای شگفتانگیز برای ارجاع به این گذار پیشنهاد شدهاند که تعدادی از آنها به پیدایش نوع تازهای از نظام اجتماعی «مانند جامعه اطلاعاتی یا جامعه مصرفی» اشاره دارند، اما بیشتر آنها یادآور میشوند که حالت پیشین امور در شرف پایان گرفتن است.
(«پسامدرنیت»، «پسامدرنیسم»، «جامعه پساصنعتی») برخی از این مباحثات بیشتر بر دگرگونیهای نهادی تأکید دارند، بهویژه آن بحثهایی که میگویند ما از نظام مبتنی بر ساخت کارخانهای کالاهای مادی بهسوی نظامی گام بر میداریم که اساساً با اطلاعات سروکار دارد. به هر روی بیشتر این چون و چراها به قضایای فلسفی و معرفتشناختی تأکید دارد.
برای نمونه دیدگاه خاص نویسندهای که بیشتر از همه باعث استعمار مفهوم پسامدرنیت بوده است یعنی ژان فرانسوالیوتار اینگونه است به گفته او پسامدرنیت به رویکردايی از کوشش در جهت مبتنی ساختن معرفتشناسی بر پیشرفت طراحی شده بهوسیله انسان و دوری گزیدن از این نوع اعتقاد اطلاق میشود.
شرط وقوع پسامدرنیت با بیرمق شدن روایت بزرگ مشخص میشود یعنی همان طرح داستانی که بنابر آن ما در تاریخ بهعنوان موجوداتی با گذشته معدن و آینده پیشبینی پذیر قرار گرفتهایم.
دیدگاه پسامدرنیت انواع داعیههای ناهمگون نسبت به دانش را در نظر میگیرد که در میان آنها علم جایگاه ممتازی ندارد. واکنش جاافتاده در برابر این نوع افکار بیان شده از سوی لیوتار کوششی در جهت اثبات این قضیه است که معرفتشناسی منسجم امکانپذیر است و دانش تعمیمپذیر درباره زندگی اجتماعی و الگوهای تحول اجتماعی یافتنی است. هرگاه از مدرنیت سخن میگوییم، به دگرگونیهایی نهادمند نظر داریم که در غرب ریشه دارند، مدرنیت تا چه حد یک پدیده آشکارا غربی است؟
برای پاسخ به پرسش، باید ویژگیهای گوناگونی از مدرنیت را در نظر گیریم که از جهت تحلیلی جداییپذیرند. از جهت دستهبندی نهادی، دو مجموعه سازمانی مشخصی در تحول مدرنیت اهمیت ویژهای دارند، یکی «دولت ملی» و دیگری «تولید نظام سرمایهداری». هر دو اینها در ویژگیهای تاریخ اروپا ریشه دارند و در محیطهای فرهنگی دیگر و یا در دورههای پیشین قراین چندانی از آنها نمیچینیم. اگر میبینیم که این دو مجموعه در پیوند نزدیک با هم سراسر جهان را تاکنون درنوردیدهاند، بیشتر از همه به خاطر قدرتی است که ایجاد کردهاند.
یکی از پیامدهای بنیادی مدرنیت که در این بررسی تأکید شده، جهانیشدن است. (از مقدمه کتاب)
خواندن کتاب فوق را به اهالی فرهیخته دیارمان توصیه میکنیم.