خبر برای خیلیها معمولی بود و به راحتی از آن گذشتند؛ «فرماندار کاشمر از توقف چند پروژه مهم در اين شهرستان به دليل تغييرات مديريتي که در يک شرکت اتفاق افتاده است، خبر داد.»
پروژههای مهمی همچون “منطقه ويژه اقتصادي”، “نيروگاه100مگاواتي”، “نيروگاه خورشيدي” و “مجتمع گلخانهاي” که تا سال گذشته عدهای مانور تبلیغاتشان بود که جذب سرمایهگذار کردیم! و چه تبلیغاتی که نکردند!! و این روزها در کاشمر یک سؤال جدی دهانبهدهان میچرخد که باید به طور رسمی به آن پاسخ داده شود: چرا مدیران سابق، چند پروژه مهم و حیاتی شهرستان را «یکجا» به یک شرکت خاص واگذار کردند؟! شرکتی که به قول فرماندار نه حاضر است ادامه دهد، نه تعهداتش را کامل انجام داده، و نه حتی پاسخی روشن میدهد!
آن روزها همین مدیران، تیغ انتقاد را یا «حسد» میدانستند و یا بهانه همیشگی بحثهای سیاسی و از آن جالبتر واگذاریهای عجیب را «نشانه پیشرفت» شهرستان عنوان میکردند!
فرش قرمز پهن شد، استقبال شد، عکس یادگاریها منتشر گردید، هرچند بعضی رسانهها علنی و غیرعلنی خطر این واگذاری را اعلام کرده بودند، اما تعدادی هم تیتر زدند: «ورود شرکت بزرگ… نقطه عطف توسعه کاشمر»، اما امروز همان فرش قرمز، تبدیل شده به طناب گرهخوردهای که پروژهها را خفه کرده است.
وقتی چند پروژه مهم ـ از تولیدی گرفته تا عمرانی و خدماتی ـ به یک شرکت خاص میرسد، به بهانه توان مالی بالا!!، آن هم بدون تضمین کافی، بدون زمانبندی واقعی، این دیگر «اشتباه معمولی» نیست؛ این یک تصمیم پرخطر، غیرکارشناسی و شاید مشکوک است.
از نظر پدافند غیرعامل هم روشن است: انباشت پروژه در دست یک پیمانکار یعنی وابستگی، و وابستگی یعنی آسیبپذیری. قانون هم همین را میگوید: پروژهها باید توزیع شوند، نه تجمیع. اما در این شهر برعکس اجرا شد.
گویی برای برخی مدیران، مهمتر از پیشرفت شهر، «نشان دادن یک پیروزی مقطعی» بود. افتخاری که چندماه بیشتر دوام نداشت.
وقتی به یک پیمانکار «همهچیز» را یکجا میدهند ـ تخفیفهای ویژه، قسطبندی آسان، قراردادهای پشتسرهم، و حتی گاهی تأخیرهای او را نیز «توجیه» میکنند ـ این دیگر همکاری نیست؛ نوعی باجدهی مدیریتی است.
باج برای اینکه اعتراض نکند. باج برای اینکه پروژه روی کاغذ «افتتاح» شود، باج برای اینکه مدیران سابق در گزارش عملکردشان عدد و رقم پررنگ داشته باشند، باجی که هزینه آن از جیب مردم پرداخت شد، با معطل ماندن پروژهها امروز شهر سرگردان مانده، پیمانکار رفته و پروژهها نفسنمیکشند. هزینهها چند برابر شده، و مردم شهر ماندهاند که با سازههای نیمهجان و قولهای بیسرانجام چه بکنند! سؤال اصلی اینجاست: افتخار دیروز را چگونه توجیه میکنند، وقتی امروز شهر خسارت همان انتخاب را میدهد؟! مسؤولیت با کیست؟ پیمانکار یا مدیرانی که قدرت داشتند و درست انتخاب نکردند؟ واقعاً پیمانکار اگر کار نمیکند، مسؤولیت اصلی با چهکسانی است؟ با مدیرانی که بدون مطالعات کافی، بدون شناخت، بدون ضمانتهای لازم، چند پروژه را یکجا تقدیم کردند. آیا این مدیریت است؛ یا قمار با توسعه شهرستان!
کاشمر نه قربانی نبودِ بودجه است، نه کمبود برنامه؛ کاشمر قربانی مدیریت ضعیف، تصمیمات نمایشی، و واگذاریهای بیحسابوکتاب است. افتخار دیروز اگر امروز تبدیل به ضرر شده، پس یک چیز روشن است: افتخار واقعی نبود، فقط یک نمایش بود.








