تهاجم رژیم صهیونیستی به خاک ایران که منجر به شهادت تعدادی از فرماندهان نظامی، دانشمندان هستهای و شهروندان عادی شد و البته با مقاومت و تقابل قاطع کشورمان همراه بود و در این مسیر ضربات سختی هم به دشمن صهیونیسیتی وارد آمد، حاوی نکات بسیار مهمی است که باید از آن درس گرفت. این جنگ 12روزه مسائلی داشت که باید مورد توجه واقع شود تا مجدداً با چالشهایی که در این مدت مواجه شدیم، روبهرو نشویم. یکی از این موارد، مسأله “نفوذ” بود که برای ما به یک مسأله جدی تبدیل گردید.
جنگ 12روزه اسرائيل عليه ايران را باید از زاوایای مختلف نگریست، از جمله آنکه صهیونیستها نمیتوانستند بهراحتی به ایران حمله کرده و بهسادگی چهرههای مهم نظامی و دانشمندان هستهای را ترور کنند زیرا کشور ما با رژیم صهیونیستی هیچگونه مرز هوایی، دریایی و زمینی ندارد، بنابراین آنچه موجب شده بهرغم قدرت بالای کشورمان در قبال صهیونیستها، شاهد اقداماتی از سوی آنها باشیم، صرفاً ناشی از پروژه “نفوذ” و جاسوسی است و به همین دلیل علیرغم آنکه مردم ايران با قدرتي وصفناپذير با پشتيباني از نيروهاي مسلح در برابر تجاوز دشمن ايستادگي كردند، اما به دليل “نفوذ”، خسارات فراواني را متحمل شدند.
“نفوذ” واژهای است که بارها از سوی مقامات، مسئولان و چهرههای سیاسی مطرح شده و کشور نیز بابت آن هزینههای فراوانی پرداخته است. نزدیکترین هزینههایی را که کشور بابت “نفوذ” داد، میتوان ترور فرماندهان ارشد نظامی و دانشمندان هستهای کشور و هموطنان عادی قلمداد کرد. بسیاری از صاحبنظران بر این باورند که پروژه نفوذ و جاسوسهای رژیم صهیونیستی باعث شدند تا صهیونیستها بتوانند ضرباتی به کشور وارد کنند که اگر این جاسوسها و نفوذی ها نبودند، شاید کشور هزینههای کمتری میپرداخت.
حدود چهارسال قبل “حجتالاسلام علی یونسی”، وزیر اطلاعات در دولت حجتالاسلام سیدمحمد خاتمی هشداری داد که متاسفانه هیچ کس، از جمله نهادهای اطلاعاتی ـ امنیتی کشور جدی نگرفتند و به فکر چارهای برای مقابله با آن برنیامدند. او گفت: «دهسال اخیر متأسفانه نفوذ موساد در بخشهای مختلف کشور به حدّی است که جا دارد همه مسئولین جمهوریاسلامی برای جان خودشان نگران باشند. متأسفانه سازمانهای امنیتی و اطلاعاتی به جای اینکه آنها را شناسایی کنند به جان خودیها افتادهاند.»
یونسی با اشاره به اینکه «همیشه و در همه جای دنیا نفوذ سرویسهای جاسوسی در احزاب، سازمانها و گروههای افراطی آسان است» افزود: «همه گروههای افراطی یا اصل گروه را، سازمانهای جاسوسی ایجاد کردهاند و یا در آنها نفوذ میکنند… اگر افراد متملق، چاپلوس و افراطی را تعطیل کنیم دروازه ورود نفوذیها راحت بسته میشود… راه نفوذ دشمن این است.»
اکنون یکی از مسائل مهمی که باید با جدیّت در دستور کار مسئولان ذیربط قرار گیرد، این است که نفوذیها چه کسانی هستند، از کجا حمایت میشوند و از چه مسیرهایی به کشور ضربه میزنند؟ مسئولان امر به بررسی و آسیبشناسی بپردازند که چرا باید دشمن به راحتی به برخی نهادها یا مکانها نفوذ کند یا اطلاعات محرمانه و محل و زمان تشکیل جلسات سران قوا را بداند. بر همین اساس بسیاری از صاحبنظران بر این باورند که در راستای پیگیری مسأله نفوذ، باید به اظهارات و رویکردهای “جریان تندرو” در کشور نیز به طور خاص، توجه ویژهای داشت. همانهایی که با اظهارات نسنجیده خود برای کشور ایجاد زحمت، حاشیه و هزینه میکنند و اکنون که مردم ایران پس از جنگ 12روزه به یک انسجام و همبستگی کامل رسیدهاند که طی سالها و حتی دهههای گذشته بیسابقه و بینظیر بوده است، شاهد هستیم که همین جریانات، افراد و رسانهها گویی این انسجام ملی و همبستگی را خوش ندارند و با ایجاد اختلاف، تفرقهافکنی و حرکت به سمت دودستگی و تخریب این انسجام حرکت میکنند.
