سارا ساکن همان اطراف است، او این روزها بهجای بازی با هم سن و سالهای خود مجبور شده به خاطر مشکلات اقتصادی به کمک خانواده بیاید، اگرچه در حاشیه شهر تعداد دیگری مثل سارا را میتوان دید، اما بهزیستی میگوید؛ کودک زبالهگرد نداریم و یا اگر هم باشند به تعداد انگشتان یکدست نمیرسند. گویا هیچ آمار مشخصی از تعداد کودکان کار وجود ندارد؛ زیرا هیچ سیستم مدون و بدون اشکالی برای سرشماری این کودکان در دست نیست، ابزاری هم برای اثبات یا ردِ آمارهای متفاوتِ ارائهشده، یافت نمیشود.
بیشتر اوقات در مناطقی، متعدد افرادی که با فرزند خود با ظاهری نامناسب، قد خمیده و گونی به دست به سطل زبالهها سرک میکشند را دیدهایم، افرادی که شب و روز برایشان فرقی ندارد و برای تأمین نیاز خود به سطل زبالهها هجوم میآورند. شمار زبالهگردها این روزها افزایشیافته، چه افرادی که واقعاً از نظر تأمین مالی در رنج هستند و چه کسانی که صرفاً برای نشئگی خود و تأمین موادمخدر دست به چنین کاری میزنند.
کودکان کم سن و سالی که این روزها به اشکال مختلف در چرخه جمعآوری پسماند قرار گرفتهاند، شغل زبالهگردی برای آنها، نشان از زخم عمیق و فقری ویرانگر بر پیکر شهر دارد. زخمی که هر از چندگاهی سر باز میکند و داغی تازه بر احساسات افکارعمومی میگذارد، با اینهمه دستاندرکاران امر و حتی شهروندان، مسئولیت و وظیفه خود را در قبال این کودکان به محاق فراموش سپردهاند.
معضلات موجود در منطقه مانند نبودِ اشتغال مناسب، فقر، مهاجرت از روستا به شهر، حاشیهنشینی و چرخه معیوب اقتصادی باعث میشود کودکان مجبور به کار شوند. در واقع کودکان بهجای اینکه مورد حمایت و مراقبت قرار گیرند، مجبورند برای تأمین معاش خود و خانوادهشان کار کنند. این مسئله به خودی خود، آسیبهای دیگری نیز به بار میآورد به آن معنا که کودک از حق کودکی، حق بازی، حق تحصیل، حق بهداشتی و بسیاری از حقوق خود محروم میشود.
قوانین ناکارآمد در کنار دستورالعملهای غیراجرایی، منجر به افزایش زبالهگردی میشود؛ ضعف در اجرای وظایف و فقدان مدیریت کارآمد، زبالهگردی را بسط داده و در این میان، کودکان قربانیان اصلی این شرایط میشوند. یعنی در حالیکه کمترین سود را از این «طلای سیاه» ببرند، بیشترین آسیب را متحمل میشوند.
متأسفانه کودکان زبالهگرد در معرض آسیبهای بسیار جدی قرار دارند؛ این کودکان بهواسطه زبالهگردی از حقوقی مانند حق کودکی، حق تحصیل و حقوق بهداشتی محروم میشوند؛ از سوی دیگر در معرض خشونتهای کلامی و برخوردهای توهینآمیز قرار میگیرند.
اگرچه بسیاری معتقدند؛ کودکان نباید برای زبالهگردی به کار گرفته شوند، اما هیچکس نمیگوید برای رفع مشکلات اقتصادی این کودکان و خانوادههایشان چه قدمهایی برداشتهاند تا کودکان زبالهگرد از فقر نجات یابند.
بدونشک زبالهگردی حق کودکان نیست آنها از سوی مسئولانی، قربانی مشکلاتی شدهاند که همیشه سفرههایشان پر بوده و هیچگاه طعم گرسنگی را نچشیدهاند. جای تأسف اینکه این روزها تعداد کودکانی که دنیای بیرحم آنان را به مسیر زبالهگردی کشانده، رو به افزایش است.
نکته هشداردهنده این نیست که این کودکان به مدرسه نمیروند، مشکل فقط آلودگی بهداشتی، ویروس و میکروب و انواع بیماری نیست که این کودکان به آن مبتلا میشوند و بسیاری را هم ناخواسته بیمار میکنند. حتی مشکل این نیست که اینها بیسواد و بدون تحصیلات و ناآگاه بزرگ میشوند.
مسئله اصلی بدآموزیهای خطرناکی است که این کودکان در استمرار ارتباطشان با آسیبدیدگان اجتماعی و بزهکاران دارند.
این کودکان بهوسیله بزهکاران وسوسه میشوند و آموزش میگیرند که به جیببری، کیفقاپی و بعد خریدوفروش موادمخدر، بالارفتن از دیوار مردم و دزدی و انواع بزههای دیگر وارد شوند که به دلیل بیسوادی و نادانی و فریب خوردن بهراحتی به آن تن میدهند و زمانی متوجه میشوند که غرق در انواع بزه شدهاند. اینها در جریان بزهکاریهای خود مرتکب بزههایی بدتر مثل ضربوجرح و قتل هم میشوند.
بسیاری از بزهکاران در آغاز همان کودکان معصوم بودند که بهناچار مدرسه و تحصیل را رها کرده و برای درآمد اندکی به زبالهگردی یا تکدیگری و امثال آن کشانده شدند، بعد شد آنچه نباید میشد!
لحظهای فکر کنیم همه ما از مسئول و غیرمسئول که روزانه این کودکان بیگناه را دیدهایم و هیچ دخالتی نکردهایم و فقط تماشاگر بودهایم، باید بدانیم؛ در مقابل این جریان و رشد و سیر آسیبهای اجتماعی مسئول هستیم. علاوه بر آنکه در برابر پروردگار متعال باید جوابگو باشیم، باید بهعنوان یک انسان از بیعملی خود و تماشاگر بودنمان احساس مسئولیت کنیم و به اصلاح خود و جامعه بپردازیم.