در اغلب کشورهای جهان، عملکرد یکساله دولتها را مورد تحلیل و بررسی قرار میدهند تا چشمانداز آینده دولت بههمراه نقاط قوت و ضعف آن مشخص شود. در کشور ما نیز دولت آقای رئیسی در آستانه یکساله شدن است و به همین دلیل تحلیل و بررسی عملکرد دولت، میتواند به تصمیم گیریهای آینده کمک کند. اما اگر قرار باشد عملکرد دولت در یکسال گذشته مورد تحليل و بررسي قرار گیرد بايد براساس برنامهها و شعارهايي که داده، عملکرد آن را مورد بررسي قرار داد. مهمترين شعارهايي که آقای رئیسی در دوران انتخابات داد حل مشکلات معيشتي، کاهش تورم، حل مشکلات بورس، حل مشکلات مسکن و حل مشکلات مرتبط با کارگران، کارمندان و بازنشستگان بوده است. اين موضوعات، وعدههايي بوده که رئیس دولت به مردم داده و اکنون که يکسال از عمر دولت گذشته، یادآوری این وعدهها توسط مردم در شبکههاي اجتماعي در حال بازنشر است و براي مردم مسجّل شده تاکنون دولت در اين زمينه نتوانسته به وعدههاي خود عمل کند. این وعدهها در حالی داده شد که دولت آقای رئيسي از مشکلات کشور اطلاع داشت و به خوبي از وضعيت خزانه، فروش نفت، تحريمها و چالشهايي که در درون کشور وجود داشت باخبر بود، با این حال به مردم قول دادند که مشکلات را مرتفع خواهند کرد. اين وعدهها که جنبه انتخاباتي داشت، موجب شد انتظارات را بالا ببرند و کار را براي دولت مشکلتر نمایند.
محمدرضا باهنر، فعال سیاسی اصولگرا در همین خصوص میگوید: «اشکالات و نقاط ضعف آقای رئیسی بر میگردد به برخی وعدههایی که همان اوایل داده شد. برخی وعدهها اصلاً لازم نبود داده شوند چون عملیاتی نبودند. مثلاً اینکه چهارمیلیون خانه ظرف چهارسال میسازیم، خیلی عملیاتی نبود چون اولاً در اصل مسئله حرف هست که مشکل مسکن عرضه هست یا اقتصاد مسکن؟ یعنی معلوم نیست با افزایش عرضه مسکن، مشکل حل شود. یا مثلاً وزیر صمت گفته بود ما خودروسازیها را راه میاندازیم تا سه میلیون خودرو ساخته شود و یکمیلیون را صادر کنیم. من شوخی کردم و گفتم چه خودروهایی را میخواهید صادر کنید که بیرون بخرند؟ اگر با این قیمت فعلی میدهند که بگویند چه کشورهایی با این قیمت میخرند و اگر ارزان میدهند بگویند ما برویم از آنجا چندتایی بخریم. اینها وعدههایی بود که خیلی عملی به نظر نمیرسید و موارد دیگر هم داریم. نکته دیگر اینکه بین مردم رفتن خوب است، اما مطالبات مردم را تحریک کردن به نفع هیچکس نیست. بعضی وقتها در همین سفرها گفته میشود این را حل میکنیم و آن را حل میکنیم، در حالی که اینها با دستور و اراده یک نفر حل نمیشود، باید عوامل را مدیریت و کنترل کرد.»
دولت در طول يکسالي که از عمر آن گذشته، موفق نگردیده به وعدههايي که به مردم داده عمل کند. برخي از مديرانِ انتخاب شده نيز از توانايي و کارآمدي کافي برخوردار نبودهاند و به همين دليل شرايط به شکلي رقم خورده که مشکلات نه تنها کاهش پيدا نکرده بلکه در برخي حوزهها روند افزايشي نيز داشته است. همین امر موجب گردیده مردم نارضايتيهاي خود را از برخي عملکردها، تصميمات و اقدامات به انحاي مختلف ابراز نمایند زیرا دولت از ابتداي روي کارآمدن، از برنامههاي مدوّن اقتصادي براي حل مشکلات خبر ميداد. اما نگاهي به شرايط موجود در جامعه، افزايش قيمتها و در نهايت برخي عملکردهاي اقتصادي نه چندان موفق دولت، باعث شده تا اعتماد جامعه نسبت به رويکردهای دولت کاهش يابد. هرچند که نبايد اين نکته مهم را نيز از ياد برد که تأثير تحريمهاي ظالمانه باعث شده دولت نتواند آنطور که بايد و شاید عملکرد مثبت و مؤثر اقتصادي داشته و قطعاً اگر تحريمها برداشته شود، دايره عمل دولت گسترده خواهد شد زیرا در نظام بينالمللي، ديپلماسي و مذاکره يکي از راههاي اصلي حل و فصل مناقشات بين کشورها به شمار ميرود. اما به نظر ميرسد در دولت کنوني، از ظرفيتهاي ديپلماسي به خوبي استفاده نشده و عملکرد دولت آقای رئیسی در زمينه سياست خارجي و مذاکرات نیز مشخص نيست و کسی نمیداند که در آينده چه رويکردي را در پيش خواهد گرفت. دولت عنوان ميکند که از موضع عزتمندانه توافق خواهد کرد اما تاکنون اين اتفاق رخ نداده و همه چيز مشمول مرور زمان گردیده و نه تنها مذاکرات پيش نرفته بلکه با چالشهاي جديدي نيز مواجه شده است؛ ضمن آنکه به صورت صريح و شفاف عنوان نميکنند که گره مذاکرات کجاست؟
آغاز اختلافات درونگروهی اصولگرایان
در یکسالگی دولت آقای رئیسی و در حالیکه اصولگرایان تصورشان این بود که با یکدست کردن حاکمیت و نشستن بر روی کرسیهای مدیریتی، کشور را فتح کردهاند و میتوانند مشکلات را حل کنند، اما دیری نپایید که مشخص گردید يکدستي حاکمیت نمیتواند به دولت آقای رئيسي در زمينه تصميمگيريها کمک کند بلکه اين يکدستي، در نهايت به رقابت درون گروهي منجر شد و فايدهاي براي دولت نداشت. به عبارت دیگر، در حاکمیت یکدست اصولگرایان، نه تنها حل مشکلات وعده داده شده محقق نگردید، بلکه خوش باوری و ماه عسل اصولگرایان هم با روی کار آمدن دولت و مجلس یکدست، زودتر از آنچه گمان میرفت به پایان رسید. گویی برای برخی از طیفهای اصولگرا، جاده کفی و مسیر یکنواخت، حوصله سیاسی آنها را به سر بُرد و زمان زیادی نگذشت که پیچوخمهای دیگری را دستوپا نمودند تا منظرههای جدیدتری از آینده قدرت ببینند. انگار اصولگرایان همواره باید در حال جنگ و جدل باشند، تاریخچه آنها این را میگوید.
