“عاطفه کریمی” جوانترین پرستار بیمارستان شهید مدرس کاشمر است. این بانوی 25 ساله برای امنیت بیماران کرونایی بیشتر وقت خود را در بیمارستان میگذراند. مدام با بیماران حرف میزند، آنها را دلداری میدهد و برای تمام مردم دنیا آرزوی سلامتی میکند و میگوید سختترین لحظهها برایش وقتی است که میبیند بیمار کرونایی وارد بخش میشود. به اندازه 300 روز پر اضطرابی که در میان بیماران کرونایی خدمت کرده حرف برای گفتن دارد. با آنکه خسته این روزهای سخت است اما هنوز همانند بسیاری دیگر از همکارانش از نفس نیفتاده و از هیچ تلاشی برای کاهش درد و آلام مردم دریغ نمیکند.
او میگوید: فارغ التحصیل رشته پرستاری است و با سابقه کار در بخشهای اعصاب، قلب، سی سی یو و داخلی به مردم خدمت میکند.
وقتی از او میخواهم از حال و روز این روزهای خود و دیگر همکارانش بگوید؛ با آه و خندهای که در پشت آن هزاران حرف نهفته است؛ میگوید: وقتی برای اولین بار بیمار کرونایی در بیمارستان پذیرش شد، همه ترسیده بودیم و باورمان نمیشد در این شهر هم بیمار مبتلا به کووید 19داشته باشیم.
وی با بیان اینکه پرستاران روزهای بسیار سختی را پشت سر گذاشتهاند، تصریح میکند: برخی روزها تمامی تختها پر میشد و جایی برای پذیرش بیمار جدید نداشتیم.
کریمی اظهار میکند: هرچند نزدیک به یکسال از شیوع این بیماری میگذرد، اما اصلاً فکرش را نمیکردیم که بخواهد چندین ماه ادامه داشته باشد، وقتی موج اول تمام شد، همه خوشحال بودیم اما وقتی در ادامه این ویروس باز هم قربانی گرفت، نگرانیهایمان بیشتر شد.
وی در پاسخ به این سؤال که خانوادهتان مخالف ادامه فعالیت شما در بیمارستان نبودند؛ میگوید: خوشبختانه با وجود اینکه خانوادهام از همان روز اول میدانستند پرستار بیماران کرونایی هستم، نه تنها مخالفتی نداشتند بلکه پدرم میگفت این مسئولیتی است که پذیرفتهای و باید به خوبی وظیفهات را انجام دهی.
کریمی میافزاید: چون با بیماران کرونایی ارتباط داشتم در این مدت خودم جایی نرفتم، دیگر اقوام را هم تشویق به ماندن درخانه میکردم، هرچند برخی متاسفانه هنوز وجود این بیماری را باور نمیکنند.
وی بیان میکند: در یک بازه زمانی با افزایش تعداد بیماران بستری در بیمارستان شیفتها به گونهای بود که وقتی به خانه میرسیدم تنها فرصت صرف ناهار و استراحت کوتاهی را داشتم و مجدد باید به بیمارستان بر میگشتم.
این پرستار جوان میافزاید: در این چند ماه صحنههایی بیسابقه دیدهایم که بعضأ تمامی اعضاء یک خانواده به خاطر ابتلا به بیماری کووید 19در بیمارستان بستری شدند، در بین بیماران از جوان 16 ساله تا افراد پیر هم داشتیم.
وی با بیان اینکه بیماران که همراهی نداشتند، مدام نگران بودند و مجبور بودیم علاوه بر پرستاری آنها را دلداری دهیم تا نگران نباشند.
او همچنین از واکنشهای متفاوت بیماران و خانوادههای کرونایی میگوید و بیان میکند: برخیها تلفنی جویای احوال میشدند و برخی وقتی وسیلهای برای بیماران میآوردند فقط میتوانستند از دور و از پشت پنجره برای چند لحظه با بیمار خود ملاقاتی داشته باشند.
او از تلخ و شیرینهای این روزها میگوید و بیان میکند: اگرچه این روزها تلخیها و شیرینیهای بسیاری به همراه داشت اما بهترین آن روزی بود که فرد 13 ساله به عنوان اولین نوجوان مبتلا به کووید 19در بیمارستان بستری شد و پس از مدتی با بهبودی نسبی مرخص گردید و همه خوشحال بودیم، اما بدترین خاطره زمانی بود که فهمیدیم سرپرستارمان به کووید 19 مبتلا شده و نگرانیمان از این بابت بود که او همیشه دلگرمی و پشتوانهای برایمان بود و حالا باید بستری میشد.
