در فاصله زمانی بین حوادث لبنان و ترور سیدحسن نصرالله تا پاسخ ایران به اسرائیل، فضای داخلی کشور اعم از رسانههای رسمی و صداوسیما تا فضای مجازی، به جبهه اختلافات بدل شد و لشکر سایبری تندروها فرصت را غنیمت شمرده و عملاً چشمها را بسته و دهانها را گشوده بودند و هر چه به ذهنشان علیه دولت و گاه حتی نیروهای نظامی میرسید، بر زبان و قلم جاری میکردند. تندروهای سیاسی ضددولتِ مسعود پزشکیان، در قامت نماینده مجلس و فعال سیاسی و فعال رسانهای، از هیچ تلاشی برای تضعیف دولت فروگذار نکرده و حتی در بخشی از موارد، به نظر میرسید دستشان برای استفاده از فحش به خاطر موقعیت بسته است وگرنه در این زمینه هم کم نمیگذاشتند. آنها با بیان اینکه ایران درباره اسماعیل هنیه کوتاهی کرده و مقصرش هم دولت است، عملاً رویکرد مقابله با دولت در پیش گرفتند.
آنها پس از شعلهور شدن آتش جنگ در غزه و لبنان و کشتارهای وحشیانه رژیم اسرائیل و شهادت فرماندهان سپاه و شهادت سیدحسن نصرالله، مخالفان دولت، اتهام بیعُرضگی و فریبخوردگی به دولت زدند و برخی نمایندگان مجلس هم به جای آنکه به وظایف خود در حوزه قانونگذاری و اظهارنظر در حیطه وظایف خود بپردازند، بارها از تریبون رسمی و غیررسمی بر آتش این اتهام دمیدند و حتی از این سخن گفتند که اگر به جای آقای پزشکیان، رقیب او یعنی آقای جلیلی در انتخابات پیروز شده بود، اصلاً تروری صورت نمیگرفت! به عبارت دیگر، تلاش مخالفانِ مسعود پزشکیان و دولت او برای ایجاد دوقطبی آنهم در مسائل مرتبط با امنیت ملی و منافع ملی، بیش از گذشته و با جدیّت انجام، و تضعیف گسترده رئیسجمهوری و دولت، از سوی مخالفان و حتی صداوسیما در دستور قرار گرفت. گویی به قول “حسن بیادی” دبیرکل جمعیت آبادگران، «یکسری از افراد جایگاه خود را نمیدانند. سیاست خارجی مربوط به حیطه رهبری است و در حیطه مجلس و نهاد دیگری نیست و به صورت شکلی تنها میتواند عمل کند. در این موقعیت حساس به همدلی و وفاق ملی نیاز داریم و یکسری چون توهم دارند، در برخی از مسائلی که به آنها مربوط نیست دخالت میکنند.»
حمله تندروها به پزشکیان در حالی صورت میگرفت که دقیقاً یکسال قبل و پس از حمله هفتم اکتبر توسط حماس که با عنوان “طوفانالاقصی” به اسرائیل صورت گرفت، حملات هوایی و زمینی گسترده توسط اسرائیل علیه غزه و بعدتر لبنان و حزبالله آغاز شد و حدود 30 هزار فلسطینی تنها در چند ماه اول در غزه توسط ارتش اسرائیل کشته شدند و بیش از یک میلیون انسان نیز در درون بزرگترین زندان سرپوشیده جهان یعنی غزه، آواره شدند، اما فریاد وااَسَفا و گزینه حمله مستقیم به تلآویو از سوی این تندروها شنیده نشد، ولی حالا تمام نگاهشان به وضعیت رخ داده در یکماهه اخیر است! گویی ترکشهای حملات پیاپی رژیم اسرائیل به لبنان و ترکشهای حملات قبلی به غزه که اتفاقاً در زمان دولت قبل رخ داده، قرار است همگی بر پیکر دولت پزشکیان بنشیند.
