رسیدن به “حاکمیت یکدست” از سالها قبل در بین لایههای مختلف جریان اصولگرایی طرفداران بسیاری داشته است و یکبار در سال 1384با تلاشهای همین تفکر، آقای احمدینژاد در رأس قوه مجریه قرار گرفت، اما بنا به ارزیابی اتاقهای فکر این جریان، رفتار و مواضع غیرقابل پیشبینی ایشان برخلاف انتظار بهویژه در دوره چهارساله دوم بود و موجب شد تا این نظریه به محاق رود.
چندسال گذشت تا آنکه برای تحقق این ایده، مجدداً سال 1398 انتخابات مجلس شورایاسلامی و در سال 1400 انتخابات ریاستجمهوری به نحوی مورد مهندسی قرار گرفت تا در رأس این دو قوه دو چهره اصولگرا قرار بگیرند. قوهقضائیه هم که طی30 سال گذشته همواره با انتصاب قاضیالقضات اصولگرا اداره شده است. بنابراین در سالگرد سهسالگی مجلس و ورود به دوساله شدن دولت، مناسب خواهد بود که در آخرین شماره نشریه آوایکاشمر، با تحلیل و تصویری از حالوروز امروز ایران، نگاهی به عملکردها و دستاوردهای “حاکمیت یکدست” داشته باشیم.
***
اگر بپذیریم که تعامل سه قوه باهم مجموعاً “نظام تدبیر کشور” را تشکیل میدهند و تعیین تکلیف میکنند، با ارائه تصویری از شرایط امروز ایران شاید بتوانیم بهعنوان نتیجهگیری، پاسخ دقیقتری به نتیجه عملکرد و دستاوردهای “حاکمیت یکدست” بدهیم.
به نظر من امروز در عرصه سیاسی کشور سه جریان فکری و سیاسی نقشآفرین هستند. “جریان گسترده و فراگیر معترضان” هستند که در سال 96 و 98 بروز و ظهور مقطعی البته با مطالبات اقتصادی و معیشتی داشتند، اما با مرگ خانم مهسا امینی در 25 شهریور امسال، با طرح مطالباتی از جنس فرهنگی و نوخواهی سبک زندگی، بهسرعت یک جنبش اعتراضی سراسری را تشکیل دادند.
از این جهت این جریان را “جنبش” میدانم که تقریباً همه نشانهها و مشخصات یک جنبش را داراست. زیرا اولاً نهتنها شکافها و گسَلهای قومی، مذهبی، جنسیتی، اقتصادی و اجتماعی را پشت سر گذاشته است، بلکه در بین اقوام مختلف ایرانی، شیعه و سنّی، شرق و غرب و شمال و جنوب ایران نزدیک به شش ماه است که صدای این جنبش اعتراضی به گوش میرسد و اهداف و مطالبات مشترک این جنبش، نهتنها هیچ مرزبندی ایجاد نکرده بلکه بهصورت فزایندهای اقوام مختلف ایرانی مانند بلوچها، کُردها و همچنین شیعیان و اهل سنّت در راستای رسیدن به اهداف این جنبش از هر زمان دیگری همگراتر و منسجمتر هستند.
این جریان اعتراضی “جنبش” است چون خلق ادبیات میکند، آثار فرهنگی و هنری بهصورت خودجوش تولید میکند، با اینکه برخلاف خیزشهای متعارف فاقد رهبری و سازماندهی و تشکیلات مشخص است، اما تداوم دارد. این جنبش بهعنوان نیروی برتر نهتنها در ایران بلکه در بین شش هفت میلیون نفر ایرانیان خارج کشور به طرز بیسابقهای طرفدار پیدا کرده و امروز در بسیاری از پایتختهای اثرگذار دنیا تجمعاتی تحت تأثیر این جنبش شکل گرفته است.
دومین جریان مؤثر در صحنه مجموعه ظرفیتهای نیروهای انتظامی و حافظ امنیت هستند که با استفاده از فرصتهای در اختیار، با همه توان برای کنترل اعتراضات تلاش میکنند تا شرایط را به قبل از25شهریور برگردانند. طبیعتاً در این جدالی که بین مجموعه “حافظان وضع موجود” و کنترل اوضاع با تحرکات این جنبش جریان دارد، تعدادی از جوانان و نوجوانان چه از نیروهای معترض و چه از نیروهای حافظان امنیت، مأموران ناجا، بسیج و… متأسفانه جان خود را از دست دادند.
از نظر من همهکسانی که در این مسیر جان باختند و شهید و یا نقص عضو شدند، در یک برداشت کلی، فرزندان این آب و خاک هستند و این خسارت هنگفتی است که بر پیکره ایران اسلامی تحمیل شده است.
