آنچه در هفتههای اخیر در خیابانها و مراکز آموزشی کشور مشاهده میشود فارغ از هر نام و عنوانی که میخواهید به آن بدهید، زنگ هشداری قوی به حاکمیت است تا در بسیاری از شیوههای حکمرانی خود تجدیدنظر کند.
اینکه در پی درگذشت دختری در بازداشت، یک کشور دستخوش اعتراض و اغتشاش شود یعنی ساختار مدیریتی کشور شکننده و آسیبپذیر است.
هر جریان فکری و یا مقام مسئولی میتواند به معترضین در صحنه اسم و عنوانی بدهد. شما میتوانید آنها را فریبخوردگان دشمنان و بیگانگان بدانید یا میتوانید آنها را عوامل صهیونیست و امپریالیسم خطاب کنید.
میتوانید با محدود کردن آنها به تاریخ تولدشان، آنها را کودکان و نوجوانان احساساتی و متأثر از بازیهای رایانهای بنامید و یا همچون برخی پادوهای سیاسی حقیر و پسمانده به آنها برچسبهای جنسی بزنید! یا میتوانید آنها را جوانانی جسور بنامید که برای گرفتن حق خویش به پا خاستهاند. هرچه باشد یک واقعیت را نمیتوان کتمان کرد که کف خیابانها و دانشگاهها و مدارس کشور شده میدان ناآرامی و خشونت! بهراستی چرا باید از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب کشور بهیکباره به میدان نبرد خیابانی تبدیل شود؟! چرا با مُردن یا کشته شدن یک نفر باید دهها نفر دیگر هم کشته و صدها نفر زخمی شوند؟! چرا بیگانگان بتوانند بهراحتی با هر مشکل داخلی همانند گرانی بنزین، کمآبی و یا مرگ یک نفر سراسر کشور را به میدان رویارویی مردم با حکومت تبدیل کنند؟ در اینکه دشمنان ملت ایران هیچگاه ساکت ننشستهاند شکی نیست.
از کودتای 28 مرداد که با هزینه بسیار کم توانست با بهکارگیری اراذل و اوباش و گندهلاتها و قمهکش به سرکردگی شعبان بیمُخها بر نخبههای سیاسی و ملیگراها پیروز شود تاکنون، سیاست امپریالیست آمریکا طراحی و برنامهریزی برای از میدان بدر کردن نخبههای سیاسی، اجتماعی و علمی کشور و فراری دادن و جذب آنها بهعنوان ارزشمندترین سرمایه بوده است.
عواملی که از ابتدای انقلاب تاکنون در بالاترین سطوح امنیتی و اقتصادی کشور نفوذ کرده و حوادثی همچون انفجار دفتر نخستوزیری، انفجار حزب جمهوری، ترورهای سال 60 و سقوط هواپیمای حامل فرماندهان ارشد جنگ تا ترور دانشمندان هستهای و… تا اختلاسهای چند هزارمیلیاردی بانک مرکزی و صنایع پتروشیمی و فولاد و غیره را رغم زدهاند مجری طرحهای اسرائیل و آمریکا بودهاند و یقیناً این پروژه مؤثر و موفق به اَشکال گوناگون توسط نفوذیهایی در لباسهای متفاوت در جریان است که بارزترین آنها شعبان بیمخهای تریبوندار قبل و بعد از وقایع سال 88 است که نقش به انحراف کشاندن افکارعمومی از فاجعه فراری دادن نخبگان را بر عهده دارند؛ لذا دلسوزان نظام باید بررسی کنند که: چه کسانی ملتی ساکت و مطیع را که در دهه اول انقلاب همه هست و نیست خود را در طبق اخلاص میگذاشت و با دست خود بر تن فرزندانشان لباس رزم میپوشاند و آنها را راهی جبههها میکردند به چنین روزی رسانده که یک روز به خاطر گرانی بنزین و روزی دیگر به بهانه درگذشت دختری در بازداشت به خیابان میریزند؟ و اتفاقاتی حادث میشود که دل هر انسانی را به درد میآورد. در اینکه معاندین و مخالفین از این حوادث سوءاستفاده کنند و از آب گِلآلود ماهی مورد نظر خویش را صید نمایند، شکی نیست. ولی سؤال اصلی همچنان به قوت خود باقیست که چرا؟ و چرا؟ و چرا؟
چرا باید صدای شکسته شدن استخوانهای مردم بهخصوص کارگران و کارمندان و بازنشستگان کشوری و لشکری زیر بار گرانی و تورم شنیده نشود؟ مگر تورم بالای پنجاهدرصد و افزایش قیمت چند صددرصدی برخی کالاهای اساسی توسط دولت در برابر افزایش دهدرصدی حقوق اندک آنها ناشی از حکمرانی غلط نیست؟ آیا اگر نمایندگان مجلس صدای واقعی ملت بودند و یا دولت باتدبیر و مطابق علم اقتصاد و نظریات علوماجتماعی اقدام میکرد اصلاً چنین اعتراضاتی اتفاق میافتاد؟ آنها وقتی همه راهها را بسته دیدند برای رساندن صدایشان به گوش دولتمردان، کف خیابان را انتخاب کردند! اما با چه قیمتی؟! آیا صدای اعتراضات آنها هم بهسرعت اعتراضات کارکنان قوه قضائیه در جلو مجلس شنیده شد؟
