خبر کوتاه بود: «در کاشمر دختر نوجوانی بر اثر شکنجه ناپدری و نامادری کشته شد» کوتاه اما هولناک و تکاندهنده، آن هم دختری که به فرزندی گرفته شود و به قتل برسد؛ به ویژه ما که باور داریم کشته شدن یک انسان بیگناه به مثابه کشته شدن یک ملت است. به همین مقدار بسنده میکنیم چون هنوز اطلاعات مستند و دقیقی از طرف مقامات مسئول ارائه نشده است؛ اما همین اندک کافی بود تا رسانههای خبری ایران و جهان را متاثر کند و هر کسی از ظن خود یاری شود و حکمی صادر کند؛ بیآنکه منتظر حکم نهایی توسط سیستم قضایی بمانیم. هرچند که فرو نشاندن خشم افکارعمومی را رئیس سازمان بهزیستی کشور در اقدامی شتابزده دستور به عزل دو نفر (معاونت اجتماعی بهزیستی استان خراسان و رئیس بهزیستی شهرستان کاشمر) و تعلیق ۵ نفر دیگر، تا رسیدگی در هیئت تخلفات اداری را داد. این نوشته نگاهی گذرا و تحلیلی به این فاجعه دارد و عدم رعایت انصاف سازمان بهزیستی و صد البته قضاوتهای بیپایه و اساس ما مردم در فضای مجازی. اتهام زدن و پایمال کردن ناآگاهانه حق، به بهانه دفاع از نوجوان بیگناه همانا عدم رعایت حقالناس است که در امور اجتماعی محترمتر از حقالله شمرده شده است.
مرگ مهسا در خانه وحشت:
این تیتری بود که روزنامه شرق در ۱۹ آبان بر وقوع این فاجعه در کاشمر گذاشت؛ همین بهانهای شد برای پرداختن و دامن زدن بیشتر به آن توسط رسانههای داخلی و خارجی و شهروندان در فضای مجازی.
شرق تیتر را به درستی انتخاب کرده بود، چرا که مهسا پس از طی فرایند قانونی از یکی از مراکز شبه خانواده استان به امید فرداهایی بهتر تحویل خانوادهای شده که قرار بود در بستری مناسب به زندگی اجتماعی بازگردد. امر مبارکی که به گفته آقای دکتر حسینی رئیس سازمان بهزیستی کشور طی۱۰سال گذشته ۲۵ هزار نفر به همین شیوه تحویل خانوادههای فاقد فرزند یا مدعی گردیده و یک مورد خطا نداشته است! آفرین و هزاران آفرین.
جان یک انسان همتای جان یک ملت است؛ اما باید دانست که وقوع یک قتل (حتی خودکشی) دلایل و انگیزههای بیشماری میطلبد. گناه پدر واقعی در عدم نگهداری فرزندانشان چه مقدار است؟ سهم متهمین به قتل( ناپدری و نامادری) چه میزان است؟ سهم نظام تامیناجتماعی، نهادهای فرهنگی، نظام تعلیم و تربیت، همسایگان و همسالان، پدربزرگ و مادربزرگها و خویشاوندان مقتول، نابهنجاریهای اجتماعی، فقر و نابرابری، و پدیدههای نامیمونی نظیر طلاق، اعتیاد، قاچاق موادمخدر، روسپیگری، کارتون خوابی، بیکاری و…؟ و در نهایت سهم حاکمیت و آنگاه سازمان بهزیستی، که غالب مخاطبینش (مددجویان) از اقشار فوق است؛ نیز اضافه کنید معلولان مختلف را، زنان سرپرست خانوار، از کار افتادگان، کهنسالان و کودکان بیسرپرست را که رسالت اصلی این سازمان است.
اینها را به اختصار گفتم تا اشارهای کنم به خدمت و یا خیانت خادمان و مقصران وقوع یک پدیده (در اینجا قتل مهسای نوجوان) که بر مرگش گریستیم.
