در شمارهي پيشين نشريهي آوايکاشمر(512) مطلبي نوشتم؛ ذيل عنوان: «صائقهي ما ستم اغنياست». در آن مطلب نگاهي تاريخي داشتم به پديدهي«کاني»ها در ايران، به ويژه نفت؛ و تغيير سياست و نگاه دولتمردان از نفت به معدن، که با توجه به تحريمهاي يک دههي اخير، امري ناگزير است؛ در اين شماره برآنم که نگاهي داشته باشم به اکتشاف و استخراج بيسابقه، افراطي و غيرعلمي معادن و تأثيرات مخرّب زيست محيطي، اجتماعي، امنيتي و…
از آنجا که خوشبختانه کشورمان به قول فردوسي بزرگ: «خوشا مرز ايرانِ عنبر نسيم/ که خاکش گراميتر از زرّ و سيم» است، حوزهي مورد بحث ميگسترد به وسعت جغرافياي ايران! بر اين اساس:
- ناگزير از «نمونهگيري» هستيم؛ انتخاب «نمونه»اي کوچک امّا قابل تعميم به سراسر کشور، خاصّه اماکني که معادني دارد سرشار از انواع کانيهاي گران بها، پراشتها، سيري ناپذير، موردپسند بازارهاي جهاني و داخلي و…
- محدودکردن حوزه بحث براي نيل به جمعبندي و استنتاج.
- عدم اطلاع نگارنده از تمامي معادن به اقاليم ديگر، اما هرچه هست تأثيرات مخرّبِ زيستمحيطي و تبعاتِ اجتماعي آن تا حدودي يکسان است و قابل تعميم به نقاط مشابه در سراسر کشور که اين نعمت سرانجام به نقمت بدل خواهد شد!
«نمونهي» هدف در اين نوشتار «معادن طلاي کبودان» است.
«بيابان که ازطرف «بردسکن» شيب ملايم سربالايي به سمت شمال داشت، تقريباً به صورت غيرمترقبهاي پايان گرفت. از آبادي«کبودان» انسان وارد منطقهاي کوهستاني ميشد. راه کوبيده شدهاي که از «کبودان» در جهت تقريباً شمالي ـ جنوبي از کوهستان ميگذشت، منظرهاي بينهايت زيبا داشت. بدنهي شکيل کوهها از برشهاي «سنگ آهک»، «بازالت» و «ملافير» از زيرآوار فروريختهي خود سر برکشيده بودند و دامنهي آنها با شيبِ تقريباً عمودي به درههاي وسيع و سبزهزارهاي موّاج منتهي ميگرديد. در دلِ آنها آباديهايي وجود داشت که تقريباً از باغها و مزارع تشکيل ميشدند.» (عبور از صحاري ايران ـ دکترآلفونس گابريل/سفردوّم)
«ما از طريق «باجورد» راه را پيش گرفته بوديم. اين راه در غرب راهي قرار داشت که اروپاييان از طريق «سير» و «خور» در گذشته از آن عبور کرده بودند. سفرکنندگان قبل از گذشتن از گردنهاي که در پيچ وخمهاي زياد تا ارتفاع 1982متر بالا ميرفت، در «باجورد» در ارتفاع 1808 متري زير دو چنار کهنسال، کنار آب تازه و زلال کوهستان اتراق ميکردند». (عبور از صحاري ايران/سفر اول/1928)
در شمارهي قبل اشارهاي گذرا داشتم به فراواني معادن در خراسان و کلکسيونري بردسکن، که معادني گوناگون و فعال دارد؛ همچنين اشارهاي داشتم به «معادن طلاي کبودان» که به نقمتي نفرتانگيز و دردبار مبدل شده و خواهد شد؛ در ادامه به مصاديقِ مخرب و زيان بارِبالقوه و فعلِ زيست محيطي، اجتماعي، امنيتي و… اشاره ميکنم:
- زنگ خطر: اگر «خط تالوگ» يا خطالقعرِ رودخانهي زيرزميني دشت ترشيز را که از سمت شرق به غرب و از شمال به جنوب در زيرِزمين جريان دارد در نظر آوريم، و اين خط را نقطهي صفر بناميم؛ خطالرأسِ يکي از سرشاخههاي حوزهي آبريز اين رودخانهي زيرزميني در فاصلهي 35کيلومتري شمال بردسکن، موسوم به«گدارچنار» واقع شده است، که محل تقسيم آب (خط الرأس) در ارتفاع 1982متري است. يکي از سه، چهار معدن فعال يا در شرف مطالعه و استحصال، کارگاهي است که در ارتفاع 1808متري و در فاصلهي200 متري دو چنار کهنسال مورد اشارهي آقاي دکتر آلفونس گابريل (پزشک و کويرنورد اتريشي) به کارِ استحصال طلا مشغول است. (اينجا فاصلهاي 200متري با بسترِ رودخانه و فاصلهاي کوتاه با مادر چاهِ قناتِ عليايِ کبودان دارد! (بستر يکي از اصليترين سرشاخههاي ـ رودخانهي فصلي درسطح ـ است، که آب بردسکن و روستاهاي فرودست آنرا تأمين ميکند!!!). به جز اين، چندين معدن طلاي ديگر نيز در فاصلهاي کوتاه (دامن قُر، کلاتهي شجاع، کلاتهي نوري، تنگل بيد و…) در همين بستر و ارتفاع واقع شده است، که برخي در حال استحصال و فرآوري بوده و برخي ديگر نيز مشغول فعاليت و بسترسازي براي برداشت در ماهها و سالهاي پيشرو هستند! تمام اين معادن، در بالادست و نزديک به خطالرأس حوزهي آبريزِ شهرستان بردسکن واقع شده است؛ اگر سم سيانور به خاک و آب نفوذ کند، خطرات ناشي از آن در طولاني مدت تقريباً کل منطقه را تهديد ميکند.
