تحولات و اعتراضات اخیر در جامعه باعث شده تا بسیاری از مقامات، چهرههای سیاسی، کارشناسان و صاحبنظران بر لزوم “گفتوگو” و “انجام اصلاحات” و “حل مسائل و مطالبات مردم” تأکید داشته باشند و از رئیس قوه قضائیه گرفته تا رئیس مجلس و بسیاری از چهرههای سیاسی، از رویکرد اصلاحی استقبال کرده و راهکارهای تازهای مطرح کنند. البته برخی معتقدند در شرایط امروزی جامعه، شاید گفتوگو و مطالبهگری کارکرد خود را از دست داده باشد، اما بخش قابلتوجهی از صاحبنظران همچنان معتقدند اگر مطالبات جامعه در حوزههای مختلف از جمله دغدغههای اقتصادی و معیشتی و برخی مسائل اجتماعی بر مبنای اقناع و گفتوگو محوری پیش رفته و مرتفع شود، بسیار راحتتر میتوان بر مشکلات فعلی فائق آمد. این عده اعتقاد دارند اگر حاکميت دست به اصلاحات واقعي بزند قطعاً بسياري از مشکلات مرتفع خواهد شد و زمينه بسياري از اين نارضايتيها از بين خواهد رفت. تحلیلگران و صاحبنظران بهصراحت اعلام میکنند بايد اين واقعيت را درک کنيم که راهي جز اصلاحات واقعي وجود ندارد و اگر اين اصلاحات صورت نگيرد ممکن است اتفاقات تلخي رقم بزند و فرصت را براي دشمنان قسمخورده اين کشور فراهم آورد.
صاحبنظران بر این عقیدهاند در شکلگيري اعتراضات اخير، ترکيبي از عوامل خارجي و عوامل اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي نقش داشتهاند. با اين وجود، مهمترين وجه تمايز اعتراضات اخير اين است که برخلاف اعتراضات گذشته که عمدتاً اقتصادي بود، دلايل فرهنگي و اجتماعي و برخي ناديده گرفته شدنهاي مدني و فرهنگي نقش تعیینکنندهای داشته است، چرا که اکنون جامعه ما به دو بخش “خودي” و “غيرخودي” تقسیم شده است. اين وضعیت باعث شده تا عدهاي در همه عرصهها ميداندار باشند و در مقابل، بخشي از جامعه از روند تصمیمگیری کنار گذاشته شوند. در همین حال بهتدریج نیز تمام کانالهايي که اقشار مختلف مردم بتوانند مطالبات خود را مطرح کنند، بهخصوص در موضوع حق اعتراض، بستهشده است و بهتبع اين وضعيت، احزاب و تشکلها که وظيفه ايجاد تعادل بين حاکميت و مردم را دارند با موانعي مواجه شدهاند. در زمينه سياست خارجي نيز، در سالهاي اخير نهتنها سياست تعاملي با کشورهاي جهان در پیشگرفته نشده، بلکه برخي تصميماتي که از سوي دولتها و مجالس گرفتهشده، زمينه تشديد تنشهاي بينالمللي را نيز فراهم کرده است. اين عوامل سبب تکثير و انباشت نارضايتيها شده و طبيعي است اين نارضايتيها در زماني که فرصت پيدا نماید، بروز و ظهور بيروني پيدا ميکند.