بد نیست خوانندگان محترم بدانند، نگارنده فرهنگی بازنشستهام و حدود ۱۳سال است که مفتخر به همکاری با مرکز نگهداری کودکان بیسرپرستم و چون فرزندان خود به جان عزیزشان میدارم؛ بدیهیست ضمن همکاری، با خدمات زحمات و یا کاستیهای بهزیستی نیز کم و بیش آشنایم. هدف این نوشتار فقط و فقط پاس داشت یک نکته است: رعایت انصاف و عدالت در قضاوتهایمان، و دیگر هیچ.
شاید بیمناسبت نباشد که ذیل همین بخش اشاره کنم که، اکثریت قریب به اتفاق فرزندان این مراکز به واسطه پایگاه خانوادگی، حاشیهنشینی، ناسازگاری والدین و دعوا، طلاق، اعتیاد، فساداخلاقی، فقر مادی و معنوی، و… از یک سوی، و نگهداری آنان در مراکز شبه خانواده و اجتماع کودکان بیسرپرست در کنار هم، تبادل تجربه، با توجه ویژه خیرین و بهزیستی، برخورداری از تنعمات استاندارد و موجود (خوراک، پوشاک، مسکن،و…) در مراکز نگهداری، پس از تحویل آنان به «بستگان یا فرزندخواندگی» از متوقعترین و ناسازگارترین فرزندان همسن و سال خود در اجتماع میباشند.
بهزیستی و اسماعیلهایش:
من تا پیش از افتخار همکاری با موسسه خیریه کودکان بیسرپرست غدیر، اداره بهزیستی را یکی از کوچکترین واحدهای نظام اداری کشور میدانستم، با فعالیتی محدود. اما با گذر بیش از یک دهه همکاری با این نهاد و ماهیت کارش متوجه شدم که یکی از پرمشغلهترین واحدهای اجرایی کشور است و تقریباً با تمام شهروندان ارتباط مستقیم یا غیر مستقیم دارد.
رسالت اصلی این نهاد، حمایت از انواع معلولین جسمی ـ حرکتی، زنان سرپرست خانوار، از کار افتادگان، مستمندان، کهنسالان و… میباشد.
آشنایی بیشتر با بهزیستی کشور و خراسان از زبان دکتر فیروزی مدیر کل این اداره:
(آمار و ارقام مربوط به سال۱۴۰۰ است)
سازمان بهزیستی در سال ۵۹ به همت شهید فیاض بخش از ادغام ۱۶ سازمان و موسسه و انجمن، که کار عامالمنفعه انجام میدادند تشکیل شد. این سازمان۵۰ وظیفه و۱۵۰ فعالیت در دستور کار دارد. سازمان بهزیستی به رغم سرپرستی آسیبپذیرترین، نیازمندترین، و گرفتارترین بخش جامعه منابع بسیار محدود و نیازهای بسیار نامحدود دارد.
در بخش کودکان کار، زنان آسیبدیده، دختران در معرض آسیب، خانوادههای بیسرپرست و بدسرپرست، و افراد دارای معلولیت که جامعه هدف بهزیستی هستند، در حقیقت بیش از دهدستگاه دیگر نسبت به آنها وظیفه و مسئولیت دارند. او جامعه را یک اکوسیستم میداند که نادیده گرفتن هر بخش از جامعه باعث آسیبدیدن کل جامعه میشود. مشکل کودک متکدی یا کودک کار مشکل خود او نیست؛ مشکل کل جامعه است که در اثر بیتوجهی ممکن است امنیت فردی و اجتماعی را به مخاطره بیندازد. دکتر فیروزی میگوید: استان خراسانرضوی به خاطر موقعیت ویژهاش(مرز دو کشور و وجود بارگاه امام هشتم) بیشترین مراکز نگهداری کودکان بیسرپرست را داشته و حدود نیمی از مراکز کشور در خراسانرضوی مستقر است، به نحوی که در سایر استانها ۲ یا ۳ مرکز و در خراسان حدود ۱۰۰ مرکز نگهداری از این کودکان وجود دارد. وی میگوید: ۶۰۰ هزار نفر یعنی یک دهم جمعیت استان در ارتباط با بهزیستی هستند.
