(پنج: سواد دیجیتال)
در گذشتههای دور، دانش بشری گستره و ژرفای امروز را نداشت. منابع مکتوب اندک بود و وسایل ارتباط جمعی بسیار محدود. از اینرو شمار افراد آگاه و باسواد جامعه کم بود و آنان را حکیم یا دانشمند میخواندند.
با اختراع کاغذ، پیدایش صنعت چاپ، گسترش ترجمه و پیدایش رسانههای نو، راههای دسترسی به دانش آسانتر شد. اعجاز دانش دیجیتال و اینترنت، مرزهای دانایی را در هم شکست، و اینک تمام معارف بشری در دسترس همگان است.
پیشتر، هر که خواندن و نوشتن میدانست، «باسواد» شمرده میشد؛ اما امروزه دانستههای بشر به صدها و بلکه هزاران رشته تقسیم شده است. با معیار گذشته، میتوان گفت نسلهای اخیر همه باسوادند؛ ولی آیا در زمانهی ما داشتن یک مدرک دانشگاهی ـ حتی در بالاترین سطح تخصصی ـ بهمعنای باسواد بودن است؟
برای پاسخ به این پرسش باید واقعیتی را پذیرفت: عمر انسان کوتاه است و گسترهی دانش بیکران. زیرکترین آدمیان نیز تنها در یک یا چند رشته میتوانند به دانایی لازم، و نه کافی، دست یابند. از سوی دیگر، انسان امروز ناگزیر نیست شغل نیاکانش را ادامه دهد. گرفتن یک مدرک تخصصی میتواند گذر به طبقهای تازه و دستیابی به شغلی نو باشد، اما در حقیقت، آن مدرک بیش و پیش از آنکه نشان فضیلت باشد، پروانهی کسبی است برای ورود به حرفهای جدید.
با این عمر کوتاه و وسعت بیپایان دانش، نمیتوان در همهی حوزهها دانا بود و سقراط یا افلاطون زمانه شد. نگارنده همواره اندیشیده است: در میان اینهمه دانش، کدامیک ضروریتر است؟ به پاسخی رسیدهام که هیچکدام بر دیگری برتری ندارد. همهی علوم بشر، زادهی نیازهای زندگیاند و هر یک نبودشان، پیکرهی تمدن را ناقص میسازد.
با اینحال، برخی دانشها، جدا از رشتهی تخصصی و شغل ما، برای زیست شهروندی آگاهانه و موفق ضروریاند؛ علومی که اگر کسی بدانها آراسته باشد، جامعه او را «باسواد» حقیقی میشمارد، نه بهخاطر مدرک یا عنوان، بلکه بهواسطهی درک و تسلط بر این پنج دانش بنیادین.
این پنج گنج، بیهیچ تقدم و تأخری، در کنار هم “باسواد” بودن را معنا میکنند و غنا میبخشند. آنچه در این سلسله نوشتارها میآید، دانشی همگانی و ضروری برای هر انسان معاصر است.
در چهار شماره پیشین “فلسفه” ، “تاریخ”، “ادبیات” و دانش شغلی مورد اشاره واقع شد. در این شماره، پنجمین و آخرین گنج این پنجگانه را میگشاییم:
“سواد دیجیتال” و فرجام سواد در جهان امروز.
در چهار نوشتار پیشین، از چهار گنج بنیادین سخن گفتیم: فلسفه، تاریخ، ادبیات و دانش شغلی؛ چهار شاخه از دانشی که نه زینت روشنفکریاند و نه فضیلتی اخلاقی؛ بلکه از ضرورتهای بدیهی زیستن در جهان معاصر به شمار میآیند. دانشی(دانستنیهایی) که فارغ از رشته تحصیلی، شغل، سن، جنسیت و جایگاه اجتماعی، برای هر شهروند امروز لازم است؛ چراکه بدون آنها، فهم جهان، گفتوگو با دیگری و مشارکت مسئولانه در جامعه، اگر نگوییم ممکن نیست، دستکم دشوار است.
اکنون، در پایان مسیر این سلسله نوشتار، به گنج پنجم میرسیم؛ گنجی که نهتنها مکمل چهار گنج پیشین است، بلکه ظرف و بستر تحقق و بسط آنها نیز محسوب میشود:
سواد دیجیتال
زندگی انسان امروز، خواه آگاهانه خواه ناخواسته، در بستر فناوری دیجیتال جریان دارد. آموزش، اشتغال، ارتباطات انسانی، خرید، خدمات، درمان، سرگرمی، پیگیری اخبار و حتی کنشهای فرهنگی ـ اجتماعی، همگی در فضایی شکل میگیرند که اینترنت و ابزارهای دیجیتال آن را ساختهاند. در چنین جهانی، مسأله دیگر «دسترسی داشتن» نیست؛ مسأله اصلی، نحوه استفاده و میزان آگاهی است.