در این بین جریان سومی هم میتوان سراغ گرفت که این جریان به لحاظ کمّی اکثریت بالایی از مردم ایران را شامل میشود. بر اساس آنچه مشاهده شد و برخی از مراکز مطالعاتی حاکمیتی اعلام نمودند امروز تحت تأثیر تورمهای 4 و 5 ساله بالای40 درصد، تداوم تحریمها و افزایش روزافزون قیمتها بهخصوص در شرایط فعلی که طی 24 ساعت بیش از 15 مرتبه تغییر میکند، نزدیک به 80 درصد جامعه ایران تحت تأثیر تنگناهای اقتصادی و معیشتی از شرایط جاری ناراضی هستند. این نارضایتی بهصورت بالقوه جنبش اعتراضی را پشتیبانی میکند اما در اوج این تحرکات، کمتر از دو تا سه درصد مردم ایران را توانسته است وارد میدان و عرصه و خیابان کند.
این زمینه نارضایتی جریان سوم، هرچند پژواک صدای بالایی ندارند اما برای هرکدام از دو سر این نزاع، فرصت و در عین حال تهدید به شمار میروند. برای فعالان خیابانی فرصت هستند چون فشارهای روزمره موجب میشود از وضع موجود راضی نباشند و چون از عملکرد نظام تدبیر کشور رضایت خاطر ندارند، مخالفتی با معترضین خیابانی هم در ذهنشان خطور نمیکند. اما برای نظام سیاسیکشور تهدید هستند، چون به هر میزانی که دامنه نارضایتیها افزایش یابد، اولاً از درصد حافظان وضع موجود که با احتساب آرای 15تا20 درصد جامعه ایران که آقای رئیسی در سال1400 کسب کردند، کاسته شده و از این طریق پایگاه دولت و مجلس فعلی به لحاظ سیاسی و اجتماعی دچار ریزش و تضعیف قرار میگیرد. همچنین برای نظام حکومتی کشور تهدید محسوب میشود زیرا تداوم این وضعیت و بهخصوص تشدید مضاعف تنگناهای اقتصادی و معیشتی از قبیل دو برابر شدن نرخ ارز از زمان آقای رئیسی و تورم75درصد موادغذایی که مراکز رسمی کشور اعلام میکنند، در کنار افزایش فقر و گسترش شاخص فلاکت، فرار سرمایه، کاسته شدن از میزان سرمایهگذاری و بخشهایی که نشاندهنده تزلزل در نظام اجتماعی و اقتصادی کشور است، در صورت تداوم این وضعیت، این نارضایتیها تهدید بیشتری علیه نظام اجرایی کشور و فرصت بیشتری برای جریان اعتراضی که در تندترین طیفشان به دنبال تغییر نظام هستند، خواهد بود. ضمن انکه با هژمونی که در عرصه بینالمللی به وجود آوردهاند، بخش قابلتوجهی از پارلمانهای کشورهای اروپایی و آمریکایی را به خودشان جلب کردند، و اینها همه تهدیدهایی است که وجود دارد.
فکر میکنم تکلیف جریان اول یعنی “جنبش اعتراضی” روشن است چرا که بخش رادیکال این جنبش در بخش داخلی و بینالمللی همچنان که اعلام کردند به دنبال تغییر نظام سیاسی در ایران هستند. بخش دوم، هم که “حافظان وضع موجود” هستند. اما تکلیف بخش سوم که 80 درصد مردم ایران را شامل میشوند، در میانه این دوگانه حافظان وضع موجود و براندازان، نامعلوم است و این بلاتکلیفی ناشی از ذخیره دانش و تجربه ملت ایران است که به تحرکات فعلی، بهسادگی خوشبین نیست و نمیتواند بهسادگی بپذیرید مسیح علینژاد، رضا پهلوی و گلشیفته فراهانی بخواهند راهبری سیاسی کشور را برعهده بگیرند.
تجربه انقلاب مشروطه و کودتای 28 مرداد و انقلاباسلامی، دفاعمقدس و هزینههای هنگفتی که اکثریت ملت ایران در10 ساله اول پس از پیروزی انقلاباسلامی برای تأسیس تثبیت نظام جمهوریاسلامی ایران دادند، بسیار سنگین بود. تا آنجا که امروز در اقصی نقاط روستایی کشور، مواجه با گلزارهای پرشماری از شهدای انقلاباسلامی و جنگ تحمیلی هستیم که جان خودشان را فدا کردند تا نظام جمهوری اسلامی به پیروزی برسد و تثبیت شود. این سرمایههای انسانی جانبازان عزیز و آزادگان و رزمندگان در کنار هزار میلیارد دلاری که مستقیم در جنگ تحمیلی هزینه کردیم، موجب میشود این 80 درصد جمعیت بالقوه ناراضی ایران در عین نارضایتی و لمس همه مشکلات و تنگناهای اقتصادی و معیشتی، همراهی عینی و عملی با جریان برانداز از خود نشان ندهد.