در همین ارتباط، اخیراً شاهد برخی اقدامات و اظهارنظرهای هدفمند در جهت تخریب و اهانت به رئیسجمهور بودیم که روند امور نشان میدهد این حرکات کاملاً برنامهریزی شده و هدفمند است و تندروها در این مسیر تا آنجا پیش رفتند که مهدی فضائلی عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب هم در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: «تضعیف سیاستهای کلی نظام و سهمخواهی گروهی از یک سو، و توهین به رئیسجمهور محترم از سوی دیگر، تهدید یکی از مهمترین عوامل پیروزی، یعنی انسجام ملی است.» و آیتالله صادق آملیلاریجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام هم اعلام کرد: «در چنین شرایطی، هرگونه صدا یا رفتار تفرقهانگیز، آگاهانه یا ناآگاهانه، در خدمت تقویت جبهه صهیونیسم قرار میگیرد.» شکی نیست که آنچه برخلاف انتظارات دشمن، قدرت واقعی ایران در جنگ 12 روزه بود، همبستگی ملی بود که اتفاقاً در رفتارهای رسمی پس از جنگ و تمرکز بر خواندن و پخش سرودهای مربوط به ایران نیز بازتاب جدی داشت. اما سیاستهای تندروها در حمله به این عامل قدرت، همسو با خط تبلیغی اسرائیل و در جهت شعبهشعبه کردن مردم است.
علاوه براین، برخی افراد و جریانات، به دنبال “انحراف مسیر پیگیری نفوذ” و به دام انداختن جاسوسان برآمدهاند و با فرافكني از طریق برخي تريبونها، مسأله نفوذ را محدود به شبكههاي اجتماعي و اينترنت و برخی از اتباع خارجی نمودهاند و در حال تصويرسازي براي وارونهسازي مساله نفوذ میباشند، در حالیکه با مطلقانگاري مسائل، تنها مسير يافتنِ جاسوسها و نفوذيها به تأخير ميافتد و آنها با استفاده از تحلیلهای نادرست در نفوذي معرفي كردن اينترنت، مهاجران و شبكههاي اجتماعي، فرصت تنفس پيدا كرده و مجدداً خسارت سنگين وارد ميكنند.
“احمد زیدآبادی”، روزنامهنگار و فعال سیاسی اصلاحطلب در همین خصوص میگوید: «من هر روز منتظرم که یک هیئت حقیقتیاب برای تحقیق بیطرفانه و علمی در بارهی چگونگی نفوذ دستگاه جاسوسی اسرائیل در داخل کشور و تعیین تقصیر و قصور همهی نهادها و مسئولان زمینهساز آن تشکیل شود و بر اساس نتایج تحقیق، پالایشی اساسی برای مسدود کردن راههای آن صورت گیرد… اما گویی از نگاه برخی نهادهای مسئول، اصلاً اتفاق خاصی رخ نداده که نیاز به تحقیق داشته باشد! برخی به گونهای حرف میزنند که انگار ترور ناگهانی و همزمان بالاترین مقامهای نظامی و متخصصان هستهای یک امر عادی و معمول بوده است! گویی چند مهاجر افغان و اپلیکیشن واتساپ مسئول این فاجعه بودهاند و با اخراج و مسدود کردن آنها مشکل حل میشود!»
“حشمتالله فلاحتپیشه”، رئیس اسبق کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس هم در این خصوص افزود: «متاسفانه در ایران نفوذ را همچون بسیاری از مسائل دیگر، به گونهای دیگر تعریف کردند. یعنی بخشی از کسانی که مسئول مقابله با نفوذ بودند، به سمت نُخبهکُشی و دخالت در انتخابات مختلف روی آوردند و نتیجه کار آنها خانهنشین کردن تعداد قابل توجهی از کارشناسان دلسوز بود و حاصل عملکرد آنها، حضور برخی از افرادی بوده که نهتنها خدمتی به منافع ملی نکردند، بلکه کشور تاوان اشتباهات آنها را پس میدهد… متاسفانه موضوع نفوذ هم در ایران گرفتار آفت ظاهربینی، ریاکاری و نفاق شد. یعنی کسانی که ظاهر خود را به بخشی از ارزشها نزدیک کردند، بیشترین نفوذ از ناحیه آنها صورت گرفت. اما کسانی که زبان منتقد داشتند و ظاهرسازی نمیکردند، حاشیهنشین شدند.»
نظر اغلب تحلیلگران بر این است که آنچه در ۲۳خرداد و پس از آن رُخ داد، نشانگر نفوذی ورای عملکرد شماری مهاجر افغان و کولبر و اقلیتهای قومی ـ مذهبی و افرادی در پوشش جهانگرد است و شامل کسانی میشود که کاملاً درون سیستم فعال و مورد وثوق و اطمینان مجموعه بودهاند و نمونههای فراوانی از نفوذ و جاسوسی عوامل درون سیستم در ایران و سایر کشورها میتوان نام برد.
