یکی از موضوعات با اهمیت برای کشورهایی که تمایل دارند با ساختار سیاسی دمکراتیک و مردم محور در سطح بینالمللی شناخته شوند، “مشارکت در انتخابات” است. انقلاب 1357 کشور ایران نیز، مشارکت مردم در سرنوشت خود را از طریق انتخاباتهای غیرفرمایشی همواره مورد نظر داشت و تاکنون نیز گرچه با تغییرات ماهیتی بسیاری نسبت به صدر انقلاب، انجام میشود و همواره سعی شده تا میزان مشارکت و آزاد بودن انتخاب توسط حاکمیت به رخ جامعه جهانی کشیده شود چرا که میزان مشارکت به عنوان برترین شاخص مشروعیت و محبوبیت شناخته میگردد، عاملی که خود میتواند به عنوان یک پیشبینی کننده در مشارکت گستردهتر سیاسی و اجتماعی در نظر گرفته شود. حال اینکه تا چه حد انتخاباتهای اخیر ایران منطبق بر معیارهای اولیه جمهوریاسلامی و عهد و میثاق صدر انقلاب بوده، موضوع این نوشتار نیست. اما آنچه میتوان با اعداد و ارقام به آن رسید و جایی برای کتمان ندارد، کاهش میزان مشارکت در انتخابات اخیر مجلس است که به آن هم کاری نداریم. اما یک مطلب که باید مورد توجه هر نظام حاکمیتی باشد، توزیع میزان مشارکت بین نسلها است. به عبارت خیلی ساده، اگر میزان مشارکت انتخابات گذشته را با ارفاق 43 درصد در نظر بگیریم، باید بررسی شود که سهم جوانان در این مشارکت متناسب با جمعیت آنها بوده است؟
بیشک مشارکت عمومی و فراگیر مردم یک جامعه در تصمیمگیریها و اموری که به نوعی با اهداف سیاسی ـ اجتماعی آن جامعه مرتبط است باید به عنوان یکی از سیاسیترین حقوق دموکراتیک افراد آن جامعه مورد توجه صاحبنظران قرار گیرد و عدم تحلیل به موقع آن میتواند خسارات پیدا و پنهانی را متوجه هر نظام سیاسی نماید. اگر بدون توجه به تقسیمبندی تئوری نسلها، انقلابیون سال 57 را که عمدتا جوانان بودند برای پس از پیروزی انقلاب نسل اول بدانیم و بر همان اساس هر بیستسال را یک نسل محسوب کنیم، تاکنون دو نسل پس از پیروزی انقلاب اسلامی به ثمر نشسته است و نسل انقلابی اکنون به عنوان نسل پایه محسوب میشود. در علم جامعهشناسی بر اساس تئوری نسلها، به نسل اول نسل X ، نسل دو به Y و نسل سوم به z شناخته میشوند که هر کدام از آنها دارای ویژگیهای روانشناختی و سیاسی اجتماعی متفاوت هستند و در این که نسل جوان به عنوان موتور محرکه هر جامعه میتواند عمل کند تقریبا اتفاق نظر وجود دارد. اما نسل سوم که به تکثرگرایی نیز شناخته میشوند، از وقتی چشم باز کردهاند خود را در محیطهایی با فنآوری گسترده ارتباطات همچون صفحات وب، پیامرسانهای فوری، و تلفنهای هوشمند یافتهاند. این جوانان که امروزه توئیتر، واتساپ و اینستاگرام و تلگرام بخشی از زندگی سیاسی و اجتماعی و حتی اقتصادی آنهاست را از این نظر میتوان نسل دیجیتال نیز نامید. این نسل ملاحظه کاریهای نسلهای قبل از خود را ندارند، پر انرژی و اهل ریسک هستند، علاوه بر خصلتهای ناشی از سن و سال، مسائل روانی حاکم بر محیط برایشان از اهمیت بیشتری برخوردار است. پس طبیعی است در جریانات سیاسی تحت تاثیر مسائل روانی واکنشهایی را انجام میدهند که با احتیاط نسلهای قبل خود همخوانی نداشته و ریسک آن را نیز میپذیرند. در جریانات اخیر فضای مجازی که در تقابل با احکام قوه قضاییه با هشتک “اعدام نکنید” به راه افتاد، جوانان از پیشگامان آن بودند که نمیتوان نظرات آنان را نادیده گرفت. بازگشت به حوادث ناگوار گذشته از تیرماه 1360 تا سالهای 78و 88 و آبان 98 میتوان نقش جوانان در میدان این حوادث را به خوبی مشاهده کرد و چه بسا عدم توجه به خواستها و نیازهای سیاسی و اجتماعی آنها حوادث بدتری را به دنبال داشته باشد.