اکثریت مردم معترض و در عینحال خواهان اصلاح و بهبود نظام کشورداری، از همراهی عملی با هر جریانی که ندای جابجایی نظام سیاسی ایران را داشته باشد، اَبا دارند. ایرانیان بهخوبی تشخیص میدهند کشور در صورت تکرار انقلاب و جابجایی قدرت، بیش از وضع موجود از گردونه توسعهیافتگی دور خواهد ماند و تداوم این وضع نیز از نظر اکثریت ناراضیان قابلقبول نیست.
نکته دیگری که در وضع موجود میتوان به آن اشاره کرد، تعارض فاحش و آشکار گفتمانی اکثریت ملت ایران با سران کشور و ادارهکنندگان ایران است. مردم وقتی در جستجوی نرخ دلار ارز و سکه و مقایسه نرخ روز با ماههای قبل سَرخورده شده و احساس میکنند از نقطه هدف یعنی رسیدن به زندگی نُرمال و مطلوب دچار عقبگرد و پسرفت هستند، با این وجود نفر دوم کشور پس از رهبری، چشم در چشم مردم و خلاف واقع، با اعتمادبهنفس افراطی اعلام میکند؛ “همه اعتراضات درون و بیرون کار دشمن است و دشمن از اینکه قطار پیشرفت ایران بهسرعت در حال حرکت است، ناخشنود است”. بنابراین این قطار مظلوم در این تعارض مفهومی بیش از سایر مفاهیم امروز مورد ظلم و ستم قرار میگیرد.
امروز دولتمردان در یک گفتمان کاملاً متعارض با برداشتهای عینی و مشاهدات روزمره مردم از وضع زندگیشان، دلیل این نارضایتیها و اعتراضات را “سرعت پیشرفت کشور” میدانند و ظالمانه آن تشبیه غیرقابل باور را به قطار و سیستم حملونقل ریلی نسبت میدهند که بالاترین استانداردهای فنی علمی و اجتماعی و اقتصادی کشور را داراست.
مجموعه حاکمیتی کشور در قوای سهگانه، خلاف شعارها و برخلاف آنچه در مناظرات انتخاباتی در خصوص داشتنِ برنامه اقتصادی داشتند، برجام را منکوب کرده و شعار دادند ما و جوانان مؤمن انقلابی میتوانیم آن دسته از اقداماتی که شخصیتهایی مانند دکتر ظریف و عراقچی نتوانستند در عرصه بینالمللی به انجام برسانند، را به نتیجه برسانیم. فارغالتحصیلان کمتجربه و نوعاً کمسواد دانشگاه امام صادق را بر مدیریت کلان کشور گماردند، و اکنون آنچه در عمل مشاهده میشود، سراب بودن همه این افقهای ترسیمشده توسط حضرات حاکم بر کشور است و لذا موجی از اضطراب و نگرانی بر جامعه ایران مستولی است.
اصلیترین مشکل در شرایط امروز ایران، مشکلات اقتصادی و معیشتی است. در مرحله دوم، فرزندان و نسل جوان متأثر از فضای دیجیتالی و شبکهای شدن ارتباطات اجتماعی و توسعه تکنولوژی با دنیا، سبک زندگی پدران و مادرانشان را نمیپسندند. بنابراین نوخواهی و تحولخواهی نسل جوان در سَبک زندگی، مطالبه بعد از مشکلات اقتصادی است.
در حوزه سیاسی هم، به محاق رفتن گفتمان صلح و انکار واقعیت وضع موجود از سوی مسئولان که نسبت به همه منتقدین و اعتراضکنندگان، به دیده تهدید و دشمن نگاه میکنند. در جریان اعتراضات اخیر چندین هزار نفر بازداشت شدند که با تلاش آقای اژهای و موافقت رهبری بخشی از این جوانان و نوجوانان آزاد گردیدند، ولی شخصیتهایی مانند مهندس موسوی و کروبی پس از گذشت بیش از10سال، همچنان در حبس غیرقانونی هستند.
وضع موجود برخلاف باور داشتِ نظام تدبیر کشور، قابلتداوم نیست. راهحل گشایش اداره امور ایران حتی در عرصههای اقتصادی حسب نظریات مطرحشده توسط متخصصین علم اقتصاد، “اقتصادی” نیست بلکه چه در عرصه داخلی و چه در عرصه بینالمللی از جنس “سیاسی” است.