پیشتر از قول رئیس سازمان بهزیستی کشور اشاره شد که طی دهسال گذشته۲۵۰۰۰ کودک بیسرپرست، در قالب فرزندخواندگی تحویل خانوادهها شده و تاکنون چنین موردی (قتل مهسای ۱۱ ساله در کاشمر) مشاهده نشده است! حال با توجه به گفتههای دکتر فیروزی در مورد نقش بهزیستی و بیش از ۱۰ نهاد دیگر در ارتباط با کودکان بیسرپرست، ادعای بزرگ و افتخارآفرین دکتر حسینی مبنی بر واگذاری ۲۵ هزار کودک به خانوادهها، و توجه به شخصیت حقیقی نگارنده (بیش از دهسال همکاری و آشنایی با بهزیستی و مسئولینش، بهویژه در کاشمر، با حدود ربع قرن سابقه روزنامهنگاری)، به عنوان یک منتقد جز حقجویی و حقگویی هرگز در کنار اصحاب قدرت نبودهام؛ و از زندگان تعریف و تمجید نکردهام؛ چرا که انجام کار خوب را وظیفه همهگان میدانم. کار ژورنالیست بولد کردن کاستیها به منظور اصلاح و حذف آنهاست.
با لحاظ این سه گزاره چند نکته را مطرح کرده، قضاوت را به خوانندگان ارجمند و آگاه میسپارم، نه مسئولین بالادستی که گوشی سنگین داشته و بیشترشان توجیهگر وضع نابسامان موجود، و حفظ مقام یا مصلحت حاکمیت را مینمایند.
۱. اگر در جریان عزل دو مقام مسئول (رئیس بهزیستی کاشمر و معاون اجتماعی استان) منطبق بر ضوابط قضایی خودمان و جهان هیات منصفهای بود تا هرکس سهم قصور خود را به گردن بگیرد، یا اگر کارآگاهان مجربی مثل آقای پوآرو یا کارآگاهان برگزیده خودمان که متهمان و یا مجرمان واقعی را، به اعتراف میکشانند (خانوادههای متهم اصلی و فرزندخوانده) و مرکزی را که پیش از این فرزند در آنجا نگهداری میشده مورد بازخواست و روانکاوی قرار میدادند و احوالات مقتول را باز میشناختند، بدون شک دو مقام معزول در جایگاه صدم مقصرین این فاجعه قرار نمیگرفتند، چه رسد به شلیک اولین تیر به سوی آنان.
من خانم مدیر محترم بهزیستی کاشمر را بیش از یک دهه است میشناسم ایشان در بخشهای مختلف این اداره کار کرده و باور دارم که نه فقط در ساختار بهزیستی که در قیاس با هر کارشناسی در هر جایگاهی یکی از مجربترین، کاربلدترین، خوش اخلاقترین و مردممدارترین مدیران ـ کارشناسان، در ساختار اداری ماست. شک ندارم که فرمانداران، نمایندگان مجلس، مقامات قضایی، و… شهرستان، مقارن با دوره مسئولیت ایشان بر این ادعا صحه میگذارند.
امام علی در فرازی از نامهاش به مالک اشتر میگوید: ای مالک مبادا خادم و خائن در پیش تو یکسان باشد، زیرا خادمی که پاداش خدمت خود نگیرد، روز به روز دلسرد و بیقید میگردد؛ و خائنی که به سزای اعمالش نرسد گستاختر میشود.
این عزل پرشتاب، نه فقط در این نهاد که در سایر ادارات نیز بر کارکنان کاربلد و پاکدست و مردمی، تاثیر منفی به جای خواهد گذاشت؛ جدای از اینکه در تعارض با سخن امام علی است.