با اندکی تحقیق میتوان دریافت که علیرغم شعارهای تبلیغاتی استفاده از جوانان در عرصههای مختلف، هنوز نسلهای ماقبل اول حاضر به خالی کردن میدان به نفع جوانان نیستند و سند این ادعا را میتوان در مجلس یازدهم با میانگین سنی 51 سال به عنوان مسنترین مجلس دید، این در حالی است که میانگین سنی در مجلس اول و دوم زیر40 سال بوده است و اگر میانگین سنی مجلس خبرگان رهبری را که در دوره اول در سال 1361 کمتر از 53 سال بوده را با مجلس چهارم که به 63 سال رسیده است نیز به عنوان یک پارامتر دیگر در نظر بگیریم، میبینیم که میزان مشارکت نسلهای سوم و دوم در تصمیمگیریها بسیار کاهش یافته است. وقتی نرخ امید به زندگی در ایران 74 سال است و افرادی با سن بالای 80 سال هنوز حاضر به ترک میدان نیستند، یعنی سیاستهای در حال اجرا نیازمند بازنگری است. اگر از حوزههای تصمیمسازی و تصمیمگیری صرف نظر کنیم، در حوزههای اجرایی کشور نیز همین سیاست دنبال میشود. این روند متاسفانه از بالا تا پایینترین سطوح اجرایی کشور قابل مشاهده است. دولت در پایینترین سطوح اجرا با استمرار خدمت کسانی که میبایست بازنشسته شوند راه را برای حضور جوانان مهیا نکرده است. وقتی مثلا وزارت آموزش و پرورش به جای جذب جوانان تحصیلکرده دانشگاهی به دنبال تامین نیروی خود با اضافه کار و استمرار کسانی است که بیش از 30 سال خدمت کردهاند، یا وقتی وزارت بهداشت و درمان نیز کمبود نیروی خود را به همین روش جبران میکند، چه امیدی برای مشارکت جوانان باقی میماند. وقتی در کنار هر سازمان لشکری و کشوری شرکتهایی از بازنشستگان آن برای انجام امور شکل گرفته است، طبیعی است که فرصت مشارکت از نسل جوان گرفته میشود. البته نگارنده به اوضاع اسفبار اقتصادی کارکنان دولت با توجه به معضلات اقتصادی و نرخ ارز و تورم واقف است و میداند آنها نیز به منظور تامین معیشت خانواده مجبور به استمرار و اضافه کاری هستند.