- نعلِ طلايي: بلاي طلا، از سه جهت شرق، شمال و غرب(n) کبودان را درمحاصرهي خود قرار داده است، که در بخش شرقي در حال مطالعه و نمونهبرداري و در دو جهت ديگر، سه يا چهارمعدن با دوکارگاه فعال در حالِ استخراج و استحصال (خام فروشي و توليد شمش) هستند. مجموع حوزهي فعاليت اين معادن، محل تأمينِ آبِ (آبخيزداريها و آبخوانهاي طبيعي) چهارچشمه قناتِ دو روستاي کبودان و نظام آباد، و قريب به ده کلاته(قنات کوچک) ميباشد، که به قطعيت ميتوان گفت: قريب به اتفاقِ حوزهي آبريزِ اين قنوات دستخوش تغيير و تحول و تخريب واقع شده است. پر واضح است که در اين خاکبرداريها، حفاريها، انفجارها، شخمزدنها، و… به جز نابودي حوزههاي آبريز و آبخيز، اين پوشش گياهيِ منطقه است که در معرض نابودي قطعي است! روستاييان در غالب نقاط کشور، محلِ تأمينِ معيشتشان، کشاورزي و دامداري است. با تخريبِ سرشاخههاي حوزهي آبريز، و پوشش گياهي، چه اميدي به بقا، امرار معاش و پيشگيري از مهاجرت آنان خواهد بود؟! جداي اين همه (که اطالهي کلام را، در ميگذرم) گذرِ ماشينهاي فوق سنگينِ باربري و راهسازي و حفاري، درست از شکنندهترين قسمتِ آبراه زيرزمين قنات است، که هر لحظه بيم ريزشِ تونلِ آبراه قنات ميرود، که در اين حالت فاجعهاي تمام عيار به بارخواهد نشست!
- بيگانه: «گردوست، دلت را شکنَد حرفي نيست» معدنچيان افرادي غيربومي (از بخش خصوصي) هستندکه هيچ ارتباط عاطفي با بوميان ندارند! اگر استخراج اين معادن به دست دولت ميبود، جايي براي گلايه نميگذاشت که آنچه استحصال گردد به خزانهي ملّي ميرود، و صرف رفاه ملّت.
درد آنجاست که چند فرد غيربومي با تصرف قانوني مراتعِ احشام، علاوه بر تخريب زيست بوم ما و احشاممان و خسارت به قنوات و حوزهي آبريز آنها، تنها چيزي که به بوميان ميبخشند، استفاده از نيروي کار ارزان (کارگران ساده) و تحويل طبيعتي نفرتانگيز، غيرقابل تحمل و زيست، به نسلهاي آيندهي ماست!
بد نيست بدانيم، استخراج از معادني که يک گرم طلا در يک تن خاک معدن دارد، داراي توجيه اقتصادي است؛ در حاليکه گفته ميشود معادن طلاي «کبودان» بين3 تا 13گرم طلا در هر تن خاک دارد!
