زنگ فعالیتهای انتخاباتی مدتها پیش از ثبتنام کاندیداها در ترشيز زده شده است. در این میان جماعت اصولگرایان هم خود را برای این رقابت آماده کرده و جمع زیادی از افراد دارای این سلیقه سیاسی با ثبتنام، حضور خود در کارزار انتخابات را اعلام نمودند. اما در این دوره، جریان اصولگرایی ترشیز به دنبال یافتن راهکاری برای ساماندهی این تعدد کاندیداهای منتسب به خود برآمد و برای این منظور، اقدام به تشکیل شورایی به نام “شورای هماهنگی و همدلی نیروهای انقلابی ترشیز بزرگ” نمود تا شاید بتواند اجماعی در میان این افراد مدعی کرسی نمایندگی مجلس ایجاد نماید. اما با همه تلاشی که انجام دادند، همانطور كه پیشبینی میشد نتیجهای در برنداشت و حتی همان چند نفری هم که بهعنوان کاندیدای نهایی توسط این شورا به طرفداران معرفی شد، چندان مورد اقبال قرار نگرفتند و انتخابات درونگروهی هم که انجام گرفت مورد قبول دیگران واقع نشد و کاندیداها همچنان بیتوجه به انتخابات شورای هماهنگی، راه خود را در پیش گرفتند و میل به ماندن و حضور در رقابت انتخابات را دارند.
اگرچه این اقدام جریان اصولگرایی کپیبرداری از رفتار انتخاباتی اصلاحطلبان است که آنان در دوره قبل و زیر نظر شورای راهبردی اصلاحطلبان، اتحاد و انسجام را تجربه کردند و گزینه نهایی پیشنهادی خود را به مردم معرفی و کاندیدای انتخابیشان مورد اقبال مردم هم قرار گرفت. “اصولگرایان ترشیز”! بدون توجه به ظرافتهای آن اقدام، با تقلید از آن حرکت و بدون فراهم نمودن زیرساختهای موردنیاز، در پی اجرای آن سازوکار برای تعیین لیست و نفرات نهایی خود برآمدند؛ غافل از آنکه آنان همواره چالش وحدت دارند و لذا بهرغم تصمیمسازی “شورای هماهنگی و همدلی نیروهای انقلابی ترشیز بزرگ”!، این جماعت با هم به توافق نرسیدند.
از سویی قرار گرفتن چندین کاندیدا در کنار یکدیگر که برخی از آنها ماههاست با برپایی محافل متعدد خانگی و حضور در جلسات مختلف و حتی برخی با دامن زدن به اختلافات شورایشهر و تخریب شهردار به دنبال این بودند که رأی مردم را در سبد خود بریزند، محل سؤال جدی است که چرا این شورای هماهنگی نتوانست همه کاندیداهای این جریان را برای پیروی از تصمیم شورایی مجاب کند و چرا نام تعدادی از کاندیداهای با این تفکر سیاسی، در انتخابات شورای هماهنگی وجود نداشت؟! از سوی دیگر انگار در برگزاری جلسه شورای هماهنگی و انجام فرآیند انتخابات برای معرفی کاندیدای نهایی، “صداقت” و “شفافیت” کمتر دیده شد، همان دو اصل مهمی كه در رفتار اصلاحطلبان در دوره قبل به نحو احسن رعایت شد. برخی هم معتقدند یکی از دلایل شکست این حرکت كه اعتراض طرفداران اصولگرا را به دنبال داشت، غیبت بزرگان اصيل این طیف بود و بنابراین به دنبال این شکست، افرادی از این جریان بهعنوان “نواصولگرایان” قد علم کردند تا فارغ از تجربه انجام کار سیاسی در این دیار، کار اصولگرایان را به پیش ببرند. جالب آنکه پس از شکست در اجرای این مکانیسم، اصولگرایان در پی یافتن مقصر، باز هم به اصلاحطلبان میتازند!!
با این حال بد نیست بدانید؛ در این میان فرصتطلبانی هم بودند که خود را داعیهداران تخصص در امر “مهندسی تبلیغات انتخابات” میدانستند، ولی بهرغم تراشیدن هزینههای پرشمار فعالیت تبلیغاتی، نتوانستند برای افراد مورد حمایت خود با صرف هزینههای میلیونی مقبولیت و محبوبیتی در میان طیف طرفداران کسب نمایند و بدینگونه ثابت شد؛ این افراد نمیتوانند یکشبه متخصص در امر تبلیغات انتخاباتی شوند و نسخههایی از باب مشاوره تبلیغاتی برای خلقا… بپیچند. بلکه چهبسا بازاریابی سیاسی و برندسازی فردی، امروزه بهعنوان یک علم نوظهور اما کاربردی مطرح است که کاندیداهای سیاسی در هر کارزار انتخاباتی میتوانند از آن بهره بگیرند و احتمال موفقیت خود را افزایش دهند.
در واقع، مدعيان تبلیغات انتخاباتی باید میدانستند که هنر كار تبليغات و برنامهریزی آن یکشبه به دست نمیآید و نمیتوان با تحمیل كردن هزینههای چند صدمیلیونی به کاندیداها، نتیجه مطلوب به دست آورد. جالبتر از همه آنکه، این افراد وقتی هم كه نسخههایشان نتيجه نداد، بهسرعت زنبيل منافعشان را با كمال تعجب در صف كانديداي ديگر قرار دادند. کاش اين دسته از اصولگرایان مدعي، ظرافت کار را دریابند و داستان برندسازی فردی و کمپین بازاریابی سیاسی، را با فهم و بصیرتی عمیق همراه کنند تا نتیجهای بهتر برایشان به همراه داشته باشد.