جامعه ما سخت گرفتار دو رنگی و ریاکاری است، دو رویی، تظاهر فرد به داشتن ارزشهایی است که به آنها باور ندارد و در رفتارهایش انعکاس مییابد و ریا نوعی حیله است و شخص با ریا شکلی غیر از آنچه هست، نشان میدهد.
غروب عاشقان بیرنگ گشته
چرا که دل مثال سنگ گشته
دورویی و ریا و کینهتوزی
که رنگ عاشقان هفترنگ گشته
دلی گر در میان سینهها بود
درونش کینه و نیرنگ گشته
میان قلبها مهر و وفا نیست
اگر هم بود جایش تنگ گشته
قال علی(ع): “ایّاک و النّفاق فأن ذاالوجهین لایکون وجیهاً عنداللّه” از نفاق و دورویی دوری کن چرا که انسان دو رو پیش خداوند آبرومند نیست.
یکی از آفتها و خطرهای اجتماعی که ممکن است جامعه را به ویرانی و تباهی بکشد؛ نفاق و دورنگی است که از این جهت جامعه خوبی نداریم و گاه در خانواده حتی برادر و خواهر و زن و شوهر هم گرفتار دورویی هستند.
کلاهبرداری در جامعه زیاد شده و متأسفانه عدهای با قیافه مذهبی و دینی کلاه مردم را بر میدارند. خیلی از اختلاسگران با چفیه و تسبیح و تظاهر به دیانت و انقلابی بودن، اموال بیتالمال را اختلاس نموده و باعث بیاعتمادی بسیاری از مردم شدهاند.
شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی
هر لحظه به دام دگری پا بستی
گفت: شیخا هرآنچه گویی هستم
آیا تو چنانکه مینمایی هستی؟
با آنکه جامعه ما مذهبی است با اینهمه مسجد و حسینیه و منبر و مجالس دینی و نماز جماعات و جمعه، ولی متأسفانه خروجی مناسبی ندارد، خیلیها به خود مینازند که ما نماز میخوانیم، ذکر میگوییم، حج میرویم و… اما این عبادات خروجی هم دارد؟! فلسفه عبادات، نزول قرآن و بعثت انبیا همه برای این بوده که ما انسانها به کمال برسیم، انسان که هستیم ولی به انسانیت برسیم، زیرا فرق است بین انسان و انسانیت، نماز و تمام عبادات در راستای انسان شدن ماست.
یکعمر نماز خواندیم که به خداوند نزدیک شویم، نزدیکی به خدا یعنی چه؟ یعنی که صفات الله بشویم، بروز و ظهور عبادات باید این باشد که اگر میگوییم خداوند بخشنده است، ما هم بخشنده باشیم؛ اگر خداوند سخی است ما هم سخاوتمند باشیم؛ خداوند میبخشد، ما هم ببخشیم، نماز و عبادات ما اگر این خروجی را نداشته باشد؛ صفر است و بیارزش و حتی روایت داریم که نماز اگر شما را به خدا نزدیک نکند، دور میکند و به جهنم میبرد. “ویل للمصلین” وای بر نمازگزاران. من نماز بخوانم گرهگشایی نکنم، نماز بخوانم آشتی نکنم، نماز بخوانم احتکار کنم، دروغ بگویم، خیانت بکنم یا جنایت کنم، حدیث است این نماز را گلوله میکنند توی سر ما میزنند، عبادات ما باید خروجی داشته باشد و خروجی آن قرب به خداوند است که ما را از ریا و نفاق و دورویی دور کند، ولی متأسفانه با اینهمه نماز و روضه و منبر و… این خروجی ناچیز است و جامعه ما سخت گرفتار دورنگی، نفاق، ریا و کلک است. خداوند در قرآن و روایات به این پدیده شوم اجتماعی، هشدارهای جدی داده است.
منافق کسی است که در ظاهر به دین و دینداری جلوه میکند ولی در باطن اعتقادی به دین و دستورات آن ندارد.