در عرصه داخلی، راهحل غلبه پیدا کردن بر مشکلات، اعلام عفوعمومی از سوی رهبری برای همه آحاد مردم ایران است چه آنانی که در ایران زندگی میکنند و یا آنهایی که در خارج از کشور هستند و بستن باب پروندههای موسوم به پروندههای امنیتی، در آن صورت دیگر مسیر حبس خبرنگاران، فعالان سیاسی و مدنی بسته میشود و از این جهت روزنه امیدی برای جوانان ایجاد میشود.
تجدیدنظر اساسی در حوزه روابطخارجی و گماشتن عناصر صاحبنظر و متخصص بجای مردان ناتوان امروز حوزه دیپلماسی کشور، از ضروریات حل مشکلات کشور است.
در کنفرانس اخیر امنیتی مونیخ به جای محمدجواد ظریف که از جوانی در دانشگاه و عرصه دیپلماسی بوده و متخصص روابط بینالملل است، خانم مسیح علینژاد و رضا پهلوی و… بروز و ظهور پیدا میکنند. این هجمه تبلیغاتی و سیاسی علیه ایران در 44 ساله گذشته بیسابقه بوده و از منظر تحلیل دلسوزان کشور، باید به این نشانهها و تهدیدهای کشور در حوزه سیاست خارجی، توجه شود.
تعیین تکلیف برجام و برداشتن موانع فراروی پیوستن ایران به اقتصاد بینالمللی و روابط جهانی، تلاش برای مبرّا کردن اتهامات متوجه ایران از همراهی با امپراطور دیکتاتور شرق در حمله به اوکراین، از جمله مسائل کلیدی حل مسائل امروز ایران هستند. چنانچه حاکمان فعلی کشور در دورهای که همه یکدست هستند بتوانند اقداماتی از این دست شجاعانه انجام دهند، میتوان شاهد حال روز بهتری برای ایران بود در غیر اینصورت نهتنها نمیتوان برای رئیسی و قالیباف و امثال اینها دستاورد مثبتی را احصاء کرد، بلکه در وجدان عمومی جامعه امروز ایران و همچنین در آئینه تاریخ آینده، این دسته از حکمرانان ایران به جای اینکه مثل مرحوم امیرکبیر و هاشمیرفسنجانی و خاتمی و… ماندگار باشند، باید نگران این باشیم که همانند برخی از حکومتگران عصر تاریک دوره قاجار، به بدنامی در تاریخ کردار و رفتارشان به ثبت برسد.
تحمل این روزها برای دلسوزان ایران، نسل انقلابی و جوانان بسیار دشوار است. امیدوارم نظام تغییر کشور که امروز فقط یک مرجع است که میتواند اقدام به اصلاحات اساسی بزند، به این دوره ناگوار پایان دهد و با قدم گذاشتن در مسیر بازنگری و اصلاح، همچنان شاهد تداوم “جمهوریت” نظام باشیم که متأسفانه امروز کمتر از آن حرفی زده میشود و هم از “اسلامیت” نظام که امروز دچار لطمات جدی شده، حفاظت شود و مجدداً به شرایطی که گفتوگوی تمدنهای رئیسجمهور ایران در سال2001، در همین دنیای پرآشوب کنونی بهعنوان ایدهای که مورد اجماع سازمان ملل قرار گرفت، برگردیم.
ظرفیت تاریخی و سیاسی و مدیریتی کشور هرچند بسیار لطمه دیده، اما همچنان دارای باقیماندهای از بُنیه است که در صورت دست برداشتن حاکمان امروز کشور از تکرار گفتمان غیرقابل باور خودشان، تحققیافتنی است.
مشکل اصلی امروز کشور ما مدیریت است. بنا به گفته شاعر خراسانی مرحوم “سیدصادق سرمد”:
میخانه اگر ساقیِ صاحبنظری داشت
میخواری و مستی ره و رسم دگری داشت
پیمانه نمیداد به پیمانشکنان باز
ساقی اگر از حالت مجلس خبری داشت
به نظر من مشکل در نظام “تدبیر و مدیریت” کشور است. مقایسه میرزا تقیخان امیرکبیر با میرزا آقاخان نوری که هر دو برخاسته از تاریخ همین سرزمین هستند، این سرزمین مستعد است برای پروراندن چنین شخصیتهایی چه در وجه مثبت و یا وجه منفی. اگر در توصیف سرعتِ قطار پیشرفت کذایی و غیرواقعی تجدیدنظر شود، همچنان میتوان به رهایی ملک و ملت ایران از این گرفتاریها امیدوار بود.