پنج گنج؛ فضایلی که فضیلت نیستند!
(چهار : دانش شغلی)
در گذشتههای دور، دانش بشری گستره و ژرفای امروز را نداشت. منابع مکتوب اندک بود و وسایل ارتباطجمعی بسیار محدود. از اینرو شمار افراد آگاه و باسواد جامعه کم بود و آنان را حکیم یا دانشمند میخواندند.
با اختراع کاغذ، پیدایش صنعت چاپ، گسترش ترجمه و پیدایش رسانههای نو، راههای دسترسی به دانش آسانتر شد. اعجاز دانش دیجیتال و اینترنت، مرزهای دانایی را در هم شکست، و اینک تمام معارف بشری در دسترس همگان است.
پیشتر، هر که خواندن و نوشتن میدانست، «باسواد» شمرده میشد؛ اما امروزه دانستههای بشر به صدها و بلکه هزاران رشته تقسیم شده است. با معیار گذشته، میتوان گفت نسلهای اخیر همه باسوادند؛ ولی آیا در زمانهی ما داشتن یک مدرک دانشگاهی ـ حتی در بالاترین سطح تخصصی ـ بهمعنای باسواد بودن است؟
برای پاسخ به این پرسش باید واقعیتی را پذیرفت: عمر انسان کوتاه است و گسترهی دانش بیکران. زیرکترین آدمیان نیز تنها در یک یا چند رشته میتوانند به دانایی لازم، و نه کافی، دست یابند. از سوی دیگر، انسان امروز ناگزیر نیست شغل نیاکانش را ادامه دهد. گرفتن یک مدرک تخصصی میتواند گذر به طبقهای تازه و دستیابی به شغلی نو باشد، اما در حقیقت، آن مدرک بیش و پیش از آنکه نشان فضیلت باشد، پروانهی کسبی است برای ورود به حرفهای جدید.
با این عمر کوتاه و وسعت بیپایان دانش، نمیتوان در همهی حوزهها دانا بود و سقراط یا افلاطون زمانه شد. نگارنده همواره اندیشیده است: در میان اینهمه دانش، کدامیک ضروریتر است؟ به پاسخی رسیدهام که هیچکدام بر دیگری برتری ندارد. همهی علوم بشر، زادهی نیازهای زندگیاند و هر یک نبودشان، پیکرهی تمدن را ناقص میسازد.
بااینحال، برخی دانشها، جدا از رشتهی تخصصی و شغل ما، برای زیست شهروندی آگاهانه و موفق ضروریاند؛ علومی که اگر کسی بدانها آراسته باشد، جامعه او را «باسواد» حقیقی میشمارد، نه بهخاطر مدرک یا عنوان، بلکه بهواسطهی درک و تسلط بر این پنج دانش بنیادین.
این پنج گنج، بیهیچ تقدم و تأخری، درکنار هم “باسواد” بودن را معنا میکنند و غنا میبخشند. آنچه در این سلسله نوشتارها میآید، دانشی همگانی و ضروری برای هر انسان معاصر است.
در سه شماره پیشین”فلسفه” ،” تاریخ” و “ادبیات” مورد اشاره واقع شد. در این شماره، چهارمین گنج این پنجگانه را میگشاییم:
دانش شغلی ضرورتی همگانی در جهانِ پرشتاب امروز
دانش شغلی در زمره آن دسته از داشتههای انسانی است، که نبودنش بیدرنگ خود را نشان میدهد؛ ضرورتی که اگرچه «فضیلت اخلاقی» نیست، اما «بنیاد بقا و پیشرفت فردی» است. آدمی اگر فلسفه نداند؛ با ادبیات مأنوس نباشد؛ یا تاریخ نخواند، حداکثر از عمق ذهنی و لذت معنوی بیبهره میماند،یا ناگزیر است آزمودهها را دوباره بیازماید؛ اما اگر دانش شغلیاش را روزآمد(آپدیت) نکند، مستقیماً در معرض زیان، فرسودگی و حذف از چرخه کار قرار میگیرد. در جهانی که سرعت تحولات تکنولوژیک و مفهومی، هر روز برشتاب و آهنگ پیشروندهی خود میافزاید، ثبات شغلی تنها از مسیر «دانشافزایی» و «مهارتهای»نو پدید تضمین میشود.
