“گندهبر” یا “گندمبر” روستای کوچک 56 خانواری، یکی از 58 روستای شهرستان کاشمر است که 30 کیلومتر بیشتر با شهر فاصله ندارد اما بیدادِ کمبودها در آن شنیده میشود؛ تنها تفریح کودکان این روستا، بردن دامها برای چرا در اطراف روستا در گرمای تابستان و سرمای زمستان است.
روستایی که بهرغم مشکلاتش هنوز نفس میکشد و مردمانش، محروم از کمترین امکانات، به زندگی ادامه میدهند. آنان حالشان خوب است اما باور نکنید!
اهالی گندمبر سالهاست؛ از داشتن آب شرب مناسب محروم و با فقر اقتصادی، فقر بهداشتی، فقر تغذیه و فقر فرهنگ و هزاران مشکل دیگر دستوپنجه نرم میکنند.
کوکب تنهاست!
نامش که آمد یاد کوکبِ کتاب فارسی کلاس دوم دبستان افتادم، هرچند او هم روستایی بود اما کمبودی نداشت و سفرهای برای میهمانان میآراست که در آن پنیر، شیر، کره، ماست و تخممرغ وجود داشت؛ اما زندگی کوکب روستای گندمبر که سن خود را نمیداند، قصه نیست، واقعیت دارد! غصههایش پایانی ندارد.
در روستا سکوت خاصی حکمفرما بود، به سختی میشد با اهالی روستا هم دم شدم در همین لحظه پیرزنی با کمر خمیده و عصایی در دست از خانهای بیرون آمد، صورت سوخته و دستهای پینهبستهاش از سختیهای روزگار نشان داشت، خودش را “کوکب خدمتی” معرفی میکند، سنش را نمیداند و با فرزند معلولش در خانهای فرسوده و قدیمی زندگی میکند.
او که 16 سال پیش شوهر خود را ازدستداده و چهار فرزند پسر و شش فرزند دختر دارد و تمامی فرزندانش ازدواجکردهاند، میگوید: جز سه فرزندش که در این روستا ماندهاند، الباقی برای کار به شهرهای دیگر رفتهاند.
کوکب خانم که یک فرزند معلول در خانه دارد، از مشکلات زندگی در این روستا گفته و میافزاید: خانهام آنقدر فرسوده است که با هر بارندگی بخشی از آن فرو میریزد و مجبورم دیوارها را مجدد گچ کنم.
او که از بیمهریها گلهمند است، میگوید: تنها داراییام در این روستا، هفت بز است که از شیر آنها استفاده میکنم و با فروششان گذران زندگی دارم.
این پیرزن روستای گندمبر که چندین سال قبل خواهر باردارش با شش فرزند در سن 22 سالگی به دلیل دیر رسیدن به دکتر جان میبازد؛ بیان میکند: مردم این روستا مستحق این بیمهریها نیستند.
اورژانس 115 به این روستا نمیرود!
محمدرضا برقمان یکی از چندین مرد دامدار این روستاست که وقتی سر صحبت را با او باز میکنم، چهره اندوهگیناش بیشتر به فکر فرو رفت. دنبال گوش شنوایی میگشت که از کمبودها، دردها و رنجهای مردم روستایی که تنها چند کیلومتر با شهر فاصله دارد، بگوید.
او از وضعیت جاده میگوید که موجب شده تاکنون تصادفات بسیاری در این محور رخ دهد و حتی برخی جان خود را از دست بدهند.
وی با اظهار تأسف از اینکه اورژانس 115 به این مسیر نمیآید و اگر کسی مریض شود باید با موتور یا وانت به سراغ پزشک ببریم، میافزاید: بهرغم اینکه دکل مخابرات برای آنتندهی بهتر در روستا نصب شده اما حتی اگر پای آنهم بایستی، امکان برقراری تماس نیست.
برقمان با اشاره به اینکه درآمد اهالی روستا فقط از راه دامداری است، اظهار میکند: هرچند در سال 72 برای بردن دامها به مراتع پروانه گرفتهایم اما در سال 92 مجدد بر روی پروانه ما پروانه دیگری، آنهم برای فرد دیگری از روستای قوژد صادر شده و بهرغم پیگیریهای فراوان تاکنون کسی پاسخگو نبوده و اگر دامهایمان را به این مراتع ببریم، جریمه میشویم.
وی میگوید: آب مصرفی اهالی روستا شور است و اگر بخواهند آب به این روستا بیاورند تنها 11کیلومتر از نزدیکترین روستا ـ که شمسآباد است ـ بیشتر فاصله نداریم.
او با بیان اینکه برخی از اهالی روستا هستند که حتی مسیر شهر را نمیدانند و سالهاست به دلیل ناتوانی مالی از روستا بیرون نرفتهاند، عنوان میکند: گندمبر محرومترین روستای کاشمر است.
فاطمه و دختر سوختهاش
طی گشتوگذار در روستا به خودروی سفیدرنگی که جوانی رانندهاش بود، برخوردم. پس از توقف در ابتدای روستا، سطلهای رنگارنگی را با یک ترازو بیرون آورد، انگار منتظر کسی بود.
پس از اندک زمانی چندین نفر به دور جوان حلقه زدند؛ ابتدا فکر کردم میخواهد از آنها چیزی بخرد اما گویا برعکس است و او در هفته برای اهالی ماست چکیده میآورد و به آنها میفروشد. برخی که توان خرید ماست را نداشتند تلاش میکردند از باقی اهالی مبلغی را قرض بگیرند تا بتوانند مقداری ماست خریداری کنند. در همین خصوص یکی از مادران جوان روستا که در حال خرید بود با گلهمندی از وضعیت موجود، میگوید؛ برای گذران زندگی خود با مشکلات بسیاری مواجهایم.
