در ديدار اخير نخبگان جوان و استعدادهاي برتر علمي با رهبري، ايشان نخبگان را نور چشمان ملت خواندند و با تأکيد بر لزوم تمرکز جامعه علمي و نخبگان براي يافتن راهحلهاي علمي مشکلات مختلف، افزودند: «ظرفيت نخبگي جوانان ملت ايران، ميتواند زمينهساز پر کردن شکاف علمي کشور با علم جهاني، عبور از مرزهاي جهاني علم، ايجاد تمدن نوين اسلامي و تحقق آينده درخشان کشور باشد». ايشان همچنين مهاجر فرستي و تشويق نخبگان به ترک ميهن را خيانت دانستند.
تحقيقات علمي نشان ميدهد؛ حدود 12 درصد کودکاني که متولد ميشوند، در گروه تيزهوشان قرار ميگيرند و بر اساس منحني نرمال، به همين ميزان نيز کودکاني هستند که آنها را عقبمانده ذهني يا منگول مينامند. بخشي از اين کودکان به علل متفاوت از جمله مرگ و بيماري، عدم دسترسي به تحصيل و آموزش و يا ناشناخته ماندن، ممکن است تا سن بهرهوري کامل از گردونه خارج شوند و درصد کمي از سرآمدها يا تيزهوشان بتواند به مرحله شکوفايي استعدادهاي خدادادي برسند که معمولاً ما از آنها به «نخبگان» ياد ميکنيم و متأسفانه به علت نگاههاي علم محورانه، عمدتاً از نخبگان ساير زمينهها همچون نخبگان ورزشي و هنري غافل ميشويم و تأسفبارتر اينکه به علل گوناگون، توان حفظ و نگهداري اين سرمايههاي ارزشمند را نداريم.
با نگاهي به گذشته ايران حتي پس از حمله اعراب و ورود اسلام به کشور، ميبينيم که همواره دانشمندان براي درباريان داراي ارج و منزلت ويژه بودهاند و چنانچه آوازه دانشمندي را در ساير بلاد ميشنيدهاند، براي جذب و آوردن آنها به دربار خود از همه شيوهها و امکانات حتي تزويج دختران سلاطين و اميران با آنها بهره ميگرفتهاند و بعضاً از آنها بهعنوان وزير و امير و مشاور استفاده ميکردند. ظهور دانشمنداني همچون ابوعلي سينا، رودکي، دقيقي طوسي، ابونصر فارابي، کسايي، فردوسي، زکرياي رازي، تا عطار و خيام و هزاران دانشمند مشهور و يا ناشناخته به کمک حمايت درباريان رشد يافته و به جهان معرفي شدهاند.
به گواه آمار مراکز معتبر جهاني و داخلي، پس از پيروزي انقلاب خروج ايرانيان از کشور رشد چشمگيري داشته است که اين خروج براي مردم، تحصيلکردگان و ديگر نخبگان ايراني، ميتواند دلايل گوناگوني داشته باشد. اگرچه دلايل سياسي و اجتماعي، از عوامل غالب هستند. ولي در هر صورت مهاجرت متخصصين و نخبگان علمي، سرمايهداران، ورزشکاران و نيروي جوان از ايران، بسيار مورد بحث و گاه نگرانکننده بوده است. در پايان سال2020، گزارشي از شکلگيري موج «مهاجرت تودهاي» در ايران منتشر شد. در اين گزارش، اعلام شد که قشرهاي گوناگون مردم ايران، جهت دستيابي به زندگي و اقتصاد امن و باثباتتر، در فکر خروج از کشور و سرازير شدن به ممالک ديگر، حتي کشورهاي همسايه هستند. پيش از اين دوران، نگرانيها بيشتر در مورد خروج استعدادها، آموزشديدگان و نخبگان ايراني از کشور بود اما پس از اين دوران، خروج و مهاجرت از ايران، در طبقههاي گوناگون اجتماعي، بهويژه در دهکهاي پايين اقتصادي نيز، بهسرعت گسترش يافت. تنش بسيار در نرخ ارز، نرخ تورم، رکود شديد اقتصادي و افزايش نرخ بيکاري همراه با «نااميدي» و «استيصال اجتماعي» از چراييهاي غالب اين رويداد هستند. (به نقل از ويکيپديا، دانشنامه آزاد)
فارغ از اينکه آيا افزايش اينهمه مهاجرت از کشور براي مسئولان چقدر اهميت دارد، بايد بدانيم که جمعيت مهاجرين در جهان از جمعيت برخي کشورهاي همسايه بيشتر شده و تقريباً ده درصد کل جمعيت کشور را شامل ميشود و سرمايهاي را که آنها در اختيار دارند نيز بيش از دهها هزار ميليارد دلار است. بايد اين نگراني جدي براي دلسوزان کشور وجود داشته باشد که خروج نخبگان، يعني خروج ده درصد بالاي دارندگان بهره هوشي و به عبارتي روشنتر يعني خروج منحني جمعيتي ايران از وضعيت نرمال و ميل و کشش به سمت کاهش بهره هوشي و افزايش جمعيت منگولها متناسب با درصد جمعيت!! و اين يعني تخريب نژاد ايرانيان در نسلهاي بعدي! مسئله مهمي که اگر مورد توجه قرار نگيرد، ميتواند صدمات جبرانناپذيري را به نسل ايرانيان مقيم وارد کند.
