تضاد دولت و ملت نظریه تاریخ و سیاست در ایران
“کتاب تضاد دولت و ملت، نظریه تاریخ و سیاست در ایران” نوشته دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان استاد دانشکده شرقشناسی دانشگاه آکسفورد که مجموعه مقالات ایشان در سالهای اخیر به زبان انگلیسی در مجلات علمی منتشر و توسط علیرضا طیب ترجمه و توسط نشر نی به سال 1380 در 412 صفحه منتشر و در اختیار اهل پژوهش قرار گرفت.
ریشه بررسیهای ارائهشده در کتاب حاضر به دهه۱۳۴۰خورشیدی (۱۹۶۰میلادی) باز میگردد. هنوز چندی از انقلاب سفید شاه در سال ۱۳۴۲ نگذشته بود که شورشهایی در خرداد همان سال به پا شد و در پی آن، دست طبقات ریشهدار اجتماعی بهویژه اربابان زمیندار، علمای بلندمرتبه، و دیگر گروههای سیاسی وفادار به قانون اساسی که خواهان برخی اصلاحات بودند از مشارکت راستین در فرایندهای سیاست و حکومتداری کوتاه شد. نکته مهم، از لحاظ نظری و عملی این بود که دولت بهجای طبقات اجتماعی و گروههای سیاسیای که از صحنه سیاست کنار گذاشته شده بودند طبقات جدیدی مانند طبقات تجاری و صاحبان حرفههای دفتری شهرنشین را پایگاه اجتماعی خود قرار نداد؛ یعنی نظر هیچ طبقهای در اداره امور کشور دخیل نبود تا قدرت سیاسی و حکومت، مشروعیت خود را از آن بگیرد.
برعکس، رژیم پایگاه اجتماعی خود را از دست داد، همه قدرتها و اختیارات را در دست خود متمرکز کرد و هر روز بیش از پیش همه طبقات اجتماعی و عملاً همه جامعه را نسبت به خود دشمن یا (به نسبت هرچه کمتر و کمتری) بیتفاوت ساخت. تغییری که رخ داد تغيير از دموکراسی به دیکتاتوری نبود بلکه نظام مشروطیت محدود (چیزی شبیه دیکتاتوریهای اروپایی) به حکومت خودکامه تبدیل شد. درآمدهای رو به رشد نفتی که بعدها ارقام سرسامآوری پیدا کرد و آزادانه به دست دولت میرسید و به دست همان، توزیع میشد، سر برآوردن دوباره حکومت خودکامه را تسهیل و تقویت میکرد. ولی حکومت خودکامه، زاده این درآمدها نبود، چه این نظام در تاریخ ایران پدیدهای عادی و طبیعی بود. در واقع، پیش از آن نیز یکبار دیگر در پایان دوران حکومت قانونی در فاصله اواخر دهه۱۳۰۰خورشیدی (۱۹۲۰ میلادی) و سال ۱۳۲۰ (۱۹۴۱ میلادی) روند مشابهی پا گرفته بود.
در هر حال، به نظر نگارنده چنین میآمد که شیوههای فکری، مدلها، رویکردها یا نظریههای موجود (که همگی عملاً بر پایه نظریههایی استوار بود که درباره تاریخ اروپا پرداخته شده بود) نمیتوانست تبیین رسا و کارآمدی از رویدادهای اجتماعی و سیاسی جاری ایران به دست دهد و پیامدهای احتمالی آنها را نمایان سازد. برای نمونه، بهرغم همه امیدها و آرزوهای بسیاری از فعالان ایرانی و هواخواهان مسلکهای مختلف، نمیشد با هیچ درجهای از احتمال پیشبینی کرد که رژیم، در اوج دوران وفور و زمانی که کشور از سطح زندگی متوسطی برخوردار بود که پانزده سال پیش از آن حتی نمیشد خوابش را دید، خیلی بهسرعت و در نتیجه یک انقلاب مردمی ـ که عملاً مخالفی نداشت ـ ساقط شود. علت، آن بود که چنین رخدادی با تاریخ اروپا و عقل سلیم اروپایی، و با تحلیلهایی که خواه در ایران، در اروپای غربی، ایالاتمتحده یا اتحاد شوروی بر پایه آن تاریخ و عقل سلیم ارائه میشد تعارض داشت. (از مقدمه کتاب)
خواندن کتاب فوق را که مشابهتهای تاریخی فراوانی دارد به اهالی دیارمان توصیه میکنم.