برخی صاحبنظران مانند “دکتر محمد فاضلی”، جامعهشناس و استادیار سابق دانشگاه شهید بهشتی درباره علل شکلگیری اعتراضات معتقد است: آنچه امروز در ایران جریان دارد نتیجه پیروزیهای کوچکی است که نظام سیاسی و کارگزارانش زمانی از آنها خیلی خوشحال بودهاند اما خطر بزرگ پنهان در فردای این پیروزیها را ندیدهاند. پیروزیهایی نظیر راندن همه منتقدان و مخالفان از عرصه قدرت و مشارکت ندادن آنها در اداره کشور، اِعمال نظام گزینش و راه ندادن غیرخودیها و کسانی که سبک زندگی و تفکر متفاوتی داشتند به دستگاه بوروکراسی و دانشگاه و ادارات و سازمانها، حاکم کردن قرائتی خاص از اسلام و به حاشیه راندن سایر گفتمانها و قرائتها، تضعیف احزاب و گروههای سیاسی و باقی نگذاشتن هیچ رمَق و اعتبار و سرمایه اجتماعی برای آنها، منع کردن جامعه از سبک زندگیهایی که حاکمیت نمیپسندد و ترویج صرفاً یک سبک زندگی رسمی در رسانه و همه تریبونهای حاکمیت، تضعیف رسانهها و مطبوعات و اجازه ندادن به شکلگیری هیچ قدرت رسانهای مستقل، بیاعتبار کردن چهرههای سیاسی حتی در میان خودیهای پیشین با انواع نام و ننگها، برگزاری انتخابات غیررقابتی از طریق حذف داوطلبان و ایجاد حاکمیت یکدست، مداخله گسترده در اقتصاد و قیمتگذاری دستوری و ممانعت از شکلگیری بخش خصوصی نسبتاً مستقل، راندن منتقدان از دانشگاهها و تلاش برای یکدستسازی استادان دانشگاه، هجمه به سفارتها و رویکرد تند و تُرش به سیاست خارجی،… همه اینها مواردی کوچکی است که نظام سیاسی آنها را پیروزی میدانست سرخوشانه آنها را بزرگ داشته و جشن میگرفتند، اما امروز همین پیروزیها مسببان وضع موجودند.
در حالیکه حاکمیت هریک این اقدامات را برای خود پیروزی محسوب مینمود اما دلسوزان مملکت همواره هشدارها و توصيههاي لازم را نسبت به این مسائل اعلام داشته و حساسيت خود را نسبت به این موارد نشان دادند. اصلاحطلبان سالها نسبت به ناکارآمديهای این سياستهاي اشتباه هشدار داده و با تحليل مسائل و ارائه راهحل، کنشگري کردند. بدون ترديد اگر به هشدارهاي دلسوزان توجه ميشد کار به اينجا کشيده نميشد و جامعه با بحران مواجه نميگردید. از سوي ديگر جامعه نيز در کنار هشدارهای دلسوزان، راههاي زيادي را براي تحقق مطالبات خود انتخاب و تجربه کرد اما به دليل اينکه برخي دستگاههاي حاکميتي دچار تعصب نسبت به برنامهها و باورهاي خود هستند، به اصلاحات واقعي دست نزدند، تا آنکه بالاخره برخي اقشار جامعه به خيابانها آمدند و مطالبات خود را مطرح کردند. هرچند کساني که به خيابانها آمدهاند اميد خود را براي انجام اصلاحات در کشور از دست دادهاند.
اکنون و با به خیابان آمدن برخی از مردم نیز، اساسيترين مشکل در نحوه برخورد با معترضان است که صرفاً با رويکرد و ابزارهاي انتظامي و امنیتی برخورد ميشود زیرا اين موضوع نهتنها باعث حل شدن مشکل نميگردد، بلکه آن را تشديد و تعميق مينماید. اين وضعيت در واقع مانند پنهان کردن آتش زير خاکستر است، شايد در کوتاهمدت شعلههاي آتش زير خاکستر پنهان شود اما در آينده با شدت بيشتری بروز و ظهور پيدا خواهد کرد. براي مواجهه با اعتراضات بايد سياستها و تدبيرهاي هوشمندانه سياسي در پيش گرفت تا بتوان اين بحران را کنترل کرد. اما عجيب به نظر ميرسد که گاهي ابتداييترين رفتار براي جلب اعتماد و حرکت دادن جامعه به سمت آرامش رعايت نمیشود. مسائلي مانند پذيرش خطاها، عذرخواهي، پرهيز از سخنان نسنجيده، استفاده از نظر انديشمندان و صاحبنظران از جمله عواملي است که ميتواند در شرايط کنوني به آرامش جامعه کمک کند. اين در حالي است که گاهي سخنان نسنجيدهاي از برخي مسئولان شنيده ميشود که نهتنها به آرامش جامعه کمک نکرده، بلکه مانند نمک بر روي زخم پاشيدن است.
