بهمن که میرسد عطر روزهای انقلاب در شهرها و روستاهای مختلف میپیچد و با خود خاطره روزهای پرتنش مبارزه ملت ایران در سال ۵۷ را به همراه میآورد. از خاطرات پدربزرگها و مادربزرگها گرفته تا سرودهای انقلابی در زنگهای تفریح مدارس و شنیدن نواهای انقلابی که از رادیو و تلویزیون پخش میشد، گویی برگی از خاطرات تاریخ انقلاب را در ذهن انسان ورق میزند. روزهایی که مردم کاشمر نیز پا به پای دیگر مردم کشورمان در آن سهم چشمگیری داشتند. خاطرات انقلاب را که مرور کنیم، افرادی را میبینیم که برای رسیدن به این هدف و پیروزی تلاشهای بسیاری کردند، از شکنجههایی که دیدند تا اعلامیههایی که شبانه پخش میشد، نسل امروز شاید درک درستی از آنها نداشته باشند؛ آن خاطرات را باید از زبان نسل آن روز انقلاب بشنویم. با همین هدف به دنبال یک سوژه برای گفتگو بودم. “محمد صائبی” یکی از مبارزین انقلابی کاشمر محسوب میشود او در وقت انقلاب جوانیاش آغاز شده بود که خاطرات فراوانی از آن سالها در ذهن دارند. او مشتاقانه دعوتم را پذیرفت و خیلی صمیمی و راحت شروع به صحبت کرد.
***
“حاج محمد” با بیان اینکه آن زمان با شبنامه، نوار ضبط شده، تلگراف و… اطلاعات مورد نیاز را از وضعیت موجود به دست میآوردیم و به اطلاع دیگران میرساندیم، گفت: «اعلامیههای انقلابی، یکی از رسانههای مهم در دوران مبارزه با رژیم شاه بود.»
صائبی با اشاره به اینکه آن زمان مأموران رژیم به شدت از توزیع و انتشار اعلامیه توسط انقلابیون ممانعت میکردند، افزود: علاوه بر توزیع، تهیه و چاپ این اعلامیهها نیز اقدامی سخت بود و بهطور مخفیانه و با زحمت بسیار در خانهها و چاپخانهها تهیه میشد.
وی اذعان کرد: در کاشمر، انقلابیون وظیفه خطیر تهیه و توزیع اعلامیهها را بر عهده داشتند. آنان علاوه بر اینکه اعلامیهها را در سطح شهر توزیع میکردند، موظف به ارسال آن اوراق به روستاها و سایر بخشهای منطقه ترشیز بودند.
او که شروع فعالیتهای علنی انقلابیاش از زمان سخنرانی علامه حسنزاده در اصفهان بود، اظهار کرد: آن زمان یک نوار کاست از سخنرانی ایشان توسط انقلابیون به کاشمر رسیده بود، همچنان که در حال گوش دادن به این سخنرانی بودیم، اعلام شد شیخ حسنزاده را دستگیر و به زندان بردهاند.
صائبی با اشاره به اینکه آن زمان پاتوق ما برای گرفتن اطلاعات کفش فروشی روبروی درمانگاه عصمتیه کنار داروخانه عباس ترک بود، بیان کرد: گاهی شبنامهها با تلگراف یا تلفنی که به دست آقای قریشی کارمند مخابرات میرسید، توسط حاج علیاکبر کبیریان بین سایر انقلابیون توزیع میشد.
وی گفت: هرچند آن زمان کارمند دولت بودم ولی شبنامهها را میگرفتم و توزیع می کردم، برخی مواقع هم آقای فیض که در تهران ساکن بود اطلاعیهها را در ماشین بنز قرمزش جاسازی میکرد و پس از رساندن به کاشمر تکثیر و توزیع میشد.
به مرور روزها حال و هوای بهتری به خود میگرفتند، بوی انقلاب بیشتر به مشام میرسید، صائبی در کنار فعالیتهایش نوحهخوان هیئت حضرت علیاکبر(ع) بود و در ایام محرم در این هیئت مراسم برگزار میکردند.
وی به مرور خاطرات آن زمان ادامه داد و تصریح کرد: آن زمان شهربانی در ساختمان ایثارگران فعلی واقع در خیابان امام خمینی(ره) بود، روز هفتم محرم که هیئت برای حضور در حسینیه شاهزاده علیاصغر(ع) حرکت میکند من و آقای شریفان جلوی هیئت عکس امام را به دست داشتیم که به یکباره از سوی گروه ضربت به سمت ما تیراندازی شد.
این فعال انقلابی افزود: پس از تیراندازی به سرعت پراکنده شدیم و به داخل حسینه برگشتیم، در مجاورت هیئت علیاکبری(ع) یک گودال بود و آنهایی که شاهی بودند عکس امام را به درون آن انداختند، این اقدام موجب ناراحتی بسیاری از انقلابیون شد، به طوری که تعدادی تصمیم بر جدایی از این هیئت گرفتند.
وی گفت: هرچند آن زمان تعدادی از انقلابیون برای برگزاری ادامه مراسمهایشان به مسجد خیابان ترابی رفتند اما من چون نوحهخوان هیئت بودم، نرفتم.
صائبی تصریح کرد: این مسجد که در حال حاضر تکیه جوانان علیاکبری نام گرفته، مختص انقلابیون شد.
انقلاب پر رنگتر شده بود، همه برای سخنرانی آقای نوری که به کاشمر میآمد به مزار شهیدمدرس دعوت میشدند و پس از آن تظاهرات میکردند.
وی عنوان کرد: آن زمان مرکز فعالیتهای انقلابیون مسجد حاجیجلال بود، هنوز روز تاسوعا نرسیده بود که در حسینیه ابوالفضلی جمع شدیم، من شروع به سر دادن شعار مرگ بر شاه کردم و سایرین هم پاهایشان را به زمین میکوبیدند که یکباره گروه ضربت رژیم شاه آمدند و به دلیل تیراندازی شیخ طاهری مجروح شد.
تظاهراتها همچنان ادامه داشت، وقتی انقلابیون از مقابل شهربانی عبور میکردند، پاسبانها آنها را شناسایی و شب که فرا میرسید بسیاری را دستگیر میکردند.
این فعال انقلابی گفت: آن زمان در خانه یک تفنگ کمرشکن ساچمهای داشتم که اگر مأمورین شب وارد شدند، بتوانم از آن استفاده کنم ولی در این دوران علیرغم تمامی تلاشهایشان نتوانستند، مرا دستگیر کنند.
صائبی که آن زمان کارمند بانک بود؛ گفت: وقتی وارد بانک میشدی عکس بزرگی از شاه بود که با چند نفر از انقلابیون قرار شد شبانه آن را پائین بیاوریم، هرچند معاون بانک با این کار مخالف بود، اما رئیس بانک که خودش از انقلابیون بود، با این کار موافقت کرد.
وی با بیان اینکه هرچند انقلاب هدف داشت اما در این مسیر افرادی بودند که از این هدف و آرمان دور شدند و به بیراهه افتادند، گرچه بسیاری در این مدت تلاش کردند انقلاب از بین برود، ولی با کمک همین انقلابیون کشور از بسیاری فتنهها نجات یافته است.
وی که پس از انقلاب 365 روز در منطقه جنگی حضور داشته است، عنوان کرد: فتنههای امروز در آن زمان نبود، هرچند آن زمان جوانان بسیاری بودند که فقط برای پیروزی انقلاب به میدان میرفتند، البته افرادی هم بودند که نسبت به این مسائل بیتفاوت بودند و آنچه اتفاق میافتاد اصلاً برایشان اهمیتی نداشت.