فاطمه کرمانی که شش فرزند دارد با بیان اینکه در زمان انتخابات حضور مسئولان در این روستا بسیار چشمگیر میشود، اظهار میکند: دل مردم روستا پر از درد است.
وی که با چشم گریان از سوختگی فرزند دختر10 سالهاش با چراغنفتی خبر میدهد و میگوید: توان خرید حتی یک پماد سوختگی را ندارم، کسی هم نیست کمکمان کند.
او که میگوید باید از ابتدای امسال برای درمان مجدد، دخترم را به دکتر میبردم اما تأمین هزینههایش در توانم نبود؛ بیان میکند: هرچند دکتر گفته باید برای فرزندم لباس سوختگی تهیه کنم اما به دلیل قیمت بالا خرید آن در توانم نیست و همچنان درد میکشد.
آرزویی از سردرد
در بازدید از روستا، کودکان بسیاری اطرافم را گرفته و میخواستند از آنها عکس بگیریم، ابوالفضل برقمان که 13 سال دارد، به گفته خودش دانشآموز متوسطی است که بعد از مدرسه، دامها را برای چرا به بیابان میبرد. او که تنها تفریح خود و دوستانش را بردن گوسفندان برای چرا میداند، میافزاید: در این روستا هیچ وسیلهای برای بازی نداریم.
وقتی از او میخواهم، آرزویش را بگوید، معنای آرزو کردن را نمیداند، اما وقتی میگویم، دوست داری پس از اینکه درس خواندی چه شغلی داشته باشی، از سرِ درد آرزویی بیان کرده و میگوید: دوست دارم، زیاد درس بخوانم تا دکتر دامپزشک شوم و برگردم به همین روستا و دامهای اهالی را درمان کنم، تا وقتی مریض شدند؛ نمیرند و مردم روستا ناراحت نشوند.
محروم از آب آشامیدنی
چند سالی بیشتر نیست که این روستا دارای دهیاری است که همزمان امور روستای اسحاقآباد را هم انجام میدهد. دهیار روستا میگوید: بر اساس آخرین آمار سرشماری، در این روستا 56 خانوار با جمعیت300 نفر ساکن هستند.
محمد قوزهای میگوید: تنها امکانات موجود در گندمبر، برق است و از آب آشامیدنی باکیفیت مناسب محروم است و با تانکر آب مورد نیاز اهالی تأمین میشود.
وی با اشاره به اینکه هر 4 تا 5 روز یک تانکر آب به روستا منتقل میشود که جوابگوی سه روز مصرف اهالی است، عنوان میکند: نبود راه و آب آشامیدنی از مهمترین مشکلات موجود است.
دهیار روستای گندمبر با اعلام اینکه خانهها با خشت و گل و یا آجر و آهن توسط خود اهالی ساخته شدهاند، بیان میکند: شغل اصلی اهالی دامداری است و هیچگونه کشت و کاری در این روستا وجود ندارد.
وی میگوید: هرچند نسبت به گذشته، مسئولان توجه خوبی به روستا داشتهاند، اما روحانی به این روستا نمیآید این در حالی است که خانه عالم ساخته شده اما به دلیل شرایط سخت روستا، روحانیای به این روستا نمیآیند.
اهالی همکاری ندارند
بخشدار مرکزی کاشمر نیز در خصوص وضعیت روستای گندمبر میگوید: تا سال قبل به دلیل فاصله روستا از شهر، آب شرب مورد نیاز هفتهای دوبار با تانکر تأمین میشد، اما در اواخر پارسال دستگاه آبشیرینکن نصبشده اما مردم از این دستگاه استقبال نمیکنند.
سعید چیتی از گندهبر بهعنوان محرومترین روستای بخش مرکزی کاشمر نام میبرد و میافزاید: حداقل ماهی یکبار اکیپ پزشکی، نصف روز در روستا هستند و امکانات درمان و دارو بهصورت رایگان تأمین میشود، اما اهالی روستا حاضر نیستند فرزندان خود را برای مداوا ببرند.
وی میگوید: بهرغم اینکه تلاش شده در این روستا کلاسهای خیاطی و قالیبافی برگزار کنیم اما استقبال از سوی اهالی نمیشود.
وی میگوید: جاده این روستا فرعی بوده و از26کیلومتر، 14 کیلومتر آن خاکی و 12 کیلومتر آسفالت است و تاکنون چندین بار بهسازی شده اما باید حدود 4 کیلومتر از مسیر بهطور کامل تغییر کند.
چیتی میگوید: برای اینکه آب شرب مورد نیاز روستائیان، از روستای شمسآباد تأمین شود نیاز به اعتباری بالغبر 8 میلیارد تومان است که در شرایط موجود تأمین این اعتبار امکانپذیر نیست اما با این وجود تلاش شده آب شرب شیرین مورد نیاز اهالی روستای گندمبر بهموقع تأمین شود.
******
از روستا بیرون آمدهام، دردها و کمبودها و مشکلات آنها را دیدم، تنها کاری که از دستم برآمد تهیه این گزارش بود و دادن این وعده که فقط میتوانم تا چند ماه آینده رفتوآمد کاندیداهای مجلس به این روستا زیادتر شود و بازار وعدههای رنگارنگ داغتر بود. از وعده مرمت جاده گرفته تا تأمین آب شرب و گلستان کردن روستا، کاش اما وعدههای مسئولان جامه عمل بگیرد و اگر کاری از دستشان بر میآید بدون هیچگونه منتی برای مردم این روستا انجام دهند.