* تحول ابزار؛ سرآغاز تحول دانش شغلی
از نخستین روزهای تمدن بشری، انسان برای افزایش امنیت، توان تولید و کاهش رنج کار، به ابزارسازی روی آورد. ابزارهای ابتدایی سنگی، یا استخوانی، به مرور زمان، جای خود را به ابزارهای فلزی، چوبی، مکانیکی و سپس الکترونیکی دادند، و انرژی ماهیچه جای خود را به انرژی مکانیکی و الکترونیکی بخشید. هر تغییر در ابزار، تغییری در دانش لازم برای استفاده و نگهداری آن ایجاد کرد. پس انسان، خواهناخواه، مجبور بود دانش شغلیاش را با ابزارهای تازه هماهنگ سازد؛ در غیر اینصورت، نه بهرهوری داشت و نه امکان رقابت.
نجار دیروز را در نظر بگیریم؛ زمانی تمام دنیای حرفه او در «چوب طبیعی» و «ابزار دستی» نظیر اره، رنده، تیشه، و… خلاصه میشد. امروزه اما با MDF، ورقهای فشرده، اتصالات فلزی و صنعتی، و نرمافزارهای طراحی سر و کار دارد. بقای او منوط به یادگیری مجموعهای تازه از مهارتهاست.
مکانیک خودرو نیز همین مسیر را پیموده است. کسی که روزگاری موتورهای ساده کاربراتوری را تعمیر میکرد، امروز با سنسور، کامپیوتر، شبکه الکترونیکی، خودروهای هیبریدی و برقی مواجه است. ناتوانی در فهم تکنولوژی جدید، به معنای خروج حتمی از بازار کار است.
معمار، بنا و تکنسینها نیز در برابر مواد نو، استانداردهای پیچیده، و روشهای تازه مجبور به یادگیریهستند؛ وگرنه در رقابت حرفهای دوام نمیآورند.
بنابراین دانش شغلی نه امتیازی ویژه، که شرط بقای هر حرفه است؛ از سادهترین مشاغل تا پیچیدهترین آنها.
* گستره مفهوم دانش شغلی؛ از سختافزار تا حوزههای غیرملموس
گرچه نمونههای یادشده به مشاغل سختافزاری مربوطاند، اما عرصه اصلی تحول، در حوزههای نرمافزاری و معرفتی است؛ جایی که ابزار کار نه فقط جسمانی، بلکه «دانشمحور» است.
دانش پزشکی مثال روشن این ضرورت است. پزشک امروزی باید دائماً: بیماریهای نوپدید را بشناسد، داروهای تازه و عوارض آنها را بداند، روشهای نوین درمان را دنبال کند، و مقدمات کار با تجهیزات تشخیصی مدرن را بیاموزد.
غفلت از این روند، نهتنها کیفیت کار را کاهش میدهد، بلکه به خطاهای جبرانناپذیر، و مرگ انسانها میانجامد. معلم نیز باید با تغییرات برنامههای آموزشی، روشهای جدید تدریس، ابزارهای آموزشی و مهارتهای ارتباطی همراه شود. نسلی که در برابر او نشسته، نسل امروز است و با ابزارهای دیروز نمیتوان او را آموزش، و آینده را ساخت. مهندس، طراح، حسابدار، خبرنگار، هنرمند و پژوهشگر نیز در همین مسیر قرار دارند. نرمافزارها، استانداردها، نظریهها و مدلهای کاری، هر روز تغییر میکنند؛ و هر کس که از این چرخه جا بماند، دیر یا زود محروم از فرصت، و از گردونه خارج خواهد شد.
