این کتاب 17 فصل و با زندگینامه این رجل سیاسی دیارمان شروع و در یک مصاحبه طولانی به شرح و توضیح تاریخ سیاسی ـ اجتماعی شهرستان کاشمر و البته به توضیح نقش تاریخی ایشان در تحولات سیاسی چهار دهه اخیر کشور میپردازد.
به جهت معمول به قسمت کوتاهی از متن میپردازیم که مربوط به انتخابات ریاستجمهوری سال 1388 است.
«از ستاد حجتالاسلام کروبی به دعوت دفتر رهبری 26 خرداد 5 نفر بنده (محمدرضا خباز)، خانم کروبی، آقای منتجبنیا، آقای الویری و محمدعلی نجفی. آقای نجفی که بعدها در دولت اول حسن روحانی به عنوان رئیس میراث فرهنگی بودند. از ستاد آقای موسوی آقای زنگنه بودند و آقای آخوندی که هردوتایشان وزیر شدند. فرزند شهید بهشتی بود دکتر علیرضا بهشتی، دو نفر دیگر بودند که یادم نمیآید. از ستاد آقای رضایی همین آقای دانش جعفری یادم میآید. ستاد آقای احمدینژاد که روبروی هم نشسته بودیم آقای هاشمیثمره بودند، آقای سردار زارعی بود که نماینده هم بود. خلاصه رهبری تشریف آوردند نشستند رو کردند به ما فرمودند: این مجموعه را من خودم دعوت کردم ستاد به شما گفته بروید. یعنی اگر به ستاد میگفتند 5 نفر را بفرستید شاید ما را نمیفرستادند. طبیعتاً رئیس ستاد را میفرستادند. گفتند مجموعه شما را از هر ستادی، 5 نفر خودم انتخاب کردم. ایشان میخواستند از کسانی باشند تا حرف این گروه برای خود رهبری اهمیت داشته باشد. این ارتباط معنوی بین اینها وجود داشته باشد بعد شما را من خودم انتخاب کردم. این جلسه مدیریتش به عهده خودم است. من میخواهم که شما هرچه توی دلتان است اینجا بگویید اصلاً تقیه نکنید هرچی دلتان میخواهد راجع به انتخابات بیان کنید. ما بدون هماهنگی فقط روی «تخلف» بحث کردیم. معتقد بودیم تخلف فراوان اتفاق افتاده. اینها که عرض کردم آن زمان چون نزدیک انتخابات بود حافظهمان قویتر هم بود. بعد ستاد آقای موسوی از اول تا آخر، دلایلی داشتند که باید انتخابات ابطال بشود به دلیل اینکه تقلب فاحش اتفاق افتاده یکی از حرفهایی که فکر کنم گفته شد همین بحث شورای نگهبان بود. شورای نگهبان که 8 نفرشان از 12 نفر اعلام موضع رسمی کردند از آقای احمدینژاد، اینها الان چطوری میتوانند بیابند نظر بدهند و داور باشند در رابطه با این مسائل. حالا چطوری میخواهند بیطرف باشند کسی که رسماً بیانیه داده، حاضر شده از وقت خودش، از عمر خودش، از مال خودش، از حیثیت خودش برای انتخابات مایه بگذارد، چطور ممکن است که حالا او بخواهد بیاید در اینجا مصلح و منجی و هدایتگر باشد.» (از متن کتاب ـ فصل 13)