از طرفی، ما در عصري زندگي میکنیم که انقلاب ديجيتال، چهره جهان، سبک زندگي و معادلات سياسي اجتماعي را بهسرعت تغيير ميدهد و نسلهاي جديد نيز به طور طبیعی و البته گسترده در معرض اين تحولات قرار گرفتهاند. به همين دليل حاکميت بايد بتواند واقعيتهاي اين تحولات را درک و به مطالبات نسل جديد پاسخ قانعکنندهای بدهد، اما متأسفانه برخي دستگاههاي مسئول درک صحيحي از تحولات پيدا نکرده و توانايي کافي براي پاسخ به دغدغههاي نسل جديد در خود ايجاد نکردهاند. به همين دليل نيز شکافهاي نسلي در جامعه ايران به گسل تبديل شده است و يکي از دلايل اعتراضات اخير را بايد در موضوع شکاف نسلي مورد تحليل قرار داد. واقعيت اين است که برخي از مديران در دنياي گذشته و افکار خود درگير هستند. اين در حالي است که نسل جديد با تحولات عظيمي مواجه شده و اهداف و آرمانهاي جديدي پيدا کردهاند.
در مجموع، در حال حاضر کشور با چالشهاي دروني و بيروني مواجه است. در داخل با گروههاي تندرو مواجهايم که درک صحيحي از تحولات جامعه ندارند و از سوي ديگر با برخي مديران کمتجربه مواجه هستيم که توان مدیریت این مسائل را ندارند. اين در حالي است که دشمنان قسمخورده کشور و مردم در چنين شرايطي عزم خود را براي آسيب رساندن به کشور و مردم جزم کرده و با تحريمهاي ناجوانمردانه، موجسواری بر اعتراضات داخلي، انواع فشارهاي سياسي، اقتصادي و ديپلماتيک عرصه را بر همگان تنگ کردهاند. محصول اين رويکردها، به وجود آمدن شرايط سخت و چالشهاي جدي در جامعه ايران بوده است. نظرسنجيهاي نهادهاي رسمي در کشور، نارضایتیهای مردم در زمينههاي اقتصادي را بالاي 80 درصد برآورد کردهاند. بنابراین مسئولان تصميمگير جامعه بايد اين واقعيت را درک کنند که حاکميت، هيچ سرمايه و ابزاري جز پشتيباني و حمايت مردم براي حل مشکلات نميتواند داشته باشد و اگر اين سرمايه از دست برود مخاطرات زيادي در آينده متوجه کشور خواهد شد. به همين دليل راهي جز ايجاد رضايت دروني وجود ندارد. راهکارها براي عبور از بحران کنوني نيز مشخص است. ما نياز به اصلاح واقعي و فوري در برخي ساختارها، رويکردها و سیاستها در عرصههاي مختلف داريم. گفتمان اصلاحات پديدهاي نيست كه در فرازوفرودهای تاريخي از ميان برود. اصلاحات از ابتداي تاريخ بشريت مطرح شده و تا انتهاي تاريخ نيز مطرح خواهد بود. البته معناي “اصلاحات” از اصلاحطلبان جداست، ممكن است برخي اصلاحطلبان در برخي برههها كمكاري كرده باشند، اما اين به معناي نزول گفتمان اصلاحات نيست. براي اقتدار جامعه ايراني بايد قبول كرد كه اصلاحات در كنار ساير گفتمانها باید زنده و پويا باشد، چون مردم تحول و تغيير و رشد را ميطلبند.