قرارمان ساعت 10 صبح در هوای نسبتا سرد زمستانی بود ، منزلش در حاشیه خیابان اصلی قرار داشت، زنگ را زدم و از درب کوچک آبی رنگ وارد میشوم. نمیدانستم با چه شخصیتی مواجه میشوم، پس از ورود درب اتاق توسط همسرش باز میشود، با سلام و علیک وارد میشوم. پنجره نسبتا بزرگی در روبرویم قرار داشت که پشت آن فردی به شکم روی تخت دراز کشیده بود، کنارش مینشینم، با خندهای که بر لب داشت میگوید؛ «این اولین باری است کسی برای شنیدن خاطراتم و مکتوب کردنشان به سراغم میآید».
سالهاست این جانباز70 درصد روی تخت دراز کشیده و با ویلچر طی مسیر میکند، ولی در تمام این سالها از آنچه برایش اتفاق افتاده، شکوه و گلایهای نداشته است.
***
“حسن رستمی“ شهید زنده دوران هشتسال دفاع مقدس است که به دلیل جانبازی، 40 سال ویلچرنشین شده است، هرچند میتوانست در شهر و خانه خود بنشیند و بیتفاوت به حوادث آن زمان، زندگی عادی خود را داشته باشد، ولی از قبل انقلاب برای این نظام تلاش کرد و جان و سلامتی خود را در جنگ تحمیلی فدای ملت و مملکت کرد.
چند وقتی میشود به خاطر سوختگی بدنش بهراحتی نمیتواند بخوابد، چرا که در سرمای اخیر به دلیل کمبودِ گاز مجبور به استفاده از تشک گرمکننده مخصوص میشود اما چون بدنش حسی ندارد، دچار سوختگی شده و دردی بر دردهای دیگرش افزوده است.
رستمی در ابتدا از زمان جوانی صحبت به میان آورد؛ و میگوید: با توجه به اتفاقات آن زمان، سال 56 به خدمت فراخوانده شدم ولی چون نظام شاهی بود، نرفتم و از خلیلآباد به تهران فرار کردم.
وی که بعد از پیروزی انقلاب به فرمان امام به سربازی میرود، اظهار کرد: واههای آخر خدمتم بود که جنگ شروع شد. آن زمان پدرم فوت شده بود، بعد از سربازی با دوستانم تصمیم گرفتیم به جبهه برویم.
وی با بیان اینکه در بستان زخمی شدم و سوغات آنجا سه ترکش است که هنوز در بدن دارم، تصریح کرد: پس از اینکه به شهر آمدم دامادمان مرا مشهد پیش خواهرم فرستاد تا دوباره به جبهه نروم تا درمان شوم، اما به کاشمر برگشتم، کاروان آماده حرکت به سمت جبهه بود، خیلی سریع با ماشین کمیته، خودم را به خلیلآباد رساندم و لباسهای جبهه را برداشتم، هرچند مادرم از رفتنم به خاطر زخمهایم ناراضی بود، ولی مجدد عازم جبهه شدم.
رستمی اظهار کرد: گردان زمان سربازیم به منطقه عملیاتی بندر امام اعزام شده بود آنجا همه از حضور من تعجب کرده بودند. پسردایی مادرم شهید قوامی که فرمانده ما بود، مرا دعوا کرد. گفتم مادرم موافقت کرده و با بچههای بسیجی به جبهه آمدم. ما را دوباره به منطقه شوش بردند و در عملیات بیتالمقدس روزهای عید 1361 ساعت چهار یا پنج صبح بود که از ناحیه شکم و کمر مجروح شدم، مرا به پشت خط بردند و از همان زمان ویلچرنشین شدم و از حضور در جبهه بازماندم.
وی افزود: شور جوانی و غرور در آن زمان طوری نبود که فقط به فکر تفریح و رفیقبازی باشیم، جوانان همه غرور داشتن، باوجدان و انقلابی بودند اینها شعار نیست، مشکلات را دیدم و رفتم؛ حتی شش ماه احتیاط را خدمت کردم حدود ششماه زمستان در جبهه بودم و بعد اینگونه ویلچرنشین شدم.
