مذاکرات هستهاي در هتل کوبورگ وين در حال برگزاري است، مذاکراتي که طي سالهاي گذشته، تيمهاي مذاکرهکننده مختلف و رويکردهاي متفاوتي را به خود ديده است. در هشتسال دولت روحاني، تيم مذاکرهکننده محمدجواد ظريف علاوه بر فشارهاي خارجي، فشارهاي داخلي فراوان و اتهامات بيسابقهاي را متحمل شد. اتهاماتي از قبيل کودتا عليه اسلام، سروري بهائيّت، سازشکاري با دشمنان، رابطه با کفر، بيشرفي، تضعيف منافع ملي و برباد دادن حقوق ملت، از جمله اين اتهامات بود. دلواپسان البته به اين اتهامات بسنده نکرده و از اقدامات عملي هم براي ضربه به تيم مذاکرهکننده نيز بهره بردند و آتش زدن برجام نيز خيلي زود به فهرست اقدامات آنان افزوده شد.
اين، رويکرد اصولگرايان به مذاکرات هستهاي بود که در دولت روحاني صورت گرفت، اما به قول محمد مهاجري فعال سياسي اصولگرا «برجام با وجود همه سمپاشيهاي ما اصولگراها، توانست زنجير تحريم را براي مدتي از پاي اقتصاد ايران باز كند. غول نوميدي را براي مدتي توي شيشه حبس كند و لبخند را بر لبان اقشار مختلف مردم بنشاند. منهاي كساني كه توفيق برجام، بسان بُغضي نهفته در گلويشان، راه را بر تنفس راحت بسته بود، هوايي تازه براي خلقالله فراهم شده بود.»
حالا با تغيير دولت، تيم مذاکرهکننده نيز تغيير يافته و دور جديد مذاکرات هستهاي از هشتم آذرماه در هتل کوبورگ وين آغاز شده و قرار است توسط دولت اصولگراي رئيسي دنبال شود و همه مزيّتهاي گذشته را به دست آورد و چيزهايي هم به آن بيفزايد. لذا اين سؤال براي بسياري از ايرانيان مطرح است که آيا برجامِ دولت رئيسي با برجامِ دولت روحاني فرقي هم دارد يا خير؟ زيرا فرمان مذاکره اکنون در دست گروهي است که پيشتر مخالفِ برجام بودند و به دولت و مذاکرهکنندگان وقت ايراد ميگرفتند و حرفشان اين بود که امتيازات داده شده بيش از امتيازات کسب شده است. لذا اکنون که خودشان عهدهدار مسئوليت شدهاند و ديگر نه خبري از تيترهاي تند و تيز کيهان است و نه مجلس آرزوي آتش زدن برجام را دارد، انتظار ميرود که بعد از آن همه سنگاندازي و کارشکني و اهانت به تيم مذاکره کننده قبلي، دستاورد متفاوتي داشته باشند.
تا اينجاي کار درباره اين دور از مذاکرات وين دو ديدگاه وجود دارد، برخي آن را همان برجام ميدانند که قرار است مرحله به مرحله در قالب «اقدام در برابر اقدام» احيا شود اما گروهي ديگر معتقدند که توافقي جديد است. اما فريدون مجلسي، ديپلمات پيشين کشورمان با تأکيد بر اين نکته که برجام دولت رئيسي با برجام دولت روحاني هيچ تفاوتي ندارد و نميتوانند بيش از قبل امتياز بگيرند، ميگويد: ما در بهترين حالت به همان برجامي برخواهيم گشت که در دولت روحاني امضا شد و قاعدتاً نبايد تفاوتي بين برجام رئيسي و روحاني باشد. ضمن آنکه بايد اشاره شود که، رويکرد اصلاحطلبان به خصوص تيم مذاکرهکننده پيشين، حمايت از تيم مذاکرهکننده جديد است و اصلاحطلبان در اين شرايط نه تنها انتقاد نميکنند بلکه به حمايت از تيم مذاکرهکننده جديد پرداختهاند. محمدجواد ظريف، در پيامي توييتري درباره اين دور از مذاکرات توافق هستهاي نوشت: تلاشهاي تيم ايران براي اطمينان يافتن از اجرايي شدن کامل برجام که منطقاً بايد از سوي طرفي انجام شود که از توافق خارج شده بود، مورد حمايت کامل ماست. احياي برجام موفقيتي جهاني و پيروزي منطق و ديپلماسي بر تعصب و تفکر صفر و صدي ميباشد که هم به نفع ايران و هم به نفع جهان است. سيدعباس عراقچي هم با انتشار تصويري از علي باقري در اينستاگرام خود نوشت: دکتر باقري و همکارانش در مذاکرات وين مأموريت سختي را دنبال ميکنند. حمايت کامل و دعاي خير همه ما با ايشان است.
