در چند روز گذشته خبری دردناک به نقل از دادستان کاشمر در فضای مجازی بهسرعت انتشار یافت؛ «دختربچه 11 سالهای براثر ضربوجرح و عدم مراقبت از سوی پدرخوانده و مادرخوانده، جان خود را از دست داد». خبر کوتاه و البته بیشازاندازه وحشتناک بود. اینکه چنین خشونتی از کجا نشأت میگیرد و چرا باید سرنوشت کودکانی که به فرزندی گرفته میشوند چنین دردناک باشد؟ اولین سؤالهایی بود که ذهن خوانندگان این خبر را درگیر کرد و سؤالات دیگری از این دست که چنین میزانی از خشونت در جامعه ما چقدر سابقه داشته و با خبر شدن از چنین اتفاقی با این گستردگی را باید مدیون چه ارگان و یا اشخاصی بود؟
اگر چه دادستان کاشمر اعلام کرد؛ «هنوز نتیجه قطعی پزشکی قانونی در خصوص دلیل اصلی فوت دریافت نشده و تحقیقات در خصوص واگذاری این نوجوان به این خانواده و نظارت بر واگذاری و سرپرستی او و همچنین برای قصور، تقصیر یا سهلانگاری و کوتاهی یا ترک فعل ادارات مربوطه ادامه دارد.»، اما آنچه مشخص است اینکه از زمان سپردن سرپرستی این کودک تا جان باختنش مدت زیادی طول نکشیده، لذا با نظر داشت به جمیع جهات این حادثه تلخ و ناگوار، لزوم اهمیت بررسی ابعاد آن و برخورد با مقصرین بیشتر خودنمایی میکند.
بدیهی است؛ مقام قضایی بهصراحت از برخورد قانونی در صورت اثبات هرگونه قصور، کوتاهی و سهلانگاری با متولیان امر و مسئولین مرتبط خبر داده که بهواقع باید چنین باشد؛ اما لزوم پذیرش این نکته بهشدت احساس میشود که باید بدانیم زیرپوست این شهر، خشونت علیه کودکان به شیوههای مختلفی در حال بروز است، از اجبار کودکان به انجام کارهای سخت و طاقتفرسا گرفته تا تنبیه و آزار بدنی، خشونت کلامی، ممانعت از تحصیل، سوءاستفاده و آزار جنسی، کودک همسری و ازدواج اجباری و… همه و همه جنبههای مختلف کودکآزاری هستند که متأسفانه روزانه در گوشه و کنار به گوش میرسد که تنها اندکی از آنها به برکت شبکههای اجتماعی و فضای مجازی به اخبار راه مییابند؛ مواردی که بعضاً در نوع خود هراسانگیز است و تمامی ارگانها و نهادهای مرتبط را زیرسؤال میبرد، کودکانی که ناخواسته قربانی صدمات و شکنجههای بزرگسالان شدهاند و بیصدا و در سکوت تحمل کردهاند زیرا توانایی و علم به شکایت از شکنجهگران خود را نداشتهاند، آنهایی هم که سرنوشتشان خاک سرد گور شد، حتی فرصت شکایت نیافتند. از اینرو میطلبد مسئولین امر تصمیم عاجل در این زمینه بگیرند. فقر، اعتیاد، طلاق، حاشیهنشینی، سنتها و آدابورسوم نادرست، نبود کلینیکهای مددکاری در مناطق محروم و حاشیهای، عدم دسترسی کودکان و نوجوانان به مددکاران و روانشناسان، نبود برنامههای پیشگیری از خشونت در مدارس و… سبب شده تا کودکآزاری در جامعه روبه رشد بوده و کودکان قربانیان آسیبهای اجتماعی باشند.
باید قبول کنیم افزایش آمار خشونت در جامعه واقعی است و ربطی به انتشار اخبار در شبکههای مجازی و رسانههای اینترنتی ندارد. متأسفانه طی سالهای گذشته هم تحقیقات میدانی که در این زمینه صورت گرفته و هم اخبار منتشر شده نشان میدهد میزان خشونت در جامعه سیر صعودی داشته است. متأسفانه اتفاقی که درباره فوت این دختر رخداده آنقدر تلخ است که نمیتوان بهراحتی از تأثیرات منفی آن، هم بر روان جامعه و هم بر امنیت اجتماعی گذشت. دلیل اینکه پدرخوانده و مادرخواندهای به خود اجازه دهند کودکی که به فرزندی گرفتهاند مورد ضربوجرح شدید قرار داده و دست به رفتارهای خشونتبار بزنند جز این نیست که به فروپاشی روانی رسیده باشند؛ و سؤال اصلی این است آیا چنین افرادی شرایط لازم برای پذیرش فرزندی دارند؟
در کشور ما جرم کودکآزاری پنهان است و بهتبع پنهان بودن جرم، قربانیان آن نیز پنهان باقیماندهاند؛ لذا به نظر میرسد اگر نهادها و تدابیر حمایتی قانونگذر برای شناساندن نوع و دامنه جرم و معرفی مرتکبان فعالتر باشند و قانونگذار برابر وظایف تعیینشده عمل نماید؛ با نگاه جدیتری به این جرم نگریسته خواهد شد. باید دلیل چنین اتفاقاتی که به آن قتلهای ناخواسته هم میتوان گفت را در عوامل درونزای جامعه جستوجو کنیم زیرا نمیتوانیم این مسائل را بدون در نظر گرفتن شرایطی که بر زندگی مردم حاکم است؛ بررسی کنیم. همانطور که تئوری چرخ در خشونت میگوید: خشونت از خشونت زاده میشود.
امید آنکه روزی برسد که یکنهاد بهعنوان متولی برخورد با کودکآزاری، صفرتا صد مسئولیت را برعهده بگیرد.