54 دانشآموزِ مدرسهای نُقلی در دور افتادهترین روستاهای کاشمر یعنی “گندمبر” هم فکر کنم باور کردهاند چند معلم روستا اگر عاشق کارشان نباشند، با سختیها و مرارتهایی که برای رفتن به روستا و آموزش دانشآموزان متحمل میشوند عطای این شغل را به لقایش ببخشند، اما “الهام زمانیان” و دخترش “ذبیحی” و دامادش “علی صلاحیان” به خوبی این کلام شهید رجایی را جامه عمل پوشاندهاند که “معلمی شغل نیست؛ معلمی عشق است. اگر به عنوان شغل انتخابش کردهای، رهایش کن و اگر عشق توست مبارکت باد.”
همین عشق است که انگیزه کافی به آنها میدهد هر روز صبح چندین روستا را برای رسیدن به مدرسه پشت سر بگذارند تا مبادا فرزندان روستایی به دلیل نبودِ معلم از تحصیل باز بمانند. آنان بیتوقع و بیادعا حرکت درمسیر 33 کیلومتری شهر تا روستا را صبح نزده آغاز میکنند و پس از گذشتن از مسیر کوتاه آسفالته، به جادهای خاکی و پر مخاطره میرسند و در سرما و سیل و طوفان و باد و باران، سرما و گرما، خود را به گندمبر (رحیمآباد) میرسانند؛ روستایی با خانههایی قدیمی و کوچه و معبرهای خاکی.
اما مأمن آنها ساختمان کوچک 50 متری مدرسه در جنوب روستاست که به عشق دانشآموزان هر روز دل به جاده میسپارند تا دانشآموزان این مدرسه که 47 نفر در دورههای اول تا ششم مشغول به تحصیلند و 7 نفر در پیشدبستانی، آموزشهای رسمی را ببینند.
با وجود بازنشستگی به عشق بچه ها، معلمی را ادامه دادم
الهام زمانیان معلم بازنشستهای است که دختر و دامادش را در مسیر آموزش فرزندان روستایی همراهی میکند. او خاطرهاتش از دوران حضور اشرار در منطقه را مرور کرده و میگوید: در سال 86 همزمان با حضور اشرار در منطقه با همسرم، در این روستا تدریس بچهها را برعهده داشتم و امسال برای خدمت به بچههای این روستا درخواست اداره آموزش و پرورش را قبول کردم و به این مدرسه آمدم.
وی با ابراز خرسندی از دیدن دانشآموزانی که در این روستا به آنها خواندن و نوشتن یاد داده، ادامه میدهد؛ بسیاری از دانشآموزان این روستا علاقه ادامه تحصیل دارند ولی به دلیل راه دسترسی نامناسب و مشکلات مالی خانوادهها نمیتوانند ادامه تحصیل دهند.
او میگوید: کاش شرایطی فراهم میشد که دانشآموزان شهری به این روستاها میآمدند و امکانات این مدارس را با مدارس خود مقایسه میکردند، تا قدردانتر شوند.
زمانیان میافزاید: تشویق دانشآموزان مدرسه با هدایای مثل دفتر و قلم و کیف و لباس فرم و کتاب از طریق خیرین انجام میشود و مهمترین خیر که به این بچهها کمک میکند، خانواده مرحوم کاظمی است که در سال 63 فرماندار کاشمر بوده است.
او معتقد است؛ کاش هر کسی که بتواند به این بچهها خدمتی کند از آنها دریغ نکند؛ چون این مدرسه و دانشآموزانش با مدارس داخل شهر و دانشآموزان مناطق شهری متفاوتند و برای توزیع عادلانه امکانات و رفع تبعیضها نیاز است مسئولین نگاه ویژهای به آنان داشته باشند.
به دانشآموزان محروم روستایی و عشایری عشق میورزم
علی صلاحیان، معلم دیگرروستای گندمبر، این روزها وارد بیست و یکمین سال فعالیت خود شده و معلمی را به عنوان سرباز معلم، در روستاهای عشایری سیستان و بلوچستان در منطقه کنارک تجربه کرده و پس از استخدام در آموزش و پرورش باز هم در مناطق عشایری رشتخوار و زاوه فعالیت داشته و به گفته خودش به تدریس در کلاسهای چند پایه عادت دارد.