اما برخي ديگر از صاحبنظران و تحليلگران، به تفاوتهاي دو تيم مذاکرهکننده در دولت روحاني و رئيسي پرداختهاند. محسن جليلوند، کارشناس و تحليلگر مسائل بينالملل در اين خصوص ميگويد: «فرق تيم مذاکرهکننده باقري و ظريف در دو چيز است. اول اينکه ظريف اختيارات بيشتري داشت، چون ما ميديديم که حتي با آمريکا نيز پاي ميز مذاکره نشست. دوم اينکه تيم مذاکرهکننده ظريف باتجربه بود. در حال حاضر آقاي باقري براي هر تصميمگيري به تهران ميآيد و مشورت ميگيرد اما در خصوص تيم مذاکرهکننده آقاي ظريف، ما شاهد چنين مسائلي نبوديم. البته هر دو تيم به دنبال منافع ملي بوده و هستند اما تيم آقاي باقري نه اختيارات آقاي ظريف را دارد و نه تجربيات او را.»
يکي ديگر از تفاوتهاي برجسته اين دور از مذاکرات که انتقادات و حساسيتهاي فراواني را نيز برانگيخته است، غليظ شدن نقش روسيه و بهنوعي ميدانداري آن کشور در اين دور از مذاکرات است که در افکارعمومي مردم ايران نوعي بازتاب منفي به جاي گذاشته است. شواهد حاکي از آنست که روسيه در غياب حضور مستقيم آمريکا در مذاکرات جاري وين، فرصت را مغتنم دانسته و خود را در جايگاه حلقه وصل قرار داده است. اين در حالي است که طبق مدارک و شواهد انکارناپذير موجود، کارشکني روسها در جريان مذاکرات منتهي به امضاي برجام و حتي بعد از آن بر کسي پوشيده نيست. اين سؤال نيز مطرح است هنگاميکه رئيسجمهور وقت آمريکا، آن تصميم عهدشکنانه را گرفت، چرا ديگر کشورهاي امضاکننده توافقنامه و مشخصاً روسيه، اقدامي در جهت سر پا نگهداشتن آن صورت ندادند و با اين بيعملي، به واقع از آن تصميم تبعيت کردند؟! آنها اگر نميتوانستند ايستادگي کنند، پس حالا با چه منطقي بايد محل رجوع واقع شوند و اگر هم ميتوانستند، حال بايد پاسخِ ترک فعل بهشدت هزينهزاي خود را بدهند. در اين ميان، طنز تلخ آن است که نهتنها روسها خود را در کسوَت سخنگوي ما درآوردهاند، بلکه در داخل هم بعضيها گويي سخنگوي منافع روسها شدهاند و با زدن نعل وارونه، منتقدان را متهم به غربزدگي ميکنند و به قول احمد زيدآبادي: برخي چنان سنگ روسيه را به سينه ميزنند که سران حزب توده در زمان حيات اتحاد جماهير شوروي نيز در اظهار چنين صراحتي بعضاً احتياط به خرج ميدادند.
مهدي مطهرنيا، کارشناس مسائل بينالملل در پاسخ به اين سؤال که چه لزومي دارد روسيه به جاي ايران مذاکره کند، ميگويد: نمايندگان روسيه، آلمان، فرانسه، انگليس يا چين به همراه يکديگر، با ايران مذاکره ميکنند. آمريکا هم اگر اطلاعاتي از ايران ميخواهد، از هرکدام از اين کشورها اخذ ميکند. لذا زماني که يک کشور به برجستهسازي يک شخص به عنوان يک شخص حقيقي و شخصيت حقوقي از يک کشور ديگر تکيه ميکند، نگراني هايي را به وجود ميآورد. لذا به نظر ميرسد که سپردن اين نمايندگي به روسها در پروندهي هستهاي، ميتواند در افکارعمومي نوعي بازتاب منفي به جاي بگذارد. در حال حاضر اين سؤال وجود دارد که غرب و روسيه بر سر اوکراين دائم در حال تنش هستند، اگر روسيه از نفوذ خود بين مذاکرهکنندگان هستهاي ايران، به عنوان يک برگ در مذاکراتش بر سر اوکراين استفاده کند تکليف چيست؟
قاسم محبعلي، کارشناس مسائل سياست خارجي هم ميگويد: يکي از منفعتهاي روسيه آن است که جلوي نفوذ اروپا و آمريکا را در مناطق نزديک به خود اعم از اروپاي شرقي، خاورميانه و قفقاز بگيرد. بنابراين علاقمند نيست که مناسبات ايران و غرب بهبود پيدا کند.