یک نگاه سطحی به موارد فوق نشان میدهد که برخلاف شعارهای مشارکت دادن جوانان در تصمیمگیریهای سیاسی و اجتماعی، آنچه در عالم واقع اتفاق افتاده، خلاف آن را ثابت میکند و چنانچه به نیازهای این نسل توجه نشود، نه تنها شکاف بین نسلی بلکه گسست بین نسلی اتفاق خواهد افتاد و عوارض آن برای هر کشوری زیانبار خواهد بود. انتخابات پیشرو در 1400میتواند فرصت مناسبی برای کاهش این شکاف باشد. نگارنده برخلاف برخی قدرتمداران نسل اول و ماقبل آن که رسیدن به نتیجه دلخواه خود را بر افزایش میزان مشارکت مردم به خصوص جوانان ترجیح میدهند، معتقد است؛ این تفکر با تفکر بنیانگذار انقلاباسلامی در تقابل کامل است و از جوانانی که آنها را در سیاستگذاری و تصمیمگیری شریک نکردهایم، نمیتوان در بزنگاههای حساس انتظار حرف شنوی و همراهی داشت. نسلی که تکنولوژی بهرهگیری از فضای مجازی جزء لاینفک زندگی اوست را نباید و نمیتوان با شعار حفظ کرد، این نسل که محدود به یک منطقه جفرافیایی خاص نمیشود، همچون سایر مایحتاج ضروری، نیازمند برخورداری از وسایل ارتباط جمعی است. اگر مایحتاج ضروری نسل اول انقلاب، پنیر و برنج کوپنی بود، مایحتاج نسل سوم که در جهان به نسل z معروف هستند، اینترنت پر سرعت و پیامرسانهای چند رسانهای است. حاکمیتی که به نیازهای این نسل توجه نداشته باشد در اصل از پیشرفت ملی خود فاصله گرفته است. همه کشورها برای دفاع از استقلال و مرزهای جغرافیایی خود بیش از همه نیازمند جوانان خویش هستند جوانانی که نه فقط از روی وظیفه که با عشق و علاقه در خدمت کشور و نظام حاکم باشند، همانگونه که مصداق زیبای آن را در هشت سال دفاع مقدس شاهد بودیم.
انتظار میرود مجلس یازدهم و سایر ارکانهای مرتبط با آن از جمله شوراینگهبان، از هماکنون به فکر افزایش مشارکت نسل سوم در انتخابات پیشرو باشند که اگر آنها حضور در انتخابات را مشارکت در سرنوشت خود تلقی نکنند، نسل دوم خویش را برای عدم مشارکت تحت فشار قرار خواهند داد و این میتواند به همبستگی حداقل دو نسل برای تقابل سیاسی و اجتماعی در آینده تبدیل شود که میتواند حوادث ناخوشایندی همچون آبان 98 را به دنبال داشته باشد و آنگاه دولتهای حاکم همواره باید نگران واکنشهای امنیتی غیرقابل پیشبینی تصمیمات خود باشند. رئیسجمهور منتخب برای اجرای سیاستهای خود بیش از همه نیازمند پشتوانه مردمی است. ممکن است یک نماینده مجلس با کمتر از دهدرصد واجدین شرایط نماینده قانونی شده باشد و در انجام وظیفه نیز موفق شود ولی این وضع برای دولت مصداق نخواهد داشت.
در پایان این نوشتار یادآوری میگردد؛ این وضعیت شامل تمامی احزاب و جناحهای سیاسی رسمی و غیررسمی نیز میشود و با عدم مشارکت فعال نسل سوم، تصور موفقیت بر مدار قبل، توقعی خودخواهانه از جانب نسلهای اول و دوم است. والسلام.
تحلیل
انتخابات 1400 فرصتی برای کاهش شکاف بین نسلی
یکی از موضوعات با اهمیت برای کشورهایی که تمایل دارند با ساختار سیاسی دمکراتیک و مردم محور در سطح بینالمللی شناخته شوند، "مشارکت در انتخابات" است.انقلاب 1357 کشور ایران نیز، مشارکت مردم در سرنوشت خود را از طریق انتخاباتهای غیرفرمایشی همواره مورد نظر داشت و تاکنون نیز گرچه با تغییرات ماهیتی بسیاری نسبت به صدر انقلاب، انجام میشود و همواره سعی شده تا میزان مشارکت و آزاد بودن انتخاب توسط حاکمیت به رخ جامعه جهانی کشیده شود
لینک کوتاه : https://sedayekhavaran.ir/?p=3383
- نویسنده : حسین نجاتیان شجاعی
- منبع : آوای کاشمر