* ضرورت فراگیری چندرشته؛ مهارتی حیاتی برای عصر نو
در حوزههای نظری، فرهنگی، انسانی و حتی فناوریهای پیشرو، مسأله تنها در «بهروزبودن» نیست؛ بلکه بحث ضرورتِ تسلط بر چند رشته مرتبط و حتا غیرمرتبط است.
اندیشمندان و روشنفکران علوم انسانی، هنرمندان، نویسندگان، شاعران، طراحان، ابداعکنندگان، مخترعان، و پژوهشگران علوم نظری، بخش نرمافزاری جامعه را شکل میدهند. آنان تولیدکننده معنا، فرهنگ، روش، اندیشه و جهانبینی هستند. دگرگونی در زندگی اجتماعی، فرهنگی و علمی، اغلب محصول همین گروه است. بنابراین: اندیشمند علومانسانی باید با فناوریهای نو، نرمافزارها، اقتصاد، جامعهشناسی، روانشناسی، و… آشنا باشد. مخترع باید هم از فیزیک سر درآورد، هم از الکترونیک، هم از طراحی صنعتی و گاه حتی از اقتصاد و اخلاق. هنرمند امروز ناگزیر است علاوه بر هنر خویش، با رسانه، مکاتب هنری و روایتشناسی، جامعهشناسی و تحلیل فرهنگی نیز آشنا باشد.
مرز رشتهها کمرنگ شده و ایدههای نو از تقاطع دانشها زاده میشوند. این واقعیت، ضرورت “دانش شغلی” را چندبرابر کرده است؛ زیرا کار فکری، بدون تغذیه مداوم از حوزههای گوناگون، سترون میگردد.
* پیامدهای بهروزنبودن؛ (حذف آرام و خاموش)
کسی که “دانش شغلی”اش را بهروزرسانی نمیکند، معمولاً با افت ناگهانی روبهرو نمیشود؛ بلکه آرامآرام، کیفیت کارش کاهش مییابد، مشتریان و مخاطبانش کم میشوند، فرصتهای شغلی از او دور میگردند، درآمدش کاهش پیدا میکند، و سرانجام از میدان رقابت حذف میشود.
جامعه امروز، جامعهای متکی و مبتنی بر «توانایی» است؛ و توانایی، بر دانش روزآمد استوار است. هیچکس نه با سابقه کاری طولانی و نه با مهارتهای قدیمی، در برابر موج دانش جدید مصون نمیماند.
دانش شغلی؛گنجی برای همه شهروندان
از نظر اهمیت اجتماعی، دانش شغلی جایگاهی ویژه دارد؛ زیرا هر فرد، در هر سطح تحصیلات و در هر سن و جایگاه اجتماعی، به آن نیازمند است.
از پزشک و مهندس گرفته تا بنّا و نجّار؛ از معلم تا کارمند؛ از هنرمند تا پژوهشگر؛ مکانیک یا کشاورز، همه در برابر تغییرات شتابان جهان، تنها یک راه برای بقا دارند: یادگیری مستمر.
سخن پایانی
دانش شغلی، چهارمین گنج در مجموعه پنجگنج است؛ گنجی که نه تزئینی است و نه صرفاً معرفتی؛ یکی از همان فضایلی است که فضیلت نیستند. این گنج، ضامن بقا، پیشرفت، درآمد و اعتبار حرفهای انسان است. جهانی که هر لحظه دگرگون میشود، تنها به کسانی امکان حضور میدهد که با آن همراه شوند؛ و این همراهی جز با یادگیری مداوم، جستوجوی دانش نو و توان همگامی با تحولات، ممکن نیست.
دانش شغلی، گنج «توانستن» است؛ بیتردید، هرکس آن را پاس ندارد، ناگزیر از میدان کنار گذاشته خواهد شد.
«بیاییم بیاندیشیم: کار ما صرفاً معاش است، یا بخشی از معنا و هویت زندگیمان؟!»
ادامه دارد؛ شماره بعد: سواد دیجیتال