هانیزاده، پژوهشگر سیاسی در مورد این انتقادهای تندروها میگوید:« انتقادهای غیرسازنده تندرویان، طبیعتاً کمکی به حل مشکلات نمیکند. آقای پزشکیان هم شخصیتی نیست که با این انتقادها میدان را ترک کند. آقای پزشکیان با صبر و درایت کار سیاسی خودش را انجام دهد.»
وی میافزاید: «سفرهایی که رئیسجمهور ایران به چند کشور خارجی داشتند از جمله سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل، بسیار معقول و منطقی بود و لذا همه آنها ممکن است کینههای شخصی و رقابتی داشته باشند که به مرور زمان این جریانهای انتقادگر همیشه در صحنه، در واقع دنبال انتقاد و تخریب هستند که طبیعتاً به جایی نمیرسند.»
مخالفانِ دولت این نکته مهم را نادیده میگرفتند که در ارتباط با جنگ و صلح و مذاکره و امثال اینها، تصمیمگیری نهایی با دولت نیست بلکه چنین موضوعاتی را در نهایت “شورای عالی امنیت ملی” بررسی میکند و بعد از تصمیم، به تأیید فرمانده کل قوا میرسد. رئیسجمهور هم تصمیمگیر مطلق نیست بلکه تصمیمات اتخاذ شده، در نهایت با تأیید مقام رهبری به عنوان فرمانده کل قوا اجرایی میگردد.
البته در کنار این تندروها که پس از گذشت یک سال از شروع کشتار وحشیانه اسرائیل به یاد خونخواهی مردم مظلوم فلسطین افتاده بودند، برخی تحلیلگران و البته افرادی نگران، خواهان صبر استراتژیک و تصمیمگیری مدبّرانه و با برنامهریزی بودند. بهعبارتی آنها، دنبال مقصری در داخل کشور نمیگشتند بلکه بخش قابل توجهی از آنها خواهان تمرکز بر تصمیم بدون درگیری مستقیم بوده و تأکید بر تدبیر در امور و سپس تصمیمگیری مناسب داشتند.
حمیدرضا جلاییپور، جامعهشناس و فعال سیاسی اصلاحطلب در همین زمینه میگوید: «تا قبل از مقابله موشکی جمهوری اسلامی با نتانیاهوی نسلکُش، در میان نخبگان سیاسی کشور در برابر جنایت نتانیاهو در شهادت نصرالله و فرمانده سپاه در لبنان (شهید عباس نیلفروشان) دو نظر وجود داشت. عدهای معتقد بودند که باید جمهوریاسلامی مستقیم جواب بدهد، چون نتانیاهوی دیوانه کارهایش حدّ یَقِف ندارد و اگر جمهوریاسلامی واکنش نشان ندهد، این فرد نسلکُش با حمایت آمریکا مدام پیشروی میکند. در مقابل، عده دیگری از نخبگان ضمن حمایت از شبکه مقاومت در منطقه علیه اسرائیل، بر این باور بودند که با توجه به ناترازیهایی که ایران با آن روبهرو است، جمهوریاسلامی نباید به اسرائیل ـ آمریکا به صورت مستقیم واکنش نشان دهد. چون با اصل موازنه قوا تناسب ندارد.»
البته دوگانه تندرو و میانهرو، یک دوگانه واقعی در همه جای دنیاست. در همه کشورها جریاناتی هستند که راهحل نظامی را “اولین” راهحل میدانند. در مقابل، جریاناتی هم هستند که برخورد نظامی را “آخرین” راهکار تصور میکنند. بنابراین، طبیعتاً برخی جریانات تحلیلشان این بود که همان ابتدا باید ایران واکنش سخت نشان دهد. جریان مقابل ولی به صبر استراتژیک معتقد بود.
تا آنکه در نهایت با مصوبه شورای عالی امنیت ملی، پاسخ موشکی ایران غروب دهم شهریور به اسرائیل انجام گرفت، تصمیمی که بنا بر گفته تحلیلگران، با تأیید رهبری و همراهی مسئولان مربوطه در دولت و نیروی نظامی به اجرا درآمد و مشخص گردید سیاست اعلام شده توسط رهبری در نمازجمعه مبنی بر اینکه «در انجام این وظیفه نه تعلل میکنیم نه شتاب زده میشویم. آنچه منطقی و معقول است هنگام خود انجام میشود.» در پاسخ نظامی به اسرائیل لحاظ شده است.
