اين روزها، عنوان “انقلابی” توسط گروهي به کرّات مورد استفاده قرار ميگيرد. در گذشته هر صداي مخالف با خود را “بيبصيرتي” مينامیدند و امروز با اصطلاح “انقلابیگری”، بازی خودی و غیرخودی راه انداختهاند و با اين پيش فرض که خودشان انقلابیترين انسانهاي روزگارند، در کوي و برزن مخالفان خود را به انقلابی شدن دعوت ميکنند!
هرچند در باب اينکه انقلابی کیست، بسيار سخن گفتهاند، اما تاکنون در اين خصوص که انقلابی چه کسانی نيستند؟ حرفي به ميان نيامده و آقايان خيال ميکنند هر آنچه خود ميکنند، عين انقلابی بودن است و در مقابل، حتي نفس کشيدن ديگران هم مصداق غیرانقلابی بودن میباشد!
ـ بيگمان، اين عقلانی نيست که انقلابیون اصلی (همان کساني که زندگيشان را وقف برچيدن نظام پادشاهي در ايران و برقراري جمهورياسلامي کردند) را به دليل آنکه در خط سياسي ما حرکت نميکنند، با دستاويز «ملاک حالِ فعلي افراد است» از دايره انقلاب بيرون بدانيم و تازه به دوران رسيدگاني که حتي در دوران جنگ هم در کُنج عافيت بودند و پس از جنگ خود را بر سر سفره تقسيم غنائم رساندند و امروز هم ادعايشان گوش فلک را کر کرده، صرفاً به دلیل ظاهرشان و پینهی ساختهگی پیشانیشان، شاخص نظام و انقلاب بدانيم!
ـ اينکه از صبح تا شب، خود را ولايتمدار معرفي کنيم ولي از ميان سخنان رهبري تنها براي آن قسمت از سخناني که باب ميلمان هست، تکبير بگوييم و براي شنيدن آن بخش دیگر از سخنان که چندان با منافع جناحيمان همخواني ندارد، گوشهايمان سنگين شود، نامش انقلابی بودن نيست.
ـ اينکه مردان ايران را در قانوني نانوشته به ريشدار و بيريش و زنان را به چادري و مانتويي تقسيم کنيم و همچنان در سطح و صورت باقي بمانيم و در همان حال هم خيال کنيم که داريم مباني اسلام را به وسيله افراد ظاهرالصلاح تحکيم ميکنيم، ربطي به انقلابی بودن ندارد.
ـ اينکه قانون اساسي (که ميثاق مشترک همه ملت ايران و ثمره خونهاي صدها هزار شهيد است) را حتي يک بار هم نخوانده باشيم و اساساً در کنش و واکنشهايمان وقعي به آن ننهيم و اصول مترقي و مردمي آن را نديده بگيريم، کجايش انقلابیبودن است؟
ـ اينکه هرگاه کسي سخن از ايران و ايراني و مظاهر تمدني ايران بزند، فوراً اَنگ ضداسلامي به او بچسبانيم و با کج سليقگيهايي مانند معرفي عيد بزرگ غدير در برابر عيدنوروز، ايرانيت را در برابر اسلاميت قرار دهيم و بين آنها رابطه «يا اين يا آن» برقرار کنيم، هرگز انقلابیگری نيست.
ـ اين انقلابی بودن نيست که اگر فلان بخشدار و شهردار سابق در خط سياسي ديگري است، وی را به دروغ محکوم به اختلاس و خیانت و… نموده و خبری نادرست در بوق و کرنا کنیم، ولي اگر فلان مقام ارشد نزديک به ما، میلیونها رانت و اختلاس و ضرر به بیتالمال به دلیل سوءمدیریت انجام بدهد سکوت کرده و لاپوشاني نماييم و اين سکوت را به هزار توجيه ناروا تئوريزه نمایيم!
ـ اهانت به اشخاص و مدیران گذشته و حذف آنها صرفاً به دلیل اینکه وابسته به جریان مقابل فکری ما هستند، و بدتر از آن، نیروهای فشل و بیسواد و کمتجربه را بر مسندی بگذاریم، هرگز قرابتي با انقلابیگری ندارد.
ـ اينکه کاري کنيم، روزنامهنگاران و خبرنگاران منتقدي که در داخل، با رعايت خطوط قرمز فعاليت ميکنند، ناگزير و به اجبار سکوت کرده و در عوض خبرنامهنویسان متملق، با بَهبَه و چَهچَه کاری که انجام نشده را با عکسهای تبلیغاتی منعکس کنند و به جامعه بقبولانیم که خبرنگار واقعی اینانند، هرگز مصداق انقلابیگری نيست.
ـ عزم جدي براي نشنيدن سخن ديگران و ناديده گرفتن سلايق و ديدگاههاي مختلف و تمسک به اسلوب «يا با ما ـ يا بر ما» و صدور اين حکم که «بر ما»ها محکوم به عزلت و فنا هستند، آتشافروزي در زير خاکستر و عين خيانت به نظام و انقلاب و مردم و خون شهداست و هرگز انقلابیگری نام ندارد. قطعاً تبديل موافق به مردد، مردد به مخالف، مخالف به معاند و معاند به محارب، هيچ نسبتي با انقلابیگری ندارد.
بعد از تحرير:
حضرت علي(ع) روزي بر منبر بودند که يکي از خوارج، ایشان را دشنام داد؛ اصحاب خواستند متعرّض مرد معترض شوند اما امام فرمودند: کاري به کار او نداشته باشيد، فقط دشنامي به من داد… حضرت حتي حقوق او از بيتالمال را نيز نکاست. غلط است اگر اين فراز از زندگي مولا را از کتاب تاريخ جدا کنيم و ناديدهاش انگاريم.