شرایط مدافعان سلامت در سنگر مقابله با کرونا، شبیه دوران جنگ است، همه بهرغم سختیها و کاستیهای امکانات از مردم تقاضا دارند کرونا را جدی بگیرند و بیش از هر وقت دیگر مراقبت سلامتیشان باشد. میگویند کاش مردم میتوانستند به بخشهای مراقبت بیماران کرونایی سربزنند تا عمق فاجعه را لمس کنند و باجان و سلامتی خود براثر بیمبالاتی بازی نکنند.
او که از پوشیدن لباسهای بخش ویژه بیماران کرونایی هراس دارد، با خنده میگوید: لباسها به گونهای هستند که طی یک ساعت منجر به تعریق بسیار زیادی میشود. اینکه از ساعت 7 شب امروز تا 2 بعدازظهر روز بعد یکسره این لباس را بر تن داشته باشی، سخت و غیرقابل تحمل است.
این دختر جوان که به همراه همکارانش مدام دعا میکنند موج چهارمی از شیوع ویروس کرونا را شاهد نباشیم، بیان میکند: در پیک سوم بسیار اذیت شدیم با اینکه ظرفیت تمام بخشهای بیمارستان شهید مدرس تکمیل شده بود، اما همچنان بیمار میآمد که برخی از آنها بسیار بدحال بودند و متاسفانه فوتیهای بسیاری داشتیم به گونهای که حتی سردخانه دیگر جایی نداشت.
وی ادامه میدهد: اگرچه برخی همراهان شاکی شده بودند که حتی یک لیوان آب دست بیماران نمیدهیم، اما در واقع اینگونه نیست؛ پرستاران بعضأ بیماران را به سرویس بهداشتی میبرند و غذا، دارو به آنها میدادند. به رغم تمامی ناملایمات، از اینکه بیماری با وضعیت بسیار بد به بیمارستان میآمد و سالم مرخص میشد، خوشحال بودیم.
کریمی که خود و تمامی اعضاء خانوادهاش به این بیماری منحوس مبتلا شدهاند؛ میگوید: با اینکه یکی از وظایف ما دلداری دادن به بیماران است، اما زمان ابتلای مادر و پدرم به این بیماری خیلی بیتابی کردم و باورم هم نمیشد روزی آنها هم به کرونا مبتلا شوند.
او همچنین عنوان میکند: زمانی که وارد این حرفه شدم اصلاً تصور نمیکردم شاهد چنین روزهایی باشیم و در جنگ با ویروس کرونا در خط مقدم قرار بگیرم.
وی در پاسخ به این سؤال که آیا علاقه وی به حرفهاش با وقوع این اتفاقات تغییری کرده یا نه میگوید: خیلی، اگر قبلاً تلاش میکردم فقط در جایی استخدام شوم و پشتوانه مالی داشته باشم، اما اکنون مصمم هستم که فقط در بیمارستان خدمت کنم، وقتی یک بیمار درمان و مرخص میشود بسیار خوشحال میشوم و برایم لذت بخش است.
وقتی از این پرستار میپرسم دلت از همه بیشتر برای چه کاری تنگ شده است، میگوید: به خاطر شیوع این بیماری باید خیلی مراعات کنیم اما آرزو میکنم هر چه زودتر بیماری تمام شود، تا بتوانم دوستانم را به آغوش بکشم.
حرف آخر با گریه
پایان گفت و گویمان رسید و وقتی از وی میخواهم بی رو دربایستی با یکی حرف بزند با گریه میگوید؛ با رهبر، ایشان وقتی در سخنرانی خود گفتند پرستاران بسیار زحمت میکشند خیلی امیدوارمان کردند، این اولینباری بود که احساس کردیم داریم دیده میشویم، روزهای خیلی سختی پیش رو داریم و میخواهیم بیشتر هوایمان را داشته باشند.
عاطفه و دیگر همکارانش در این روزها نشان دادند؛ جنگ همیشه نبرد بین کشورها و رزمنده فقط به دفاع از حریم و مرزها خلاصه نمیشود، در این روزهای بحرانی، پرستاران و پزشکان هم به عنوان رزمندگان عرصه سلامت با کمترین تجهیزات و امکانات مقابل ویروس کرونا ایستادند تا مردم با خیال راحت در خانههایشان بمانند. پرستاران و کادر درمانی در این روزهای سخت و نفس گیر دور از خانواده اراده کردند در جبهه سلامت و مقاومت با کرونا تا آخرین لحظه در خط مقدم باشند؛ آنها در دل خطر رفته و حتی برخی در این نبرد جان خود را از دست داده و به شهادت رسیدند.
هرچند متاسفانه گویی برخی از مردم نه تنها توجهی به توصیههای بهداشتی نداشته بلکه با خیالی راحت به تفریح و قدم زدن در خیابانهای شهر میروند و یادشان نیست که باید در خانه بمانیم تا زنجیره این بیماری قطع شود و هیچ مادر و پدری حسرت در آغوش کشیدن فرزندش را نداشته باشد.