«بیپرده با اعضای محترم شورایاسلامی شهر و دیگر مسئولین ذیربط»
در هفتههای اخیر زمزمههایی به گوش میرسد که حکایت از تغییر نام برخی از خیابانهای اصلی و قدیمی شهر حکایت دارد. این نکته در شهرهای بزرگ و از جمله پایتخت مسبوق به سابقه است، که مرکز سیاست است؛ چه در کشور ما هیچ حوزهای نیست که از نیش گزنده سیاست ایمن باشد؛ اما در شهرهای کوچک که برای بسیاری از شهروندان ایرانی استانهای دور دست، ناشناخته است جز سیاستزدگی، خود شیرینی و خودنمایی چیزی را به ذهن متبادر نمیسازد.
نگارنده اگر نقدی بر این معضل فرهنگی دارد و از سر دلسوزی وقت خویش و دیگران را هدر میدهد از آن روست که دست کم دو سه دوره عضوی از اعضای کمیسیون نامگذاری معابر و میادین شورای شهر بوده است و دستکم در این زمینه حرفی برای گفتن دارد.
پیش و بیش از واگوی خاطرات و تجارب کار در این حوزه، لازم است بگویم: در ارتباط با زدایش فرهنگ طاغوتی و القا و تحمیل فرهنگ یاقوتی چندان ره افراط پیمودیم که جدای از امحای علایم و نشانهها و نمادهای حکومت پیشین و نابودی اسناد تاریخی «وقایعاتفاقیه» گاه به ضرورت و مصلحت سیاست، نام و نشانههای برگزیده ملی و میهنی و برآمده از انقلاب خود را، خودمان به میل نوآمدگان تسلیم به تغییر شدیم؛ از جمله مصدق، شریعتی، منتظری، … و شیخ نمر!
در شهر خودمان کاشمر خیابان دادگستری، شریعتی نام گرفت، که از قضا اینک با وجود نام با مسمایی(دادگستری)که دارد در مظان تغییر است.
کمیسیون نامگذاری معابر و میادین شهرها و تعداد اعضای آن، با توجه به ظرفیت و جمعیت شهرها متغیر است؛ اما عمدتاً با ریاستشهردار یا مسئول روابطعمومی یا عضوی از اعضای شورایشهر میباشد. ترکیب اعضای آن از آموزش و پرورش، شورا، شهرداری، ارشاد، تبلیغاتاسلامی، فرمانداری، بنیاد شهید، و… متغیر است.
در دو، سه دورهای که نگارنده(عضو حقیقی از آموزش و پرورش) عضو این کمیسیون بودهام، همواره پیرامون نامگذاری معابر مناقشاتی دراز دامن در میگرفت که خارج از این مقال است. تنها به یک مورد از آن اشاره میکنم.
روحانی محترمی از یکی از نهادهای انقلابی که عضو کمیسیون نامگذاری بودند باور داشتند با وجود داشتن هزار شهید نیاز به کش و قوس جلسه نیست، اما نگارنده و برخی دیگر از اعضای محترم کمیسیون نامگذاری باور داشتیم: باید نامهایی انتخاب کنیم که منطبق بر آییننامه کمیسیون نامگذاری بوده و علاوه بر آن، رسا، بامسما، ملی میهنی و مذهبی، بومی و مبین علایق و عواطف و احساسات ساکنین منطقه مورد نظر باشد و دستخوش تغییر و تحولات اجتماعی نشود.
از یادگارهای آن دوران معابر و میادینی نظیر بوستان و گلستان، بهار، سینا، شفا، حافظ، مولوی، فردوسی، نظامی، دانش، نسیم، شبنم، ایرج میرزا، عارف، و… را میتوان نام برد.
به یاد دارم که گاه، نام خیابان یا میدانی دو سهسال محل مناقشه بود. آن روحانی محترم با اشاره به هزار شهید شهرستان، به سهولت در نامگذاری تاکید داشتند؛ اما من و یکی از همکاران محترم فرهنگی اشاره داشتیم که قرار نیست معابر گورستان نامگذاری شود؛ وانگهی به احترام شهدا، دهها خیابان، مدرسه و اماکن دیگر نامگذاری شده است؛ از این گذشته خیال نکنید که ما مخالف ارزشهای انقلاب هستیم. ما خود رزمنده، جانباز و عضوی از خانواده شهدا هستیم، و نمایندگان مردمی که در شهری زنده و پویا زندگی میکنند. شهری که پازلی کوچک، از کهنترین تمدنهای جهان است؛ با داشتن صدها شخصیت علمی ـ فرهنگی و اندیشمند در اندازههای جهانی.
بگذریم که این گزافهگویی(خاطرات) از دشواریهای نکتهای به ظاهر ساده، ولی در چنبره سیاستزدهگی، حائز اهمیت است. اهمیتش از آن روست که نامگذاری معابر و میادین، جدای از آنکه مبین هویت و دراز پیشینهگی ماست؛ معرف معرفت، فرهنگ و زیستاجتماعی امروز ما نیز میباشد؛ نیز شناسای میراثی که برای فرزندان و فردای ایران به یادگار میگذاریم.
در نوزاییی پیدایش شخصیتها و پدیدههای روز آمد فرهنگی اجتماعی، هیچ تردیدی نیست، اما باورها عواطف هیجانات و حس نوستالژیک اجتماع را نباید نادیده و به بازیچه گرفت.
بسیاری از مردم کاشمر با گذشت حدود نیم قرن، هنوز خیابان۱۷شهریور را فیضآباد، ۱۵خرداد را خیابان خاکی، میدان آزادی را باغمزار، شهید غلامی را شهربانی، شهیدمطهری را سبزوار، و میدان انقلاب را فلکه مرکزی خطاب میکنند. شهر زنده و رو به گسترش است میتوان اماکن تازه احداث را به شخصیتها و پدیدههای نوپدید اختصاص داد. مناسبتهای روزها و سالهای گذشته ما به تاریخ پیوستهاند؛ همراه با راقمان آن دوران،که اینک از آنان تنها نامی بر خیابان و یا میدانی باقیمانده است. بدون شک آن نامها و یادها در دوره خویش از ارجمندی و جایگاه ویژه برخوردار بوده است (خیابان مدرس از دوره پهلوی) و برای مردم حرمت و بار روانی خاص خود را دارد. تاریخ را بازیچهی امیال و احساسات شخصی یا گروهی خود نکنیم؛ که:
زندگی صحنهی یکتای هنرمندی ماست.
هر کسی نغمهی خود خواند و از صحنه رود.
صحنه پیوسته بهجاست.
خرم آن نغمه که مردم بسپارند بیاد.
بسی زیباتر و خردمندانهتر است که «با عواطف و عادات مردم بازی نکنید!»