به عنوان مثال، “ایلی کوهن” در سوریه با هویت جعلی «کمال امین ثابت» توانست اعتماد مقامات بلندپایه سوری را جلب و به سرعت در محافل سیاسی و نظامی سوریه نفوذ و با افراد بلندپایه روابط نزدیکی برقرار کند. کسی که در مجلس ملی سوریه با فریادهایش اسرائیل را به بدترین اقدامات متهم میکرد.
دستور موساد به او این بود که تا میتوانی علیه اسرائیل بگو و بنویس تا وانمود کنی دشمن شماره یک اسرائیل هستی. بین سالهای ۱۹۶۲ تا ۱۹۶۵، کوهن توانست اطلاعات بسیار مهمی از وضع نظامی و اقتصادی سوریه به اسرائیل منتقل کند و به عنوان یکی از مهمترین عوامل موفقیت اسرائیل در جنگ شش روزه ۱۹۶۷ شناخته شود. یکی از برجستهترین خدمات او به اسرائیل، ارائه اطلاعات دقیق از استحکامات نظامی سوریه در بلندیهای جولان بود. کوهن همچنین موفق شد از برنامه مخفی ارتش سوریه برای ایجاد پدافندِ چندلایه پرده بردارد. کوهن به خاطر عملیاتش در سوریه توانست با نفوذ در دولت سوریه تا منصب مشاور عالی (معاون) وزیر دفاع ترقی کند و یکی از گزینههای وقت نخست وزیری بود.
“اشرف مروان”، داماد جمال عبدالناصر در مصر هم نمونهای دیگر است که هم در زمان ناصر و هم در زمان انور سادات، مناصب اطلاعاتی بلندپایه و قدرت زیادی در ارتش و وزارت امورخارجه داشت و توانست وارد ساختار سیاسی و نظامی مصر شود. اشرف مروان، جاسوس ارشد موساد ملقب به “انجل” (فرشته) اطلاعات مربوط به استراتژی انور سادات را در اختیار اسرائیل قرار داد و جزئیات حمله سادات و حافظ اسد را به موساد گزارش داد و زمینهساز شکست ائتلاف مصر و سوریه در جنگ یوم کیپور شد. او که نماینده مصر در سازمان همکاریهای اقتصادی جهان عرب بود، در زمان سادات تا مرز معرفی به سمت وزارت امورخارجه پیش رفت که به خاطر اختلاسهایش از دولت مصر کنار گذاشته شد.
مورد مشابه وطنی، “علیرضا اکبری” معاون پیشین وزیر دفاع، مشاور شورای عالی امنیت ملی و از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران بود که جای مُهری هم روی پیشانیاش نقش بسته بود. او افشای اسرار هستهای ایران به مقامات اطلاعاتی بریتانیا را از سال ۲۰۰۴ آغاز کرد و ظاهراً تا سال ۲۰۱۹ به دلیل ارتباطاتش با برخی مقامات، با مشکلی مواجه نشده بود. جاسوسی که وجود سایت هستهای زیرزمینی مخفی ایران در دل کوههای اطراف تهران را افشا کرد، همین علیرضا اکبری بود. او علاوه بر افشای اسرار هستهای و نظامی، به افشای هویت و فعالیتهای ۱۷۸مقام و دانشمند هستهای از جمله محسن فخریزاده که در سال۲۰۲۰ به دست اسرائیل ترور شد، متهم بود. بریتانیا در آوریل سال۲۰۰۸ اطلاعات سرّی تاسیسات غنیسازی اورانیوم فردو را بنا بر ادعای خود بهعنوان بخشی از تلاشهای ایران برای ساخت بمب هستهای دریافت کرد و آن را با آژانسهای اطلاعاتی غربی و اسرائیل به اشتراک گذاشت.
نمونه دیگر، “کاترین شکدم”، خبرنگار و نویسنده بریتانیایی ـ فرانسوی یهودی بود که به عنوان یک زن انگلیسی تازهمسلمان و شیعه به ایران سفر کرد. او که با خبرگزاریهای تسنیم، مهر، پرس تیوی و تهران تایمز همکاری داشت و برای وبگاههای اسلامی هم مطلب مینوشت و از طرُق مختلف کسب اطلاع میکرد. برخی وبگاههای یهودی به نوشتارهای تند او در مورد یهودیان اشاره میکردند و خواستار فشار بیشتر بر ایران و کشورهای اسلامی میشدند. اتحادیه ضد افترا بارها به نوشتارهای تند شکدم بدون اشاره به هویت یهودی او اشاره کرده است.
نمونههایی از این دست افراد، در کشور کم نبوده و نیست که برخی با تلاش نیروهای خدوم اطلاعاتی شناخته و بازداشت شدهاند و بعضی هنوز در حال خیانت به کشور و خدمتدهی به موساد و سایر سازمانهای جاسوسیاند.
کلام آخر اینکه، با توجه به بالا بودن احتمال نقض آتشبس از سوی اسرائیل و از سرگرفته شدن جنگ، لازم است که با جدیت تمام یک خانه تکانی و پاکسازی از بالا شروع شود تا جلو ضرباتی مشابه شروع و ادامه جنگ ۱۲روزه گرفته شود.