سواد دیجیتال، برخلاف تصور رایج، به معنای مهارت فنی یا کار با چند نرمافزار نیست. این سواد، توانایی زیستن آگاهانه در جهانی است که اطلاعات در آن بیوقفه تولید و بازنشر میشود. سواد دیجیتال یعنی دانستنِ اینکه چگونه جستوجو کنیم، چگونه منبع معتبر را از نامعتبر تشخیص دهیم، چگونه در برابر اخبار جعلی، شایعه و هیجانهای جمعی مقاومت کنیم و چگونه حضور خود در فضای مجازی را مسئولانه سامان دهیم؟
شهروندی که فاقد سواد دیجیتال است، حتی اگر به پیشرفتهترین ابزارها دسترسی داشته باشد، در عمل مصرفکنندهای منفعل باقی میماند؛ فردی که دیگران برایش فکر میکنند، تصمیم میگیرند و روایت میسازند. همانگونه که در گذشته ناتوانی در خواندن و نوشتن، انسان را از مشارکت اجتماعی محروم میکرد، امروز ناآگاهی دیجیتال، شکلی تازه از بیسوادی را رقم زده است.
از منظر اجتماعی، سواد دیجیتال نقشی تعیینکننده در تعادل یا تشدید نابرابریها دارد. اینترنت میتواند فرصت برابر بسازد؛ نوجوانی در شهری کوچک یا روستایی دورافتاده، بالقوه میتواند به همان منابعی دسترسی داشته باشد که دانشجویی در دانشگاهی معتبر! اما این امکان بالقوه، تنها زمانی بالفعل میشود که فرد از سواد دیجیتال برخوردار باشد؛ یعنی بداند چگونه از این دریای بیکران اطلاعات، دانشی قابل اتکا و اعتماد استخراج کند.
پیوند سواد دیجیتال با چهار گنج پیشین، پیوندی حیاتی و ناگسستنی است. فلسفه، در عصر دیجیتال، ما را به پرسشگری، تردید عاقلانه و پرهیز از قطعیتهای شتابزده فرامیخواند. تاریخ، به ما میآموزد که روایتهای مسلط را بیچونوچرا نپذیریم و گذشته را در آینه امروز بازخوانی کنیم. ادبیات، قدرت همدلی، تخیل و فهم تجربه زیسته دیگران را تقویت میکند؛ امری که در فضای سرد و گاه خشونتبار شبکههای اجتماعی، بیش از هر زمان دیگری ضروری است. دانش شغلی نیز، بدون سواد دیجیتال، در جهان متغیر امروز بهسرعت فرسوده و ناکارآمد میشود.
نقش زبان را نیز نمیتوان نادیده گرفت. بخش عمدهای از دانش معتبر جهان، به زبان انگلیسی منتشر میشود. هر اندازه شهروندان به این زبان و مهارتهای مرتبط با آن دسترسی داشته باشند، امکان بهرهگیری عمیقتر از جهان دیجیتال برایشان فراهمتر خواهد بود. بر این اساس، سواد دیجیتال ما را ناگزیر به یادگیری مستمر و عبور از مرزهای بسته دانایی میکند.
سخن پایانی: پنج گنج و تعریف تازهای از سواد
با رسیدن به گنج پنجم، اکنون میتوان با تصویری کلیتر هدفغایی این سلسله نوشتار (پنجگنج ـ دانشضروری و عمومی) و پرسشی اساسی را طرح کرد: شهروند باسواد در جهان امروز کیست؟
پاسخ، دیگر به توانایی خواندن و نوشتن محدود نمیشود. شهروند باسواد امروز، انسانی است که میاندیشد (فلسفه)، گذشته را میشناسد (تاریخ)، زبان و احساس و تجربه انسانی را درمییابد (ادبیات)، مهارتی برای زیستن مستقل دارد (دانش شغلی)، و در جهان دیجیتال گم نمیشود (سواد دیجیتال).
این پنج گنج، ارمغان خوشبختی نمیدهند، اما امکان آگاهی فراهم میکنند؛ و “آگاهی”، شرط لازم هر انتخاب مسئولانه و هر کنش اجتماعی معنادار است. فردی که این پنج گنج را ( نه لزوماً بهصورت آکادمیک، بلکه بهگونهای واقعی و کاربردی ) فراگرفته باشد، در برابر تحولات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی، منفعل و بیپناه نخواهد بود.
جامعهای که آموزش را صرفاً به مدرک و تخصص تقلیل دهد، انسانهایی کارآمد اما ناآگاه پرورش میدهد؛ انسانهایی که شاید خوب کار کنند، اما کمتر میپرسند، کمتر میفهمند و کمتر مسئولیت میپذیرند. در مقابل، توجه به این پنج گنج، شهروندانی میسازد که هم میدانند و هم میفهمند؛ هم مهارت دارند و هم بینش.
پنج گنج، فضیلت نیستند؛ اما بیحضور آگاهانه آنها، هیچ فضیلتی در جامعه رشد نمیکند و ریشه نمیدواند. اینها ابزار زیستن در جهانی پیچیدهاند؛ جهانی که دیگر با سادهاندیشی، تقلید و بیتفاوتی نمیتوان در آن دوام آورد. شاید زمان آن رسیده باشد که تعریف خود از «سواد» را بازنویسی کنیم؛ تعریفی که انسان امروز را نه فقط برای امتحان و شغل، بلکه برای زندگی آگاهانه در جامعه آماده سازد.
«بیاییم بیندیشیم: در جهانی که دادهها بیوقفه بر ما میبارند، آیا هنوز توانِ انتخابِ اندیشیدن داریم؟ آری؛ اگر پنج گنج، فضایلی که فضیلت نیستند، را به درستی بیاموزیم».