در یکسالگی عمر دولت، رؤیای یکدستبودن اصولگرایان به سرابی تبدیل گردید و آنها را به رجعت سیاسی و تغییر ادبیات وادار نمود. آنها که در دوران دولت روحانی، فریاد انقلابیگری را مصداق تمایز میدانستند این روزها برای تمییز سیاسی خود از سایرین، به جدال درونگروهی روی آورده و جبهههای جدیدی برای خود میگشایند. البته جدال درون گروهی اصولگرایان به یکسالگی دولت نرسید، بلکه هنوز عرَق مبارزات انتخاباتی دولت سیزدهم خشک نشده بود که برخی نمایندگان نزدیک به قالیباف، تریبونهای مجلس را قُرُق کرده و فریاد زدند این دولت در انتخاب مدیران و وزرا آنگونه که باید و شاید، به وعده داده شده عمل نمیکند. قصه بیبرنامگی دولت در عرصههای اقتصادی نیز به رسانهها کشیده شد؛ رسانههایی که تا قبل از این گمان میکردند آرامش بُهتآوری پس از یکدستشدن فضای سیاسی کشور حاکم خواهد شد، در کمال تعجب دیدند حتی خبرگزاریهای اصولگرا و نزدیک به دولت از آنها پیشی گرفتهاند و نقد روزانه تیم اقتصادی دولت، جناحبندیها را بازتعریف کرد. نمایندگان مجلس هم تا پایان سال1400بر محور مدارا و نقد توأمان حرکت کردند اما کجدار و مریز در برهههایی برای مصونماندن از پرتگاه اپوزیسیونی، به بیانیههایی تشویقی روی آوردند. اما کنارگذاشتن عبدالملکی از وزارت کار، شاید نشانه روشنی از اختلافات درونگروهی است که خود را نمایان کرد. واکاوی موضوع اصلی استعفای وزیر کار دولت سیزدهم که نماد جوانگرایی انقلابی در میان وزرا بود، شاید مهمترین فاکتورهای اختلاف اصولگرایان را قبل یکسالگی دولت به رخ کشید.
در یکسالگی عمر دولت سیزدهم، انشقاق بار دیگر گریبان اردوگاه اصولگرایی را گرفته است. اصولگرایان دچار اغتشاش هویتی و سیاسی شدهاند. حالا در اردوگاه اصولگرایی وقایع در حالی به سوی دوگانگی پیش میرود که برخی از خود اصولگرایان دولت سیزدهم را مورد انتقاد قرار داده و از هرگونه افشاگری ابایی ندارند. گویی تجربه تلخ دوران احمدینژاد، مایه عبرت اصولگرایان نشده است، زیرا اگر از آن تجربه ناکارآمد درس میگرفتند، متوجه میشدند که در حاکمیت یکدست نهتنها همگرایی ایجاد نمیشود، بلکه واگرایی برای سهمخواهی بیشتر در قدرت به وجود میآید. تجربه نیز نشان داده که همواره، چندصدایی و چنددستگی در این جناح به دلایل مختلفی مانند تشتت در دیدگاههای سیاسی و جنگ قدرت، تلاشهای بزرگان این جریان را برای نزدیکی طیفهای مختلف زیر لوای اصولگرایی و دستیابی به اجماع در بین آنها، از بین برده است.
نبود همگرایی در بین اعضای کابینه دولت سیزدهم و اظهارنظرهای متفاوت آنها نیز، گویای این مسئله است که اصولگرایان بیشتر از این نمیتوانند اختلافاتشان را پنهان کنند. لذا به نظر میرسد که انشقاق درون اصولگرایان این بار به فروپاشی کامل این جناح منجر شود؛ چرا که به گفته کارشناسان سیاسی، نبودِ جریان اعتدالگرا در درون این جناح آنها را به سمت سقوط نزدیکتر کرده است.