چندي قبل پدر يکي از دانشجويان نخبه که با همسرش که او هم يک نخبه علمي بود مهاجرت کرده بودند، نقل ميکرد؛ «من از اينکه فرزندم مهاجرت کرد خيلي ناراحت هستم ولي بيش از آن از اين ناراحتم که موقع مراجعه براي دريافت مدارک فرزندم از معتبرترين دانشگاه، آنها تنها چيزي که برايشان اهميت داشت، دريافت هزينه تحصيل بود که مطالبه کردند». او ميگفت؛ «آنها فرزندم را به کمتر از ده ميليون تومان فروختند! حتي نپرسيدند که چرا ميخواهد برود! گويا ميدانستند که اين يک روال عادي شده است». آنها براي خارج شدن نياز به تشويق ندارند زيرا احساس يک زنداني رها شده از اسارت را دارند و اين حکمرانها هستند که اين زندان را برايشان ساختهاند! تا زمانيکه فرصت براي رشد سياسي و اجتماعي افراد سفله و موانع رشد نخبگان سياسي بر حکمرانيمان حاکم باشد نتيجه همين خواهد بود! ماداميکه دهان احمقهايي که ميگويند: «اگر خوبتان نيست جمع کنيد و برويد» گِل گرفته نشود، اوضاع همين است. تا وقتي به نخبگان تحصيلکرده غرب، انگ ليبرال و خودفروخته بزنيم در بر همين پاشنه خواهد چرخيد و تا وقتي تحمل نزديکترين رقباي سياسي داخل حکومت را نداشته باشيم، مهاجرت نياز به تشويق ندارد!
آري بهزعم نگارنده، گرچه بسياري از رانتخواران و آفت زادگان با غارت بيتالمال راه فرنگ در پيشگرفته و خود از مهاجرين بودهاند، اما فاجعهبارتر از آنها بسيار افراد نالايق و ناشايستهاي هستند که با رانت آقازادهگي و انتصابات فاميلي بر مسندي نشسته و تاب ديدن دانشمندان و نخبگان فهيم را ندارند و براي کنار زدن و رهايي از آنها دست به هر جنايتي ميزنند! دکترين آنها واضح است «حکومت بر نخبگان سخت است». کساني که بيتالمال را غارت کردند و رفتند بهمراتب خسارت کمتري به کشور وارد کردهاند تا کساني که با نداشتن صلاحيت حرفهاي بر مسند نشستهاند. پس اگر ميخواهيد نخبگان در زمينههاي متفاوت کشور اعم از علمي، صنعتي، اقتصادي و سياسي اجتماعي را حفظ کنيد اول اين «سفلهپروري» را متوقف کنيد.
مهاجرت گاه يک راهکار الهي براي رشد و فرار از مشقت است. خداوند در سوره نساء آيه 97 ميفرمايد: «همانا كساني كه فرشتگان، جانشان را ميگيرند، در حاليکه بر خويشتن ستم كردهاند، از آنان ميپرسند: شما در چه وضعي بوديد؟ گويند: ما در زمين مستضعف بوديم، فرشتگان (در پاسخ) ميگويند: مگر زمين خداوند گسترده نبود تا در آن هجرت كنيد؟» و شايد ايرانيان پاسخ دهند که آري پروردگارم گسترده بود ولي داشتن ويزا شرط بود که شيطان بزرگ بلايي بر سرمان آورد که آن را فقط به نخبگان و يا اشرافزادگان ميدادند!!