- کبودان: «زماني که ما در آخرين هفتههاي ماه ژوئن به آبادي رسيديم، درختان مملو از زردآلوي باغهاي پردرخت دو سوي راه اصلي که از ميان بستر رودخانه «باجرود» ادامه مييافت، چشم ما را خيره کرده بود. مردم با ميل سبد بزرگي پر از زردآلو را که بيشتر از 12کيلو وزن داشت به قيمت يک«قران» ميفروختند. در اين فصل از سال زردآلو در آنجا تقريباً بيارزش بود. ساير توليدات اين ناحيه حتي براي شرايط ايران نيز از نظر ارزاني شهرت داشت. در «کبودان» در مواقعي که خشکسالي نبود، قيمت40 تخممرغ، 6 کيلو آرد گندم، 3 ليترشير، 3 کيلوگوشت گاو، 5/1کيلوگوشت بز، يک قران ارزش داشت. درختان گردو که در تمام ايران مختص مناطق سردسير است، در «کبودان» به عمل آمده بود. زمان درو گندم تقريباً تمام شده بود و مردم مشغول کوبيدن خرمن به وسيلهي خرمن کوبي بودند که با دو گاوميش کشيده ميشد.» (عبور از صحاري ايران)
اين نمايي کوچک از «کبودان» ديروز، ازمشاهدات آقاي دکترآلفونس گابريل ـ پزشک، نويسنده و کويرنورد اتريشي است، که در سفر دوماش به ايران (سال 1933 برابر با 1312 خورشيدي) در گذار از اين منطقه به رشتهي تحرير در آورده است، چون به واسطهي معضل معادن، صحبت از کبودان شد، بيراه نخواهد بود که خوانندگان محترم بدانند، چگونه روستايي در معرض نابودي قرار دارد.
«کبودان» از گذشتههاي دور (جز آنچه اشاره شد) به واسطه قرار گرفتن بر سر راه کاروانياني که از جنوب، مرکز و شرق کشور به سمت مشهد، عشقآباد (پايتخت ترکمنستان) و روسيه، قرار داشته، موقعيتي ويژه و پيشينهاي کهن دارد، که از باز گفت آن تن ميزنم. تا دو سه دههي پيش، فراوانترين ميوههاي باغي (زردآلو، آلو، شفتالو و…) در اين روستا توليد ميشد که بازرگانان خارجي مستقيماً با آن در ارتباط بودند. اکنون نيز به رغم خشکساليهاي اخير از زيباترين روستاهاي منطقهي ترشيز است، که به واسطهي داشتن «کوچه باغهاي زيبا، بافت فرسوده، (تقريباً حفاظت شده) کاروان سراي تاريخي، مسجدي با حدود سيصدسال قدمت، سه باب اقامتگاه بومگردي، يک باغسرا، قرار داشتن بر سرراه اصلي بردسکن ـ سبزوار و…» همهساله پذيراي دهها توريست خارجي و هزاران گردشگر داخلي و… به عنوان نگين زيباي کوه پايهي بردسکن محسوب ميشود.
اينک که از آن همه باغات سرسبز و پر از ميوه تا حدودي محروم شدهايم، تو گويي خالق هستي، لطفي ويژه به اين بخش از جغرافيايش داشته است! چرا که مقارن با ظهور و بروز آفت و خشکسالي، پرده از معادن طلاي آن برداشته شد؛ معادني که از سه جهت شرق، شمال و غرب(n) روستا را محصور کرده و از پرعيارترين معادن موجود در کشور است. امّا شوربختانه همانگونه که به اختصار اشاره شد، با در نظر داشت نوع برداشت، به جز خسارات غيرقابل جبران زيست محيطي، آن چه نصيب بوميان ميگردد، آواري وحشت بار است که درفرجام کار به يادگار خواهد ماند. مينگريم و زيرلب زمزمه ميکنيم:
دولـت و آسـايـش و اقبـال و جــاه
گر حق آنهاست، حق ما کجاست؟!
عـدل چـه افتـاد کـه منســوخ شـد
رحمت و انصـاف، چـرا کيميـاست؟!
- هشدار: در ماههاي اخير نوعي نارضايتي عمومي به چشم ميآيد،که عمدتاً منطقي و عاقلانه و عالمانه به نظر ميرسد: اينجا سرزمين آبا و اجدادي ماست که در شرف تخريب و نابودي است، اگر از بين برود در آينده چه کنيم؟! اگر سودي از آن حاصل ميشود، سهم ما فقط تبعات منفي آن نيست، سهم ما چه مقدار است؟ چه ميشود؟ و… دهها پرسش مختلف، امّا از همين جنس، بهجاست مسئولين محترم که حامي و خدمتگزار مردم هستند، کمک کار و راهنماي مردم گردند و اجازه ندهند گره دست به دندان بيفتد، بر همين اساس است که ابتدا اشاره کردم:
اي که دستت ميرسـد کاري بکـن
پيـش از آن کـز تـو نيايـد هيـچکار
چـون زبـر دستيت بخشيـد آسمـان
زيـردستــان را همـيشـه نيــکدار
*منبع: عبور ازصحاري ايران ـ دکترآلفونس گابريل ـ برگردان: فرامرز نجدسميعي، ناشر: آستان قدسرضوي ـ چاپ اول 1371