به عبارتی دیگر، دو ماه ایران در برابر جنایات نتانیاهو خویشتنداری کرد، اما نتانیاهو به جنایات خود اوج بخشید (مثل شهادت فرماندهان، به شهادت رساندن هفتصد نفر از حزبالله و آواره کردن یک میلیون شیعه لبنانی). لذا شورایعالی امنیت ملی کشور برای ادب کردن نتانیاهو که تمام قواعد بینالمللی را عامدانه زیر پا گذاشته و اوضاع منطقه و جهان را به هم میریزد و باید یک جایی این دیوانه متوقف شود، تصمیم به حمله موشکی به سه پایگاه نظامی اسرائیل گرفت، که در مجموع در برابر چشم جهانیان این حمله موفق بود و موشکهای ایران در این پایگاهها فرود آمد، که البته رژیم اسرائیل اجازه اطلاعرسانی نمیدهد.
آثار “کوتاهمدت” واکنش موشکی جمهوریاسلامی مثبت بود چرا که بسیاری معتقد بوده و هستند که لازم بود نتانیاهوی نسلکُش که این روزها علیه ایران رجزخوانی میکند و حتی دست به ترور میزند، تنبیه شود. اما آثار این حمله در “میانمدت” روشن نیست و به شرایط آینده بستگی دارد و تا آتشبس در غزه و لبنان برقرار نشود و تا زمانی که نتانیاهو بر سر کار است، نمیتوان پیش بینی دقیقی نسبت به آن داشت.
حالا اما در شرایطی هستیم که دولت و نیروهای نظامی با تأیید رهبری، در تصمیمی مشترک دست به پاسخ موشکی به اسرائیل زدند و اکنون انتظار میرود مخالفانی که «صبر» را برابر «ترس» گرفتند یا آنهایی که دولت را متهم به بیعُرضگی کردند، از همان تریبونهایی که دست به هجمه و حمله علیه دولت زدند، عذرخواهی کنند و نیز آنها که ترجیحشان گزینه نظامی نبود، پشتِ دولت را در این مسئله خالی نکنند.
اکنون باید تمام نخبگان ایراندوست به تصمیم جمعی شورایعالی امنیت ملی کشور در واکنش به اسرائیل، هم احترام بگذارند و هم حمایت کنند. اکنون آنچه در کشور ما توجه به آن ضروری است، شناخت و معرفی منافع ملی است که بین همه مشترک است و همه باید مدافع آن باشند. هیچکس نباید منافع ملی را به علت گرایش سیاسی خاص و مسائل دیگر مورد خدشه قرار دهد. در کشورهای پیشرفته نیز که بهرغم اینکه احزاب قدرتمند با هم رقابت شدید دارند، اما در زمانی که بحث منافع ملی و تمامیت ارضی است، همه متحد و مشترک هستند.
به بیان دیگر، در شرایط فعلی مهمترین مسأله ایجاد و حفظ وفاق ملی است که به قول سعید نورمحمدی سخنگوی حزب ندای ایرانیان: «بخشی از این مسئله به عهده نظام سیاسی بهخصوص سه قوه و نیروهای نظامی است که حفظ انسجام داخلی را یک اولویت ملی بدانند. بخشی هم بر عهده نیروهای سیاسی داخلی است که مراقب باشند رقابتهای سیاسی باعث شکاف جدی در کشور نشود. صداوسیما هم باید از این فرصت استفاده کند و از چهرههای ملی محترم در بین مردم، مثل سیدمحمد خاتمی استفاده کند و وحدت ملی را به همه مردم و گروهها تعمیم دهد. اختلافات داخلی در شرایط فعلی باید به حداقل ممکن برسد.»