احمد نقيبزاده، تحليلگر ارشد مسائل سياسي نيز اظهار ميدارد: در فايل صوتي آقاي ظريف اشاره ميکرد که در مواردي روسها به هيچ وجه موافق نبودند که برجام به اين صورت به نتيجه برسد و بين ايران و آمريکا مسائل حل شود چرا که منافع آنها در مواردي در اين است که مشکلات ميان ايران و آمريکا به طور کامل حل نشود. آن وقت امروز روسيهاي که چنين نقشي را در مذاکرات گذشته داشته، حلقه واسط ميان هيئت مذاکره کننده ايراني با آمريکاييها شده که پيام ببرند و بياورند و صحبت کنند. به هيچ وجه به نظرم اين مسأله در جهت منافع ما نخواهد بود.
بر اساس همين موارد است که حسن بهشتيپور، كارشناس مسائل بينالملل اظهار ميدارد: منافع ما باعث ميشود مستقيماً با آمريكا وارد گفتگو شويم چون مشكل اصلي ما با آمريكاست. اتحاديه اروپا و چين و روسيه واسطهگري ميكنند. و حشمتالله فلاحت پيشه تحليلگر مسائل بينالملل هم ميگويد: چالش هستهاي ايران دو طرف دارد که ايران و آمريکا هستند. باقي طرفها را ايران ساخته است. طرفهايي که ايران ساخته، حالا براي خودشان دارند بازيگران جديدي همچون عربستان را ميسازند. ايران بايد به اين مسئله حساس باشد.
جواد آرينمنش، فعال و تحليلگر سياسي اصولگرا هم اظهار ميدارد: من تصور ميکنم روسيه و چين با کارت ايران به نفع خود بازي ميکنند. ما امروز جاي خالي ايران در منطقه، در سوريه و در صادرات نفت را به وضوح مشاهده ميکنيم و ميبينيم که وقتي ايران غايب ميشود، روسيه ميآيد و جاي خالي آن را پُر ميکند. روسيه و چين نميخواهند ايراني قدرتمند را در کنار خود ببينند و امروز ايران را وجهالمصالحه منافع خود قرار دادهاند.
آرينمنش در خصوص مذاکره مستقيم ايران با آمريکا در موضوع برجام هم ميگويد: اگر قرار باشد منافع ملي ايرانيان تأمين شود، حتماً در مذاکرهاي رو در رو با آمريکا خواهد بود. مذاکره با آمريکا يک تابو نيست. و شايد به همين دليل است که برخي تحليلگران، سخنان رهبر انقلاب در ديدار با مردم قم را که فرمودند: اينکه در مقطعي با دشمن مذاکره، صحبت و تعامل شود به معناي تسليم شدن در مقابل آن نيست، همچنان که تاکنون تسليم نشده و از اين پس نيز نخواهيم شد. را به معناي مجوز ضمني به تيم مذاکره کننده براي مذاکره مستقيم با نمايندگان آمريکا تلقي کردهاند.
ترديدي نيست که گسترش روابط با کشورهاي همسايه از سياستهاي اساسي جمهورياسلامي ايران است و برقراري روابط معقول و متوازن با همسايه شمالي به سود منافع ايران ميباشد، اما در عين حال، سياست «نه شرقي ـ نه غربي» نيز از اصول بنيادين در قانون اساسي کشورمان ميباشد. بنابراين، اينکه عدهاي تلاش کنند سياست «نه شرقي ـ نه غربي» را خدشهدار کرده و با توجيهاتي از قبيل اينکه شعار «نه شرقي» معطوف به دوران سلطه کمونيستها در شوروي بوده و اکنون مصداقي براي آن وجود ندارد، يک مغلطه بزرگ است. کنار گذاشتن اين شعار، در حقيقت غلطيدن به سمت موازنه مثبت با شرق و موازنه منفي با غرب است و چنين لغزشي نهتنها با شعار انقلابي نه شرقي ـ نه غربي سر سازگاري ندارد، بلکه در راستاي منافع ملي کشور هم نيست؛ زيرا کشور ما از يک موقعيت توازنگري در منطقه برخوردار است، بهگونهاي که به سمت هر قدرت جهاني تمايل پيدا کند، کفه ترازو به نفع آن سنگيني ميکند. بنابراين ناديده گرفتن اين شعار و غلطيدن به سوي شرق، علاوه بر آنکه ما را از مزاياي ايجاد موازنه مثبت در روابط خارجي محروم ميکند، امکان بهرهبرداري از موقعيت خاص توازنگري را هم از دست ما ميگيرد. لذا در رابطه با کشورهاي بلوک شرق مثل چين و روسيه و امضاي توافقنامههاي بلندمدت با آنان نيز بايد دقت و حساسيت لازم صورت گيرد، چرا که تجربه داخلي و بينالمللي نشان داده کشورهايي که در مواقع اضطرار به قدرتها و بازيگران بينالمللي اعتماد کردهاند، در درازمدت دچار تنگناهايي شدهاند که منافع ملي آنها را در خطر قرار داده است.