او میگوید: در سالهای پایانی خدمتم چند سالی است به دانشآموزان روستای محروم گندمبر درس میدهد و هر روز همه خطرات را به جان میخرد تا خود را به مدرسه برساند.
وی از اینکه به صورت خانوادگی و به همراه همسر و مادر همسرش، آموزش دانشآموزان را در سه کلاس این مدرسه انجام میدهد؛ ابراز خرسندی کرده و میگوید: دانشآموزان در سه کلاس این مدرسه تحصیل میکنند که تدریس کلاس اول و دوم با خانم زمانیان مادر همسرم، کلاس سوم و چهارم با همسرم خانم ذبیحی و پنجم و ششم با بنده است.
وی ادامه میدهد؛ تا پارسال با دو معلم مشغول به تدریس در این مدرسه بودیم و امسال با درخواست از اداره یک معلم دیگر اضافه شد.
او که خود دو دختر دانشآموز دارد؛ عشق به خدمت در مناطق محروم را جزو افتخارات دوران کاریاش دانسته و میگوید: 18سال معلم کلاسهای چند پایه بودهام و علیرغم اینکه کلاسهای چند پایهای سختیهای فراوانی دارد ولی با عشق کارم را ادامه دادهام.
صلاحیان میگوید: بچههای روستا، دلهای پاکی دارند و با عشق آنها هرچه را آموختهام؛ میآموزم هرچند کتابهای درسی جدید نیاز به امکانات جانبی برای تدریس دارد که ما از این امکانات محروم هستیم اما با کمترین امکانات، هم به کارمان ادامه دادهایم.
او با مرور خاطراتش از تدریس در این روستا میگوید: بارها اتفاق افتاده در رفت و آمدهایی که با خودرو شخصی انجام دادهام در باتلاق کویر مانده و حتی چندین بار ماشین در این جاده خراب شده و چندین ساعت منتظر بودهام تا کسی از این جاده عبور کند و برایم کمک بیاورد چون موبایل هم در این جاده آنتن ندارد.
صلاحیان امیدوار است؛ همکاران و مسئولین و شهروندانی که اسم گندمبر را نشنیده و این فضا را ندیدهاند؛ قدم رنجه کرده و شاهد حضور آنها در این روستا باشیم و این روستای عشایری به ویژه دانشآموزان آن با نگاه ویژه مورد توجه بیشتر قرار گیرند.
بیسوادی و کمسوادی خانوادهها دردسرساز است
منصوره ذبیحی که در کنار همسر و مادرش در کسوت معلمی در روستای گندمبر حضور دارد؛ هم عاشقانه کار میکند.
او میگوید: حقوق من با دبیرانی که در روستاهای نزدیک شهر و در فاصله 5 و10 کیلومتری شهر مشغول خدمت هستند یکی است اما از حضور در این روستا با دیدن بچههایی که عاشق آموختن هستند، احساس نشاط و شادابی بیشتری میکنم.
وی با بیان اینکه بیشترین مشکلات کلاسهای چند پایه، زمان محدود برای تدریس است و همیشه وقت کم میآورم؛ تصریح میکند: بیسوادی و کمسوادی خانوادهها به مشکلات افزوده است زیرا با کتابهای جدید والدین باید با بچهها در منزل تمرین کنند تا یادگیری بهتر شود.
این گفتگو را به پایان میبرم اما در ذهنم مرور میکنم اگر امیرمؤمنان، مولای متقیان علی(ع) میفرماید: «من علمنی حرفاً فقد صیرنی عبداً؛ هرکس چیزی به من بیاموزد، مرا غلام خویش کرده است.» این بیان برای ما درس است تا هم ما قدر معلمان را بدانیم و هم معلمان، قدر خود را بدانند و تشخیص دهند چقدر، وجود آنها در سرنوشت یک ملت مؤثر است.