شهید مطهری مینویسد: نفاق از مختصات بشر است و در حیوانات اثری از نفاق و دو چهرهگی و دورویی دیده نمیشود؛ این انسان است که این قدرت را دارد که ممکن است با یک نفر در نهایت درجه دشمن باشد و در دلش حقد و کینه او را داشته باشد ولی وقتی با او بنشیند تظاهر به دوستی کند و با چهره باز برخورد کند و اظهار خوشحالی کند، اگر تعارفاتی که در میان مردم معمول است؛ نوعی نفاق است؛ برای اینکه دروغ است، کسی به خانه میآید و صاحبخانه میگوید قدم روی چشم ما گذاشتید و… اما همینکه مهمان میرود خلافش را میگوید، و باطنش را ظاهر میکند. بشر به خاطر اینکه هوش و عقلاش بیشتر است میتواند منافقگری و دورویی کند و این یکی از رذایل اخلاقی است؛ که آدمی از این قدرت خدادادی استفاده نامناسب داشته و آن را در راه فریب دادن و گول زدن مردم به کار گیرد.
متأسفانه بسیاری از مردم این کار را بهنوعی امتیاز برای خود میدانند و با نام زرنگی حالت نفاق به خود میگیرند برخی از مردم هم صداقت و صراحت و یکرویی را نوعی سادگی و عقبافتادگی میشمارند. ما به جرم سادهلوحی اینچنین تنها شدیم، مردمان این زمانه با دورنگی خوشترند و خیال میکنند با مکر، خدعه، نفاق و دورویی بهتر میتوان زندگی کرد و پیش رفت، غافل از آنکه اساس عالم هستی بر حقیقت استوار است نه بر مجاز و نمیتوان نظام راستین جهان را به بازی گرفت.
حکایتی که نظیرش را این روزها زیاد داریم؛ نقل است که هنگام خلافت عمر بن عبدالعزیز، مردی در کوفه بر خلیفه وارد شد و بعد از مراسم پذیرایی به مسجد رفت و در کنار یکی از ستونهای مسجد کوفه مشغول به نماز شد و مدتی با خشوع و خضوع تمام، نماز خواند و با این نوع عبادات، خلیفه را به خود متوجه کرد بهگونهای که خلیفه به وزیرش علاء ابن مغیره گفت؛ اگر باطن این مرد همانند ظاهرش باصفا باشد، مردی قابلاعتماد و شایسته حکومت عراق است. علا گفت؛ من او را آزمایش میکنم و شما را از باطنش خبردار میکنم.
علاء به مسجد رفت و دید آن شخص نماز میخواند. گفت: نماز خود را کوتاه کن با تو کار دارم. ابن ابی برده، نمازش را سلام داد. علا گفت: مرا میشناسی که با خلیفه عمر بن عبدالعزیز چقدر نزدیکم و خلیفه به چه اندازه مرا مورد لطف قرار داده اگر اشارهای کنم و تو را نامزد حکومت عراق نمایم به من چه خواهی داد؛ ابن اب برده گفت: حقوق و مزایای یکساله خود را به تو میدهم، حقوق یکساله والی عراق معادل 120 هزار درهم بود. علاء گفت: برای تثبیت این معنی نوشتهای بده، که اگر به مقام ولایت رسیدی انکار ننمایی، ابن ابی برده فوراً نوشتهای داد و در آن نوشته حقوق یکساله حکومت آتیه خود را به علا واگذار نمود.
علاء نامه را پیش خلیفه آورد و گفت؛ این شخص خواست از راه عبادت و پرستش خدا ما را بفریبد و نزدیک بود فریفته او شویم ولی با آزمایش معلوم شد؛ آنچه میکند فقط محض تزویر و نیرنگ است و باطنی آلوده دارد.
خدایا ما را از ریا و نفاق و نیرنگی حفظ فرما.