۲. هیچکس مخالف برخورد با خطاکاران نیست. اما اینجا حکایت یک بام و دو هواست! با نظر داشت نکات پیشین باید گفت: آیا با هزاران خاطی در نظام اداری، متخلف، متجاوز به حقوق مادی و معنوی دیگران با همین شدت و حدت برخورد میشود؟
۳. رئیس محترم سازمان بهزیستی اذعان میدارد که در واگذاری 25000 فرزندخواندگی تاکنون چنین موردی نداشتهایم. آفرین! دست مریزاد! اما یادمان باشد، ما همه اعضای یک پیکریم، یک اکوسیستم، یک ارگانیسم. سالانه تقریبا به اندازه تعداد واگذاری فرزندخواندگی شما، انسانهای سالم و بالغ در تصادفات رانندگی کشته میشوند و فرزند بیسرپرست تولید میشود، که بخش اعظم آن مربوط به خودروهای فرسوده، و بیکیفیت داخلی، با حرکت در جادههای مرگ، ناشی از بیکفایتی مدیران است. چنین است اوضاع نابسامان اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، و… که موجب مرگهای ناخواسته و گاه خودخواسته میشود. اضافه کنیم به آنها مرگهای ناشی از کاستیهای نظام بهداشت و درمان کشور، و… را.
شما که در هیئت دولت هستید؛ چرا در این موارد نهیبی بر همکارانتان در دولت نمیزنید؟! این ضعیفکشی نیست؟! تاثیرپذیری و تسلیم عقلانیت در برابر پروپاگاندای فضای رسانهای نیست؟! با این ضرب شصت مشکل کودکان کار و بیسرپرست حل شد؟! خسته نباشید!
۴. هرچند پیش و بیش از والدین ناصالح (اصلی و فرزندخوانده) و بیاخلاق، این نظام تامیناجتماعی ما، سیاستهای اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، و… کشور است که مولد چنین فرزندانی میگردد، اما انصاف نیست که به جای برخورد قاطع با والدینی از این دست که بیشترشان جز تولید مثل و رهاسازی کودکانشان در اجتماع کار دیگری بلد نیستند، کارشناسانی تحصیل کرده و کارآمد را، که در غیاب والدین با کمک مردم و مراکز خیریه سرپرستی میکنند، چنین عقوبت شوند.
افکارعمومی:
در نظامهای سیاسی دنیای امروز، احترام به افکارعمومی یکی از برجستهترین وجوه شخصیتهای حقیقی، حقوقی و نهادهای حکومتی است. بیگمان ریاست محترم سازمان بهزیستی که به فرهیختگی موصوف میباشد، تحت تاثیر همین نکته اقدام به عزل همکاران خود کرده است؛ اما بر اساس آنچه پیش از این گفته شد این نقطه قابل پذیرش و یا درمان درد نیست.
سالها پیش گمان داشتم اگر رسانههای گروهی، آزاد و در دسترس همگان قرار گیرد؛ بسیار راحت میتوان مدیران و حاکمان را به نقد و اصلاح کشاند؛ هرچند این گزاره تا حدودی درست و محقق شده است. (البته در کشور ما گاه بهایی بس سنگین دارد) اما از این نقصانش نمیتوان چشم پوشید، که بسیاری از کاربران فضای مجازی تحت تاثیر عواطف و احساسات انسانی خود، ندانسته و ناشناخته، قضاوتهایی میکنند (نگاه کنید به کامنتهای خوانندگان ناشناس در فضای مجازی، ذیل همین ماجرا) که تحت تاثیر همین فشارهای اجتماعی گناهکاران واقعی (در اینجا والدین مقتول و…) به حاشیه رانده و بیگناهان عقوبت میشوند.
میرزا تقیخان امیرکبیر میگوید: «من ابتدا فکر میکردم که مملکت وزیر دانا میخواهد؛ و مدتی بعد به این نتیجه رسیدم که مملکت شاه دانا میخواهد؛ اما اکنون میفهمم که مملکت ملت دانا میخواهد.»
صد البته که منظور امیر از ملت دانا همانا آگاهی به امور اجتماعی است، تا در قضاوتها و دستیازی به حقوقمان واقعگرا باشیم و هیچکس و هیچ چیز را فراتر از حق نشماریم.
بیسبب نیست که در باور مردم «حقالناس برتر از حقالله است!»