اگر قبول داریم در کشور چندین میلیون جوان بیکار وجود دارد که در آرزوی تشکیل یک زندگی معمولی، ناامید و سرخورده شدهاند و سالهاست با محدودیتهای متفاوت سیاسی و اجتماعی مواجه هستند؛ نباید شعار، زن، زندگی، آزادی را توطئه دشمن بدانیم بلکه باید بپذیریم اینها حداقلهای ادامه حیات هستند که هر حکمرانی وظیفه تأمین آنها را به عهده دارد. چرا قبل از فریاد کشیدن در کف خیابان صدای آنها شنیده نشده است؟ به فرض که قبول کنیم اینها همه فریبخوردگان دشمن هستند، چه کسی مسئول فریب خوردن فرزندان این مرزوبوم است؟
چرا باید دایره مشارکت سیاسی و اجتماعی مردم آنقدر تنگ شود که فقط عدهای خاص بتوانند در آن جای گیرند و از منافع آن برخوردار باشند؟ حذف چهرههای شاخص جناحهای سیاسی اعم از اصولگرا یا اصلاحطلب و یا سایر سلایق سیاسی و اجتماعی یقیناً با اهداف اصلی انقلاباسلامی سال 57 همخوانی ندارد! مردم در کجا و چگونه باید بپرسند، چگونه است که شخصی صلاحیت تشخیص مصلحت یک نظام را دارد ولی صلاحیت تصدی یک دولت را ندارد؟ چگونه شخصی میتواند نماینده رهبر در تصمیماتی استراتژیک باشد، ولی صلاحیت کاندیداتوری نمایندگی مجلس و یا دولت را نداشته باشد؟
حذف نخبگان سیاسی و اجتماعی بهخصوص کسانی که در به ثمر رساندن انقلاب و تداوم آن نقش داشتهاند و میدان دادن به برخی افراد فاقدصلاحیت کار را برای روز مبادای نظام سخت خواهد کرد! فراهم ساختن شرایط کاهش مشارکتاجتماعی و سیاسی مردم خطایی استراتژیک بود که گرچه برخی را به مطامع سیاسی خود رساند ولی تضمینی برای تحقق اهدافشان نخواهد بود. مردم را با شعار و وعده میتوان فریفت ولی اقتصاد و توسعه سیاسی و اجتماعی کشور را نمیتوان با آن محقق ساخت. مواجهه با مشکلات تلنبار شده داخلی و خارجی و عبور از آنها در توان مجلس و دولتی با مشارکت حداقلی و تهی از نخبگان نخواهد بود.
رفتارهای تبعیضآمیز با معترضان توسط حکمرانان خود میتواند عامل خشم و عصبانیت معترضین شود. در کشور گروهی اندک هرگاه اراده کنند میتوانند به هر شخص و مقامی حتی ریاستجمهور و رئیسمجلس توهین کنند و یا با زیر پا گذاشتن قوانین و مقررات داخلی و جهانی سفارتخانه کشوری را تسخیر و تخریب نمایند و هزینههای گزافی را متوجه دولت و ملت کنند و نهتنها از تحت تعقیب قرار گرفتن مصون باشند که در مصادر بالای دولتی نیز به کار گرفته شوند، درحالیکه برخی معترضین صنفی حتی اجازه تجمع قانونی را نمیتوانند دریافت کنند.
موارد فوق تنها شمهای از عواملی هستند که میتواند از نسیمهای کوچک، توفانهای ویرانگر بسازند. اگر میخواهیم از خسارتهای ناشی از این توفانها در امان باشیم باید با بهره جستن از ظرفیتهای قانون اساسی اهداف اصلی انقلاباسلامی را محقق کنیم. بدون هیچ عذر و بهانهای شرایط مشارکت سیاسی و اجتماعی را برای همه مردم فراهم سازیم و در صورت لزوم قیدوبندهای اضافی را اصلاح و محدودیتهای به وجود آمده در دهههای اخیر را برطرف سازیم. برابر قانون فرصت اعتراضهای مسالمتآمیز را فراهم کرده تا کار به اعتراضهای خشونتبار خیابانی کشیده نشود. از پرسشهای حتی غیرمتعارف جوانان واهمه نداشته باشیم و با پیگیری کرسیهای آزاداندیشی و تریبونهای آزاد در مراکز آموزشی فضا را برای شنیدن صداهای مخالف فراهم سازیم.
بنگریم که خداوند متعال هم متناسب با زمان و شرایط بندگانش با فرستادن پیامبرانی جدید ادیان و فرامین خود را اصلاح نموده است، پس اگر متناسب با تغییرات و تعاملات جهانی شیوه حکمرانی اصلاح نشود با هر تلنگری کشور به لبه پرتگاه خواهد رفت.