این جانباز دفاع مقدس با بیان اینکه جنگ تحمیلی همانگونه که امام خمینی(ره) گفتند برای مملکت خوب بود؛ خاطر نشان کرد: بعضیها بعد از جنگ آمدند خودشان را جا زدند و بهنظام چسباندن و بر پیشانی جای مهر درست کردند و یقه بستند و بعضی را ضدانقلاب و چپی و راستی خواندند و جدایی بین مردم انداختند.
رستمی با اشاره به اینکه کاش مثل زمان جنگ همه برادر بودیم و درجهها و تفاوتها نمیآمد، گفت: الان نامردمیهایی میبینیم که دل ما را به درد میآورد حتی رئیس بنیادشهید کشور به جانباز جامعه توهین میکند و میگوید وقت ندارم، در صورتی که اگر به قدرت رسیده و پول بیتالمال در دست اوست به دلیل جانفشانی شهدا، ایثارگران، آزادگان و جانبازان است و پدر و مادرهایی که نان نخوردند و از حق خود گذشتند و به جبههها کمک کردند تا پیروزی حاصل شود.
این جانباز ادامه داد: طی تمام این سالها مادر و پدر جانبازان نخاعی بودند که بسیار اذیت شدند، ولی هیچکس از آنها یادی نمیکند، اگر زندهام از دعاهای مادرم است، مادرم خیلی اذیت شد و زجر کشید ولی متأسفانه از دادن یک دفترچه درمان به مادران و پدران جانبازان دریغ کردند، اینها درد است نه اینکه کمک میخواهم، هیچچیزی برای خودم نمیخواهم ولی ناراحتکننده است.
وی افزود: وقتی به آسایشگاه برای دیدن دوستان میروم میگویند؛ مسئولین ما را برای عکس و دکور میخواهند، انگار عمر ما زیاد شده و برای آنها هزینه داریم.
رستمی گفت: دفاع و حضور در صحنه جنگ وظیفه بود و هست باید میرفتیم و الان هم آمادگی داریم ولی برای یک مراسم مگر جانباز و ایثارگر و آزاده بهاندازه یک مسئول و معلم و مدیر ارزش ندارد که دعوت شود؛ جانباز ردهبالا در کشور داریم که هیچکس آنها را نمیشناسد چون افراد بیتوقعی هستند، ولی یک ورزشکار تا پدر و مادرش را جامعه میشناسند، آنهم به خاطر کمکاری رسانه ملی است مراسم شهادت جانباز 70 درصد در بیخبری و ساده برگزار میشود و مراسم شهید گمنام را با ابهت برگزار میکنند.
رستمی با اشاره به اینکه با دوستان هنوز ارتباط دارم ولی همیشه به یاد دوست عزیزم شهید هرمزی هستم، افزود: به همه جوانان گفتهام و میگویم ناشناخته قضاوت نکنند، جو گیر نشوید چون قضاوت فقط کار خداست، کشور ما را با کشورهای دیگر مقایسه نکنید که دیگران پیشرفت کردند و ما عقبیم. ما هم پیشرفت کردیم زمانی که در زیر هجمه گلولهها برای یک موشک مانده بودیم و جعبه مهمات از دشمن به غنیمت میگرفتیم، خوشحال میشدیم ولی الان پیشرفت کردیم.
این جانباز 70 درصد عنوان کرد: بهتر است جوانان بدانند در زمانی که درس میخواندیم معلم آمریکایی برایمان آورده بودند و توهینها میکرد و ناراحت بودیم و چاره نبود، آمریکایی ها جز برای از بین بردن مردم ایران چیز دیگری در فکر ندارند.
***
قطعأ در تاریخ دفاع مقدس مردان بزرگی بودند که از جان، مال و زندگیشان برای حفظ کشور و ناموس گذشتند تا امروز در امنیت به سر ببریم، که درباره هریک میتوان کتابی عظیم و ارزشمند نگاشت، هرچند بازهم حق مطلب برای این عزیزان ادا نمیشود.
ای کاش مسئولان به جای اینکه با گرفتن چند عکس یادگاری برای خود رزومه درست کنند به فکر رفع مشکلات این قشر از جامعه که همه زندگیشان را مدیون آنها هستند، میبودند.